< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

97/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم شرط در لغت و اصطلاح

مقـدمـه: بحث شروط و شرایطی بود که در عقد بیع و غیر آن ذکر میشود.

معنای لغوی شرط: شیخ انصاری در مکاسب میفرماید شرط دو معنای لغوی و دو معنای اصطلاحی دارد. معنای لغوی شرط "الزام و التزام در بیع و شبه بیع" است و مقصود از "الزام"، کار شرط کننده (شارط) و مقصود از التزام، کار مشروط علیه است. شیخ میفرماید این معنای اول، یک معنای حدثی و مصدری است و میتوان از آن فعل، مشتق نمود. سپس شیخ، عبارت قاموس المحیط را به عنوان شاهد حرف خود میآورد. لیکن در ادامه شیخ میفرماید این مطلبی که فیروزآبادی در قاموس فرموده است که شرط بایستی در ضمن یک عقد باشد، صحیح نیست. زیرا:

     اولاً قاموس تنها کتاب لغتی است که چنین حرفی زده است؛

     ثانیاً فیروزآبادی، روایات را ندیده است؛

     ثالثاً اگر ما با لغت کار نداشته باشیم، موارد استعمال شرط را در روایات بررسی نماییم، فراوان کلمهی شرط در مورد الزامات ابتدایی (مانند قول دادنهای متداول) به کار رفته است. (بدون این که در ضمن یک عقد باشد.)

به عنوان نمونه در روایات مواردی از این دست آمده است که مثلا اگر کسی عبدی را آزاد نمود و شرط نماید اگر عبد مرد، ارث او، به آزاد کننده نرسد، در این مورد گفته میشود شرط خدا (حکم خدا) مقدم بر شرط شما است و در این جا شرط خدا در ضمن یک عقد نبوده و شرط مستقل است و .... شیخ مثالهای فراوانی میآورد که شرط در تعهدات ابتدایی به کار رفته است.

معنای دیگر لغوی شرط این است که شرط گاهی به معنای "ما یَلزَمُ مِن عَدَمِه، ألعَدَم" آورده شده است. یعنی شرط آن چیزی است که اگر آن نبود، چیز دیگری هم نیست؛ بدون این که "یَلزَمُ من وجودِه، الوجود". مثلا وضو شرط نماز است، از وجود وضو، وجود نماز لازم نمیآید، اما از عدم وضو، عدم نماز لازم میآید. شرط به این معنی، جامد است و مشتق نیست و چیزی از آن انتزاع نمیشود. یعنی اینجا نمیتوان مواردی مثل شارط، مشروط، یشرط، اشتراط و .... مشتق نمود.

معنای اولی شرط این است که شرط معنای حدثی دارد و در این معنا همیشه بین شارط و مشروط علیه، یک نوع تقابل وجود دارد. زیرا هر شرط کنندهای، یک کسی را دارد که بر علیه او شرط نموده است. اما در معنای دومی؛ این گونه نیست. اگر گفتی در معنای دوم، یکی شارط است، این گونه نیست که یکی هم حتماً مشروط علیه باشد. مثلا وقتی گفته میشود خداوند وضو را برای نماز، شرط کرده است، در اینجا دیگری کسی وجود ندارد که بر علیه وی حکم شده باشد.

 

معنای اصطلاحی شرط: سپس شیخ انصاری معانی اصطلاحی شرط را بیان مینماید. گاهی شرط در کتب ادبی مانند صرف و نحو به کار میرود، در اینجا شرط به معنای چیزی است که در ادات شرط قرار میگیرد و به معنای یک حدث نیست، به معنای انجام یک فعل نیست، فقط هر جملهای که کنار ادات شرط قرار بگیرد، آن را فعل شرط مینامند. مثلا: "إذا کانَتِ شَمسُ طالِعَتاً" در این مثال، طلوع خورشید، حدثی نیست که فاعل آن یک انسان مکلف باشد، فقط کنار ادات شرط قرار گرفته و بعد از آن هم جواب شرط میآید.

یک معنای اصطلاحی نیز در کتب منطق و فلسفه است. در این کتب شرط به معنای چیزی است که ارتباط و پیوند خاصی، بین دو شئ ایجاد میکند.

نتیجتاً این که معانی اصطلاحی ادبی و فلسفی ارتباطی به بحث ما ندارد، بحث ما در معنای اولِ لغوی است.

 

نقد و نظر حضرت استاد عابدی: در ادامه توضیحاتی در باب مطالب شیخ بیان مینماییم، سپس معنای شرط را بیان مینماییم. ابتدا این که همان گونه که سابقاً بیان نمودیم، مطالبی که شیخ بیان نموده است، دو بار در مکاسب خلاف آن، مطالبی را فرموده است. در ابتدای خیارات، شیخ فرموده است وعده شرط نیست و اگر هم کسی قولی داد و تخلف نمود، اشکالی ندارد. یعنی صریح میفرماید شرط، وقتی شرط است که ضمن عقد باشد. در بحث شروط نیز مطالبی فرموده است. مثلاً آیا باید شرط در ضمن عقد باشد یا خیر؟ اگر دو نفر ابتدا یک گفتگویی کردند، سپس بر اساس این گفتگو عقدی را منعقد نمودند، لیکن در عقد، چیزی را بیان نکردند. شیخ انصاری در این باره فرموده است: "الظاهر من كلمات الأكثر عدم لزوم الشرط الغير‌ ‌المذكور في متن العقد، و عدم إجراء أحكام الشرط عليه و إن وقع العقد مبنيّاً عليه، بل في الرياض عن بعض الأجلّة حكاية الإجماع على عدم لزوم الوفاء بما يشترط لا في عقدٍ"[1] اجماع نقل شده بر این که اگر شرطی باشد که عقدی مبنی بر آن باشد، چنین شرطی لازم الوفاء نیست و بایستی شرط در متن عقد باشد.

در حالی که شیخ در مانحن فیه میفرماید شرطی که در متن عقد نباشد شرط است و وجوب وفا دارد.

مطلب دیگر نیز این که اشکال شیخ به فیروزآبادی وارد نیست، زیرا معلوم نیست فیروزآبادی معنای حقیقی را میگوید یا معنای مجازی را میگوید و محتمل است که در مقام بیان معنای مجازی باشد، زیرا استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. مضاف بر این که ممکن است فیروزآبادی در مقام بررسی یک مورد استعمال خاص باشد و در مقام بررسی کل موارد استعمال نباشد. یعنی فیروزآبادی میخواهد بگوید شرط به معنای مطلق التزام است، اما من این یک التزام خاص را بحث میکنم. (زیرا کتاب لغت، تعهد نداده است همهی موارد استعمال را بحث نماید.) و این که شیخ ادعا نمود فلان مطلب را فقط فیروزآبادی گفته است، صحیح نیست، زیرا با این که فیروزآبادی یک نفر است، اما بر همهی کتب لغت ترجیح دارد.

در مورد شواهدی که شیخ ذکر نمود نیز مطالبی را بحث مینماییم. شیخ شواهدی نقل نمود؛ من جمله روایت بُرِیرِه در مورد عایشه بود که اگر کسی عبدی را آزاد نماید و شرط کند که بعد از مرگ عبد، ارث آن به چه کسی برسد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: "شرط الله قبل شرطکم" در این روایت شرط به معنای حکم است و حکم هم در ضمن عقد نیست. (بنابراین نیازی نیست شرط در ضمن عقد باشد.)

نقد این شاهد بدینگونه است که ابتدائاً این روایت در کتب شیعی نیست، ثانیاً آن چه در کتب شیعه است اینست که "الولاءُ لِمَن أعتَق" و ثانیاً احتمال دارد "شرط الله قبل شرطکم" از باب مقابله و مشاکله است. یعنی خداوند شرط ندارد اما چون شما کار خود را شرط نامیدید، من هم کار خدا را شرط مینامم (مانند مکروا و مکر الله، یا یخادعون الله و ....) زیرا کار خداوند حکم کردن است و کار خداوند شرط کردن نیست.

بنابراین این گونه نیست که بگوییم اگر شرط ضمن عقد نبود غلط است. بله، اگر شرط در ضمن عقد بود، حتما صحیح و حقیقت خواهد بود. اما اگر شرط در ضمن عقد نبود، شاید مجاز باشد. و شاید روایت "المومنون عند شروطهم" حقیقت را میگوید و مجاز را اراده نکرده باشد.

نتیجتا این که فرمایش شیخ که شرط به معنای حدث، مطلق الزام و التزام است (نه الزام و التزام در عقد) صحیح نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo