< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

96/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ماهیت عیب

 

مقدمهبحث در مورد ماهیت عیب بود، این کلمه در قرآن کریم فقط یک بار و به صورت فعل به کار رفته است:

﴿ أَمَّا السَّفينَةُ فَکانَتْ لِمَساکينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ يَأْخُذُ کُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً [1]

البته در مواردی، الفاظی در معنای عیب به کار رفته است. کتب لغت نیز عیب را "وصمه" به معنای نقص معنی نموده اند.

 

معنای اصطلاحی عیب از منظر اهل سنت

برای کشف معنای صحیح عیب، معنای اصطلاحی عیب نزد مذاهب چهارگانهی اهل سنت را بررسی میکنیم؛

مذهب شافعی: در مذهب شافعی از عیب چند تعریف ذکر شده است که آن ها را مورد به مورد نقل مینماییم؛

تعریف اول: "کُلُ ما یَنقُصُ العینَ او القیمهَ نقضاً یَفوتُ به غرضٌ صحیح، اذا غلبَ فی جنسِ المبیع عدمه"[2] هر چیزی که نقص در عین و یا نقص در قیمت ایجاد نماید، یا نقص در قیمت شی ایجاد نمود، به نحوی که یک از غرض های عقلایی را کم کند، و در جنس مبیع، عدم آن چیز، غالب باشد. مانند این که برنج معیوب بخرد، با این که نقص عین نیست، اما نقص قیمت است. بعباره اخری هر آنچه نقص در مال و یا نقص در قیمت و یا نقص در تمایل ایجاد نماید، عیب است.

تعریف دوم: "کل وصفٍ مذمومٍ اقتضی العرفُ سلامتَ المبیع عنه غالباً" هر وصفی که مذموم و ناپسند است و عرف اقتضا میکند مبیع آن را نداشته باشد، مانند این که شخصی صاحب 6 انگشت باشد، این یک وصف مذموم است (عیب هست، در حالی که نقص نیست.) در تعریف اول، عیب هر آن چیزی بود که نقص و کمبود باشد، اما در تعریف دوم، عیب را هر وصفی میداند که مذموم باشد.

تعریف سوم: "کل معناً یُنقِصُ العینَ بأصل الخلقت او القیمه أو یَفوتُ غرضاً مقصوداً شَرَطَهُ أو فات بتدلیسِ من جهت البایع" هر معنایی که نقص عین ایجاد نماید، هر چه که از اصل قیمت کم شد، یا قیمتش کم شد، یا غرضی را کم کرد و شرط کرده بود اما الان وجود ندارد یا هر چیزی که فوت شد به علت این که بایع تدلیس نموده است.

مذهب مالکی: در مذهب مالکی نیز از عیب چند تعریف ذکر شده است؛

تعریف اول: ابن رشد در تعریف عیب آورده است: "کلُ ما نَقَصَ عن الخلقت الطبیعیه أو عن الخلق الشرعی نقصاناَ له تأثیرٌ فی ثمن المبیع"[3] هر چه از خلقت طبیعی یا خلقت شرعی کم باشد، این نقص هم به صورتی باشد که در قیمت مبیع اثر بگذارد. (در بحث خلقت شرعی و خلقت طبیعی نیز مقصودش ختنه است، که شخصی که ختنه شده است، از خلقت طبیعی کم دارد، اما از خلقت شرعی چیزی کم ندارد.)

تعریف دوم: در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه در تعریف عیب از مالکیها آورده است: "کلُ ما جَرَتِ العادهُ، السلامتَ منه، مما یوثِرُ فی نفس الثمن، او المبیع، او فی التصرف، او خوفِ فی العاقبه"[4] هر چیزی که عادت به این است که مبیع آن را نداشته باشد، چیزی موثر در کاهش قیمت، یا کسر مبیع باشد یا باعث شود تصرف در مبیع کم شود، یا خوف عاقبت آن را داشته باشیم. (مقصود از عاقبت هم این است که انسان حیوانی بخرد، که الان خوب است، اما قبلاً بیماریای داشته که احتمال عود آن وجود دارد.)

مذهب حنبلی (وهابی): ابن مفلح در تعریف عیب آورده است: "کل ما یُنقِصُ قیمتِ المبیع، نقیصتاً یقتضی العُرفُ سلامه المبیع منها"[5] هر چیزی که قیمت را پایین بیاورد و عرف اقتضا میکند مبیع آن نقص را نداشته باشد.

اشکال این تعریف نیز این است که اگر چیزی قیمتش صد تومان باشد، ولی بایع به خاطر این عیب، آن را پنجاه تومان بدهد. در این فرض قیمت مبیع با این عیب کم نمیشود چون قیمتش پنجاه تومان است. در حالی که این عیب هست و این تعریف شامل چنین عیبی نمیشود.

مذهب حنفی: ابوحنیفه برای اصطلاح عیب، چند تعریف آورده است:

تعریف اول: "ما یخلو عنه اصل الفطره السلیمه مما یُعَدُ به ناقصاً"[6] هر چیزی که اصل فطرت خدادای وجود ندارد و مبیع به وسیلهی آن ناقص محسوب بشود.

اشکال این تعریف نیز این است که مثلا اگر منبر عیبی داشت، این منبر که فطرت خدادای ندارد، بلکه یک نفر آن را ساخته است.

تعریف دوم: "العیبُ هو طاری علی اصل الخلقت، و اما ما کان من اصل الخلقت، ما لیس بعیبٍ" هر چیزی که عارض بر اصل خلقت بشود، اما اگر چیزی از اول بوده عیب محسوب نمیشود. مثلا اگر منبر از روز اول سالم بود، بعد پایهاش شکست، این عیب است، اما اگر از روز اول پایهاش لق بود، این عیب محسوب نمیشود. طبق این نظر داشتن 6 انگشت، عیب نیست زیرا خلقت اصلی او چنین است.

 


[2] . مغنی المحتاج، جلد 2، ص52.
[3] . بدایه المجتهد، جلد 7، ص331.
[4] . الفقه علی المذاهب الاربعه، جلد 2، ص189.
[5] . الفروع، جلد 4، ص100.
[6] . فتاوی الهندیه، جلد 3، ص73.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo