< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

96/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اعلام به عیب

 

مقدمه

بحث دربارهی معاملاتی بود که غش در آن ها وجود دارد و بعباره اخری بر بایع واجب بوده که عیب را اعلام کرده، و لیکن آن را کتمان نموده است، اینکه آیا چنین عقد بیعی باطل است و یا صحیح است. بیان شد که طبق قواعد فقهی، این معاملات صحیح است، و تنها در یک صورت معامله باطل است، و آن هم این که عیب باعث تغییر عنوان مبیع گردد یا صورت نوعیهی مبیع تغییر گردد، و بایع و مشتری هم صورت نوعیه را در عقد ذکر کرده باشند. مانند این که بایع آن قدر آب داخل شیر ریخته باشد که به آن شیر اطلاق نشود و معامله نیز بدون اشاره، بر مبیعی با عنوان شیر منعقد شده باشد. در این جلسه روایات و ادلهی خاصه در این باره را ذکر می نماییم.

 

روایات مربوط به مسئله

"وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِرَجُلٍ يَبِيعُ‌ التَّمْرَ يَا فُلَانُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ لَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مَنْ غَشَّهُمْ."[1]

بررسی دلالی: این روایت تنها بر حرمت غش در معامله دلالت می کند و صحت و یا بطلان عقد بیع از این روایت استفاده نمیشود. و حداکثر دلالت میکند بر نهی از معامله. اگر نهی به غش خورده باشد که بیع صحیح است، اگر هم نهی به خود معامله خورده باشد، باز دلیل بر فساد معامله نیست، زیرا این نهی ارشاد به فساد معامله نیست، زیرا فقط می فرماید مسلمان نیست شخصی که چنین عملی را انجام دهد و بیان نمی فرماید که آن چه را که فروختی، مشتری مالک نمیشود. اگر این گونه فرموده بودند دلالت بر فساد بیع داشت.

بررسی سندی: روایات تهذیب معمولا روایات معلق هستند. در کافی کل سند ذکر می شود، در من لایحضره الفقیه، کل سند حذف میشود. در کتاب تهذیب، اسناد معلق هستند، یعنی شیخ ابتدای سند را حذف میکند، و انتهای سند را میآورد. در این روایت به دلیل وجود عبارت "و بهذا الاسناد"سند حدیث، عطف به حدیث قبلی شده است. سند حدیث قبلی اینگونه است: "أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بن عیسی عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‌" در حدیث قبلی که شیخ از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده، این نکته قابل توجه است که شیخ طوسی متوفی 460هـ.ق، در طبقهی دوازدهم رجال است، در حالی که احمد بن محمد بن عیسی متوفی حدود 310 هـ.ق، در طبقهی هشتم رجال است. وقتی شیخ طوسی از احمد بن محمد بن عیسی نقل می کند، قهراً بایستی سه نفر از سند حذف شده باشد. اما این مسئله مضر به سند حدیث نیست، و روایت شیخ طوسی از محمد بن احمد بن عیسی صحیح است. (راویان مفقود این سلسله، در فاصله شیخ تا محمد بن احمد بن عیسی عبارتست از شیخ طوسی عن شیخ مفید عن احمد بن محمد بن عبدون عن کلینی عن احمد بن محمد بن عیسی). پس این حدیث صحیح السند است، اما مفید به حال ما نیست.

"عَنْ مُوسَى‌ بْنِ‌ بَكْرٍ قَالَ‌: كُنَّا عِنْدَ أَبِي‌ الْحَسَنِ‌(ع) فَإِذَا دَنَانِيرُ مَصْبُوبَةٌ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَنَظَرَ إِلَى دِينَارٍ فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ قَطَعَهُ بِنِصْفَيْنِ ثُمَّ قَالَ لِي أَلْقِهِ فِي الْبَالُوعَةِ حَتَّى لَا يُبَاعَ شَيْ‌ءٌ فِيهِ غِشٌّ."[2]

روایت می فرماید نزد امام موسی کاظم(علیه السلام) بودیم، یک پولهایی خدمت امام بود، امام دیناری را دید، آن را برداشت، پول را شکست و خرد کرد و فرمود این را داخل چاه زباله بیندازید تا چیزی که در آن غش است، خرید و فروش نشود.

بررسی دلالی: در تاریخ خیلی معروف است که امام هفتم(ع) پول زیادی داشتهاند و وقتی ایشان جایزه به کسی میدادند، کیسه کیسه پول میدادند. البته منشأ پولها برای ما روشن نیست. طبق این روایت، پول پیش امام هفتم(ع) بود و مال مردم نبود. فلذا در وهلهی اول این که برخی ایراد کردهاند چرا امام هفتم(ع) پول مردم را شکست، این اشکال وارد نیست. حال سوال اینست که اگر با چنین پولی معامله میشد، معامله باطل بود؟ یا این که امام هفتم(ع) فقط میخواهد بفرماید در این کالا غش هست؟ یعنی این روایت، دلالت بر بطلان بیع نمیکند. تنها چیزی که ما از این روایت استفاده میکنیم اینست که چیزی را که غش دارد بایستی دور ریخت، ولو این که قیمت داشته باشد.

بررسی سندی: این روایت به نقل از موسی بن بکر است. در کتب حواشی مکاسب یا تقریرات برخی بزرگان آمده است که این روایت ضعیف السند است، و جند اشکال بر آن وارد شده است و آن هم این که هم ضعف سندی دارد، هم مرسل است و هم خلاف قاعده است و بلکه بر خلاف اعتقادات است. زیرا امام معصوم ع چگونه ممکن است، پولی را بشکند و داخل بالوعه بیندازد، زیرا این مصداق اسراف است، درست است که دینار کم ارزش می شود، اما بی ارزش که نیست که داخل زباله بیندازند. فقها سند حدیث را بر اساس کافی، این گونه نقل نموده اند: "مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى‌، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ سِجَادَةَ، عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ"[3] ابتدا این که سِجاده معلوم نیست چه کسی است، فلذا حدیث مجهول میشود. ثانیا عبارت بعض اصحابنا سبب مرسل شدن روایت می شود. اما همین روایت در کتاب تهذیب شیخ با این سند ذکر شده است: "ابن ابی جَیِّد، عن ابن الولید، عن محمد بن حسن صفار، عن ابراهیم بن هاشم، عن ابن ابی عمیر، عنه"، طبق این سلسله، سند مسند است، و مجهول و ارسال هم در آن نیست. تنها یک مسئله وجود دارد و آن هم این که ما یک "محمد بن یحیی" (عطار اشعری قمی و استاد کلینی)، داریم و یک "محمد بن احمد بن یحیی" (ایشان هم معاصر محمد بن یحیی بوده و استاد کلینی نیز بوده است.) داریم. هر دو نیز ثقه و معتبر و از اهل قم هستند. با این تفاوت که "محمد بن احمد بن یحیی" با این که جلیل القدر و محترم میباشد، لیکن از افراد ضعیف نیز نقل میکند. و این که در سند "محمد بن یحیی" ذکر شده است، اشتباه است و "محمد بن احمد بن یحیی" درست است. پس این روایت سند دارد و مجهول و مرسل هم ندارد. مضاف بر این که در سند این حدیث "ابن ولید" است. "ابن ولید" کسی است که هر کس کوچکترین اشتباهی می کرد از قم اخراجش می کرد. بسیار انسان دقیقی است. شیخ صدوق (ره) با آن جایگاه رفیع در تضعیف روایات، مقلد محض ابن ولید است؛ هر کس را ابن ولید تایید می کرد، او نیز میپذیرفت و هر کس را ابن ولید رد میکرد، او نیز رد میکرد. فلذا طبق سند تهذیب، روایت معتبر و صحیح السند است.

"رَوَى عُبَيْسُ بْنُ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: دَخَلَ‌ رَجُلٌ‌ يَبِيعُ‌ الدَّقِيقَ[4] ،‌ فَقَالَ ع إِيَّاكَ وَ الْغِشَّ، فَإِنَّهُ مَنْ غَشَّ غُشَّ فِي مَالِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ غُشَّ فِي أَهْلِهِ."[5]

"علی بن ابراهیم عن ابیه عنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَهَى رسول الله‌(ص) أَنْ‌ يُشَابَ‌ اللَّبَنُ‌ بِالْمَاءِ لِلْبَيْعِ."[6]

بررسی سندی: این روایت را همه ضعیف شمرده اند، در حالیکه به نظر ما موثق است. نوفلی و سکونی، سنی هستند، لیکن موثق میباشند.

بررسی دلالی: نهی رسول الله(ص) از آب ریختن داخل شیر، نهی از عمل است، و در حقیقت نهی از بیع نیست. فلذا این نیز دلیل بر بطلان بیع نیست.

"وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: كُنْتُ أَبِيعُ السَّابِرِيَ‌[7] فِي الظِّلَالِ فَمَرَّ بِي أَبُوالْحَسَنِ الْأَوَّلُ مُوسَى(ع)‌ فَقَالَ لِي يَا هِشَامُ إِنَّ الْبَيْعَ فِي الظِّلَالِ غِشٌّ وَ الْغِشُّ لَا يَحِلُّ."[8]

من در سایه (تاریکی)، پارچه ای می فروختم، امام موسی کاظم (ع) از آن جا گذشت، و فرمودند بیع در تاریکی غش است و غش هم حرام است.

بررسی دلالی: امام موسی(ع) طبق این روایت یک صغری و یک کبری مطرح نمود. صغری این که بیع در ظلال غش است (مصداق غش را معلوم نمود.)، کبری هم این که غش حرام است. مجموع این صغری و کبری دلالت می کند که بیع در سایه حلال نیست، عدم حلیت آیا به معنی این است که چنین بیعی صحیح نیست و خداوند آن را امضا نفرموده است؟، یا اینکه حلال نبودنش به معنای مصیت نمودن بایع است؟ ظاهر اینست که این چنین عملی حرام است، و ظهوری در این ندارد که خداوند چنین بیعی را امضا نکرده است. مانند بیع وقت ندا در روز جمعه، که اصل بیع صحیح است، لیکن از نظر تکلیفی مرتکب گناه شده است.

نتیجتاً این که این روایات هیچ دلالتی بر بطلان بیع، در مواردی که غش در معامله موجود است، ندارد.

 


[1] . وسائل الشيعة ؛ ج‌17 ؛ ص279.
[2] وسائل الشيعة ؛ ج‌17، ص: 28.
[3] الكافي (ط - دارالحديث)، ج‌10، ص45.
[4] . آرد.
[5] . تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‌7 ؛ ص12.
[6] . وسائل الشيعة ؛ ج17؛ ص280.
[7] نوع من الثياب الرقيق( الصحاح- سبر- 2- 675).
[8] وسائل الشيعة ؛ ج‌17 ؛ ص280.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo