< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت خبر واحد در اصول دین

مقـدمـه: کلام در باب دلیل انسداد در اصول دین بود. مقصود هم این بود که اگر علم در اصول دین به دست نیامد، آیا میتوانیم به ظن عمل نماییم یا خیر؟ بعباره اخری آیا میتوان خبر واحد را در اصول دین حجت بدانیم یا خیر؟

همچنین بیان شد که اصول دین بر دو قسم است؛

     یک قسم اصول دینی است که واجب مطلق است و در آنها اعتقاد لازم است.

     قسم دیگر مواردی است که واجب مشروط است، اینها مواردی است که اگر انسان به آنها علم پیدا کرد، باید به آن اعتقاد پیدا کند. در این دسته اگر انسان علم پیدا نکرد و باب علم منسد بود، اصلا اعتقاد لازم نیست. (مانند عدد پیامبران(علیهم السلام)، اعتقاد به عرش، اعتقاد به ملائکه، اعتقاد به عصمت، اعتقاد به علم غیب، اعتقاد به رجعت و......) اگر هم کسی در این موارد علم پیدا نکرد، اصلا هیچ تکلیفی ندارد، بلکه دلیل داریم اصلا به ظن نمیشود اعتقاد پیدا کرد.

 

ظن در غیر مسائل اعتقـادی: اگر یک ظنی در غیر اعتقادات وجود داشت، مثلا یک روایتی وجود داشت که خداوند آسمان و زمین را چگونه آفریده است یا این که قبل از حضرت آدم(علیه السلام)، آیا انسانهای دیگری روی زمین بوده است یا خیر، یا این که فرزندان حضرت آدم(علیه السلام)، چگونه با هم ازدواج کردند. روایاتی از این قبیل، ظن در غیر مسائل اعتقادی هستند. اگر روایاتی از این قبیل بود، آیا ما میتوانیم خبر بدهیم یا خیر؟ مثلا کسی بگوید نقل شده، امام صادق(علیه السلام) این گونه فرمود؛ در این صورت قطعاً هیچ اشکالی ندارد، زیرا نسبت جزمی به معصومین(علیهم السلام) داده نشده است. اما اگر بخواهیم جزمی خبر دهیم، این ارتباط دارد با این که ما در باب حجیت خبر واحد، کدام مسلک را بپذیریم، اگر با آخوند هم نظر شویم که معتقد است حجیت معذریت و منجزیت است، یا اگر نظر شیخ را بپذیرد که معتقد به مصلحت سلوکی است، در این دو صورت نمیتواند بگوید امام صادق(علیه السلام) چنین فرموده است. اما اگر کسی نظر آیت الله نائینی که قائل به متمم جعل یا متمم کشف است را بپذیرد، میتواند روی منبر بگوید امام صادق(علیه السلام) چنین فرمود.

 

قسم اول اصول دین و نظر شـیخ انصاری: قسم اول اصول دین مانند معرفت خداوند و صفات آن و یا معرفت پیامبراکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) و شاید برخی مسائل مربوط به معاد. در این قسم اعتقاد واجب است، اما آیا تحصیل علم هم واجب است یا خیر؟

کتب کلامی گفتهاند تحصیل علم در این موارد واجب است و این حرف هم پذیرفته نیست که کسی بگوید اگر علم پیدا نشد چه حکمی دارد؟ زیرا امکان تحصیل علم برای همه وجود دارد و راهش هم باز است. برخی نیز مانند شیخ انصاری فرمودهاند معرفت خداوند به دلایل زیر واجب است؛

     "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ"[1] لیعبدون در این آیه به لیعرفون تفسیر شده است، بنابراین هدف از خلقت، معرفت خداوند است و این نشان دهندهی امکان معرفت است.

     در روایت آمده است که معصوم فرموده است من چیزی را افضل از نماز نمیدانم، به جز معرفت خداوند که افضل از نماز است.

     در روایات آمده است که اگر کسی ادعا نماید من نمیدانستم، تنبیه میشود که چرا نرفتی یاد بگیری.

 

نقـد فرمایـش شیخ انصاری: پاسخ فرمایش شیخ انصاری این است که اولا در مورد آیه، آیه در مقام بیان این نیست که بگوید بر همهی مردم واجب است معرفت به خداوند پیدا کنند. این آیه میفرماید شناخت و معرفت واجب است، اما این که معرفت چه چیزی واجب است را نگفته است. یعنی آیه میفرماید خود علم، مهم است. اما بحث ما در این است که علم به خداوند متعال و پیامبراکرم و ائمهی معصومین(علیهم السلام) مهم و واجب است.

 

جاهل قاصر در اصول دین: مطلب بعد این است که آیا ما در بحث اصول دین، جاهل قاصر داریم یا خیر؟ یعنی آیا میتوانیم بگوییم باب علم منسد است، و وقتی باب علم منسد بود، افرادی هستند که نمیتوانند یقین به اصول دین پیدا کنند. وقتی یقین به اصول دین ممکن نباشد، ظن هم ممکن نباشد، پس اگر کسانی به خدا اعتقاد نداشتند، جاهل قاصر هستند و جاهل قاصر هم تکلیفی ندارد.

برخی گفتهاند بین امروز و قدیم فرق بگذاریم، امروزه جاهل قاصر نداریم و در گذشته داشتهایم. به نظر ما این حرفها لازم نیست و ما به صورت قضیهی حقیقیه مطلب را بررسی مینماییم.

روشن است که مجانین و سفیه و اطفال، جاهل قاصر هستند و نمیتوانند تحصیل علم به اصول دین نمایند. بلکه همین افرادی که عاقل هستند نیز علم به اصول دین ندارند و نمیتوانند علم هم پیدا کنند.

برخی مسائل هم در اصول دین هست که باید گفت نوع مردم (حتی نوع طلاب) هم در آن جاهل قاصر هستند مانند قضا و قدر، توحید در عبادات، توحید افعالی و ....

اما این که جاهل قاصر کافر حساب میشود یا خیر و این که مخلد در آتش هست یا اصلا عذاب میشود یا خیر، این موارد بحث فقهی و اصولی نیست. اما میتوان گفت برای بعضی از انسانها انسداد باب علم در اصول دین (هر دو قسم) ممکن است. اما نتیجهی این انسداد بدین صورت نیست که بگوییم ظن حجت است، زیرا احتیاط ممکن است. احتیاط هم به این صورت است که به واقع علی ما هو علیه، اعتقاد داشته باشیم.

 

فرمایـش آخوند و نقـد آن: آخوند فرموده است هر چیزی که در اصول دین شک داشتیم واجب است یا واجب نیست، اصاله البرائت جاری مینماییم. به عنوان مثال اعتقاد به عدل، یا این که عدل جزء قسم اول اصول دین است یا جزء قسم دوم است و ...

 

پاسخ فرمایش آخوند اینست که اصالت البرائت یک اصل عملی است. درست است که فرموده شده "رفع مالا یعلمون" اما این رفع به اعتبار آثار عملی است و به این معنا نیست که هر چیزی را علم نداریم برداشته شود، بلکه آثارِ علم با اصالت البرائت برداشته میشود. به بیان دیگر اصالت البرائت در فروع دین جریان دارد و در اصول دین جاری نمیشود.

نتیجهی بحــــث

خبر واحد در قسم اول اصول دین جریان ندارد، اما در قسم دوم اصول دین، چون علم لازم نیست ولی غیر علم هم کافی نیست، بنابراین در این قسم هم نمیتوانیم خبر واحد را حجت بدانیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo