< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

96/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث علم اجمالی

 

مقدمه

اخباریها چند استدلال بر این که چرا نمیتوان به عقل اعتماد کرد، دارند. که در بین این استدلالها هم دلیل عقلی و هم دلیل نقلی وجود دارد.

 

ادله اخباری‌ها برای عدم اعتماد به عقل و جواب آن

ادلهی عقلی

دلیل عقلی مثل این که شاهد میآورند فلاسفهی اشراق و فلاسفهی مشاء در بسیاری از مسائل فلسفی با یکدیگر اختلاف دارند. مثلا مشائین اساس تفکر خود را بر اثبات هیولا گذاشتهاند، و حتی وجود خدا را نیز از این راه اثبات میکنند. و بالعکس در اشراقیین، از اصلی ترین مسلمات این است که هیولا وجود ندارد. این گونه اختلافها شاهدی است بر این که نمیتوان به عقل اعتماد کرد. یا به عبارت دیگر، گفته میشد منطق برای این است که انسان اشتباه در فکر نداشته باشد، در حالی که بسیاری از منطقیون، مبتلا به خطای در تفکر هستند. فلذا اخباریون با استناد به این ادله معتقدند به عقل نمیتوان تمسک نمود.

پاسخ این ادعاها این است که اگر کسی با دلیل عقلی، اثبات نماید که عقل قابل اعتماد نیست، در واقع گفته عقل قابل اعتماد هست. کسی که با عقل، عقل را زمین بزند، در حقیقت عقل پیروز شده است.

 

ادلهی نقلی

اخباریین یک استدلالهایی را از روایات مطرح میکنند که نباید سراغ عقل رفت؛ مهمترین استدلال نقلی آنها روایت ذیل است:

"عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: ...... أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ‌ لَيْلَهُ‌ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَان ‌....." [1]

اگر کسی تمام عمر خود را نماز بخواند و روزه بگیرد و تمام اموالش را هم صدقه بدهد، اما ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را نداشته باشد، که این صدقه و نماز و روزه به دستور اهل بیت(علیهم السلام) باشد، هیچ ثوابی در روز قیامت نخواهد داشت.

ظاهر این روایت این است که اگر شما یقین دارید یک کاری خوب است، نیاز نیست آن کار را انجام دهید، در صورتی باید آن کار را انجام دهید که بدانید ولی خدا(علیه السلام) به آن کار فرمان داده است. یعنی اگر عقل حکم میکند که صدقه دادن کار خوبی است، اما امام معصوم(علیه السلام) دستور به این کار نداده باشد، حتی اگر شخص تمام مالش را صدقه بدهد، هیچ فایدهای ندارد. ظاهر این حدیث این است که احکام خداوند را باید از طریق نقل (کتاب و سنت) به دست آورد. و اگر احکام را از راه عقل به دست آورد، قابل اعتماد نیست.

بسیاری از علما، حتی معاصرین مانند آیت الله خوئی، فرمودهاند این حدیث چیزی را میفرماید که ما یقین داریم نمیشود آن را پذیرفت. زیرا ما معتقدیم صدقه دادن کار خوبی است، چه معصوم بفرماید و چه نفرماید. فلذا باید مقصود این حدیث این باشد که اگر کسی صدقهای به مخالف اهل بیت، به سبب مخالفتش با اهل بیت(علیهم السلام) میدهد (مثلاً به شخصی به دلیل مسیحی بودن، یا یهودی بودن، سنی بودن و... صدقه میدهد نه به خاطر فقر آن شخص) این طور صدقهای هیچ ثوابی ندارد.

پاسخ این توجیه این است که حتی اگر این توجیه درست باشد، خلاف قرآن است، زیرا خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:

﴿ وَ مَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ[2]

و هیچ مانعی از قبول نفقات آنها نبود جز آنکه آنها به خدا (باطنا) کافرند.

آیه میفرماید کسانی که انفاق میکنند و کافر هستند، انفاق آنها قبول نیست؛ یعنی آیهی شریفه دلالت میکند بر این که صدقه دادن فی نفسه کار خوبی نیست، مگر این که صدقه دهنده نیت خالص داشته باشد. فلذا اگر کسی کافر بود، کار خوب هم انجام بدهد، آن کار ثوابی ندارد. فلذا ادعای اخباریون با قرآن تطابق ندارد، درست این است که بگوییم اولاً کارهای نیک در قرآن و روایات دو گونه است، یک دسته کارهایی است که قرآن تصریح میکند خود آن کار خوب است (مانند ﴿ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ [3] که دلالت میکند صبر فی نفسه خوب است) در این کارها نیازی نیست امام معصوم(علیه السلام) فرموده باشد، حتی اگر یک فاسقی هم ما را به صبر دعوت کرد و ما صبر نمودیم، عمل خوبی انجام دادهایم. در این گونه اعمال قائل هستیم که اخبار "مَن بَلَغ" دلالت میکند این کارها مطلوب است و ثواب دارد، چه ار ولی خدا باشد و چه نباشد. اما یک دستهی دیگه از کارها، اعمالی است حتما باید با امر ولیّ خدا(علیه السلام) باشد. اگر امر ولی خدا بود، آن کار خوب است و الّا فلا. مثلا نماز، صوم و .. که یک عمل تعبدی است، اگر امر ولیّ خدا بود، حسن است و اگر امر ولیّ خدا(علیه السلام) نبود، حسن نیست. اما در مورد صدقه به معنی تعبدی و قرب الی الله، نیاز به امر ولی خدا داریم، و اگر امر ولیّ خدا(علیه السلام) نبود، این کار حسن نیست. و ممکن است معنای حدیث این گونه باشد.

نکتهی بعدی اینست که احتمال دارد این را بگوییم که اهل بیت(علیهم السلام) با این روایت در مقام یاد دادن این بودهاند که در مورد مسائل دینی (و فروعات دینی)، زیاد سراغ استدلالات عقلی نروید. (زیرا به تجربه این افراد گمراه میشوند.)

 

علم اجمالی

بحث علم اجمالی یکی از بحثهای بسیار مهم و مبتلابه در کفایه میباشد. یک علم تفصیلی و یک علم اجمالی داریم. علم تفصیلی حجت است و حجیت آن هم ذاتی میباشد؛ حجیت آن نه قابل جعل است و نه قابل سلب است. اما در علم اجمالی، این که اصلاً به چه معنا است، محل اختلاف و بحث است. زیرا علم به معنای روشن و اجمال به معنای مبهم است و اینها با هم قابل جمع نیست. در تعریف علم اجمالی میگوییم علم تفصیلی به جامع و قدر مشترک و شک تفصیلی به خصوصیات افراد. مثلا دو کاسه داریم و علم داریم یک قطره خون به یکی از این دو ظرف اصابت کرد، اما نمیدانیم کدام ظرف آلوده به نجاست شد. در اینجا علم اجمالی داریم یکی از دو ظرف نجس است، این هم یعنی علم تفصیلی داریم که یقیناً یک نجاستی وجود دارد و شک تفصیلی داریم به خصوص این ظرف و به خصوص ظرف دیگر. (در نجاست ظرف اول شک دارم، در نجاست ظرف دوم هم شک دارم، اما این که جامع این دو نجس است را شک ندارم و بلکه یقین دارم.)

بحث ما در این است که آیا علم اجمالی در تنجز و اسقاط تکلیف همانند علم تفصیلی است یا خیر؟ (بعباره اخری دو بحث داریم، یکی این که با علم اجمالی تکلیف ثابت میشود یا خیر؟ و یکی هم این که با علم اجمالی تکلیف ساقط میشود ام لا؟)

برخی از فقها معتقدند علم اجمالی مانند علم تفصیلی، علت تامه در تنجز تکلیف است. و چیزی که علت تامه باشد را شارع نمیتواند از آن تکلیف منع نماید، زیرا سبب ایجاد تناقض میشود. البته شارع ممکن است بگوید اگر علم از فلان راه حاصل شد، معتبر نیست. مثلا شارع بگوید من یقین میخواهم، اما یقین از این راه، فلذا اگر یقین از راه دیگری غیر از طرقی که من معتبر نمودهام حاصل شد، سبب تنجز تکلیف نمیشود. به هر حال برخی میگویند علم اجمالی علت تامهی تنجز تکلیف است، اما مرحوم آخوند میفرماید علم اجمالی، مقتضی تنجز تکلیف است، و این گونه نیست که علت تامه باشد. فرق بین مقتضی و علت تامه نیز اینست که اگر چیزی علت تامه باشد، شارع نمیتواند جلوی آن را بگیرد، اما در مورد مقتضی، شارع میتواند مانع بیاورد و جلوی اقتضای مقتضی را بگیرد. (ممکن است بگوییم اگر ظرفی را یقین دارید نجس است، نمیتوانید بخورید، شارع هم نمیتواند بگوید بخورید. اما اگر دو ظرف باشد و یکی نجس باشد و ندانیم کدام نجس است، شارع میتواند بگوید هر دو پاک است و از آنها بخور. زیرا اولی علم تفصیلی و دومی علم اجمالی است.)

 


[1] . الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌2، ص18.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo