< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال به مفهوم شرط

مقـدمـه: بیان نمودیم از طریق آیهی نبا به سه صورت مفهوم شرط، مفهوم وصف و تعلیل به ذاتی به حجیت خبر واحد استناد شده است.

 

نقد فرمایش مرحوم آخوند: این خیلی عجیب است که خود مرحوم آخوند در جلد اول کفایه در باب مفهوم شرط فرموده است اگر یک ذاتی مانند زید داریم و یک شرطی داشت که "زیدٌ إن جائکَ فَأکرمه"، چنین جملهای مفهوم ندارد، در حالی که در اینجا قائل به مفهوم داشتن چنین جملهای شده است. علت هم اینست که باید حکم معلق بر شرط بشود و باید ثابت شود این شرط، علت آن حکم است و همچنین ثابت شود این شرط، علت منحصرهی آن حکم است. یعنی این سه مطلب باید اثبات شود تا مفهوم ثابت شود.

اما اگر ثابت شد این شرط علت است و حکم معلول است، اما علت منحصره بودن شرط ثابت نشد، در این صورت دیگر جمله مفهوم ندارد. در ما نحن فیه اولاً که معلوم نیست ما یک ذات و یک شرط داشته باشیم. بر فرض هم که ثابت بشود، معلوم نیست علت وجوب تبیین، فسق آورندهی خبر باشد، شاید علت چیز دیگری باشد. علی فرض ثابت شدن این که علت وجوب تبیین، فسق آورندهی خبر باشد، ولی شاید علت دیگری هم داشته باشد. بنابراین آیهی شریفه دلالت بر مفهوم ندارد.

 

نظر آیت الله خوئی در مسئله و پاسخ حضرت استاد عابدی: آیت الله خوئی در جلد دوم کتاب مصباح الاصول یک بحثی مطرح نموده تا بگوید این آیه مفهوم دارد یا خیر. ایشان میفرماید اگر واقعاً و خارجاً حکمی معلق بر یک شرط بود و بعد هم شارع همان مطلب را بگوید که اگر شارع نمیگفت، ما خودمان آن را میدانستیم. هر وقت بدین صورت باشد، جملهی شرطیه برای بیان تحقق موضوع است و مفهوم هم ندارد. مثلاً اگر شارع نمیگفت "إن رزقت ولداً فأختنه" آیا هر کسی این را میدانست که ختان متوقف بر وجود فرزند است یا خیر؟ یعنی اگر شارع هم نمیگفت هر کسی میدانست ختان متوقف بر وجود فرزند است، در چنین مواردی شرط برای بیان موضوع است و مفهوم هم ندارد. اما اگر یک جزائی روی شرط برود و اگر شارع این را نمیگفت ما نمیفهمیدیم. مثلاً شارع بگوید: "إن جائک زیدٌ فأکرمه" در این صورت اگر شارع چنین دستوری نمیداد، عقل ما میدانست هر کس آمد احترام دارد؟ عقل نمیگوید آمدن سبب اکرام است، فلذا چنین جملهای مفهوم دارد. در این جا یک زیدی داریم و یک آمدنی داریم و شارع آمدن را سبب اکرام قرار داده است. بنابراین هر جملهای را باید ببینیم جدای از شرع، عقل میفهمد یا خیر. اگر عقل میفهمید مفهوم ندارد و اگر عقل نفهمید، مفهوم دارد.

حال اگر در جایی دو تا موضوع و یک جزا داریم و یکی را عقل میفهمد و دیگری را عقل نمیفهمد، در چنین فرضی آن را که عقل نمیفهمد مفهوم دارد و بالعکس. ما نحن فیه از این قبیل است، در ما نحن فیه شارع فرموده است: "إن جائکم فاسقٌ بنبإٍ فتبینوا". در اینجا دو موضوع داریم، یکی خبر و دیگری آورندهی فاسق. یک جزا هم داریم که وجوب تبیّن است. عقل ما این را میفهمد که خبر باید باشد تا تحقیق کنیم و اگر خبری نیست، نیازی به تحقیق نیست. اما فاسق بودن را عقل نمیفهمد، فلذا این آیه نسبت به اصل خبر مفهوم ندارد (چون عقل این را میفهمد) اما نسبت به فاسق مفهوم دارد (چون این را عقل نمیفهمد.)

نتیجهی فرمایش آیت الله خوئی اینست که اگر خبری نداریم، دیگر تحقیق هم نیازی نیست، زیرا سالب به انتفاع موضوع است. اما اگر خبر هست و آورندهاش فاسق نیست (عادل است)، این جمله مفهوم دارد و تبیّن هم نیاز ندارد.

جواب این فرمایش هم اینست که اگر فرض کنیم همهی فرمایش ایشان درست باشد، ما یک "فتبینوا" بیشتر نداریم و باید ثابت شود این جزاء برای موضوع اول است یا موضوع دوم. اگر یک دلیل خارجی ثابت کند که این جزاء برای موضوع دوم است، آن موقع مفهوم دارد و همین که ما بگوییم دو تا موضوع داریم که یکی را عقل میفهمد و .... این مشکل را حل نمیکند. این مشکل را حل میکند که این "فتبینوا" متعلق به کدام یکی از این دو موضوع است. بنابراین فرمایش ایشان حتی اگر صحیح باشد هم مشکلی را حل نمیکند.

بنابراین نتیجه این که آیهی نبأ از طریق مفهوم شرط، حجیت خبر واحد را اثبات نمیکند.

 

مفهوم وصف: تقریب استدلال اینست که در این ایهی شریفه فرموده است اگر فاسق با وصف فسق خبر آورد، تحقیق نمایید. و هر وصفی باید برای احتراز باشد، بعباره اخری اصل در قیود برای احترازی بودن است (نه این که توضیحی باشد)، یعنی این که شارع فرموده است فاسق، عنایت به فسق داشته است، در غیر این صورت ذکر فاسق، لغو است. اگر هم خبر فاسق و هم خبر عادل تبین میخواهد پس چرا فقط فاسق را فرموده است؟ این که فقط فاسق را فرموده است یعنی یک عنایتی به آن بوده است. اگر عنایت به فسق است، یعنی تبین منوط به فسق است و اگر فسق نبود، نیازی به تبیّن هم نیست.

مرحوم آخوند در جلد اول کفایه فرمود جملهی شرط یا جملهی وصف در صورتی مفهوم دارد که ثابت شود آن شرط یا وصف، علت حکم است و علت منحصره هم هست. مثلا اگر کسی بگوید: "اکرم زیداً العالم" حالا اگر زیدی عالم نبود، اکرام میخواهد یا نه؟ اگر ثابت بشود عالم بودن سبب اکرام است دیگر عنایتی به زید بودن نیست و این اکرام به خاطر علم زید است و علت منحصرهی اکرام، علم باشد، در این صورت نیازی به اکرام زید غیر عالم نیست. در ما نحن فیه هم خبر غیر فاسق، تبیّن نمیخواهد.

اما هیچکدام از این موارد قابل اثبات نیست و کسی نمیتواند این را اثبات کند که وصف علت است و بر فرض هم که علت باشد، علت منحصره بودن آن قابل اثبات نیست. نتیجه این است که چون علیت منحصره برای وصف قابل اثبات نیست، این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد نمیکند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo