< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت حدیث رفع بر برائت

مقـدمـه: کلام در باب ادلهی روایی اصل برائت بود و روایت رفع را بیان نمودیم. در این روایت جملهی "ما لا یعلمون" محل بحث است و سایر عبارات این روایت ارتباطی با برائت ندارد.

 

تقریب دلالت روایت رفع بر برائت: این روایت دلالت دارد بر این که "ما لا یعلمون" آن چه که مردم به آن علم ندارند و مجهول است، برداشته شده است. این الزام یا حکم واقعی چیزی که مورد شبهه است، مصداق "ما لا یعلمون" است و این روایت دلالت میکند هر چه "ما لا یعلمون" بود، آن برداشته شده است. یعنی اگر یک حکم الهی و واقعی وجود داشت و ما آن را نمیدانستیم، آن برداشته شده است و این همان برائت است.

 

ذکر یک اشکال و پاسخ آن : اولین چیزی که به ذهن میرسد اینست که اگر حکم واقعی برداشته شود، این یک نوع "تصویب" است و امامیه قائل به بطلان "تصویب" هستند. بهترین شاهد بر این که حکم واقعی برداشته نمیشود اینست که در موارد شبهه، "احتیاط" مستحب است و بلکه برخی قائل به وجوب "احتیاط" هستند. این استحباب یعنی حکم واقعی وجود دارد و بهتر است با احتیاط، حکم واقعی رعایت شود. بنابراین حکم واقعی برداشته نمیشود.

 

اما جواب این اشکال اینست که رفع حکم به دو صورت است، گاهی رفع واقعی است و گاهی رفع ظاهری است. اگر این روایت بگوید هر چیزی را که نمیدانید، حکمش واقعا برداشته شده است، این "تصویب" است. (تصویب یعنی هر وقت مجتهد به حکم واقعی رسید، حکم واقعی وجود دارد و هر وقت مجتهد به حکم واقعی نرسید، دیگر واقع وجود ندارد.) تصویب مخالف احتیاط است.

اما اگر بگوییم هرگاه به چیزی شک داشتید، حکم واقعی پابرجا است، اما ظاهراً این حکم برداشته شده است. در این صورت دیگر مشکلی نیست.

در عبارت کفایه آمده است حکم واقعی در مرحلهی ظاهر برداشته میشود. یعنی حکم واقعی پابرجا است و در مرحلهی عمل، تنجز ندارد.

 

نظر آیت الله خوئی در مسئله: آیت الله خوئی فرمایش کفایه را این گونه توضیح داده که: همان گونه که احکام واقعی با هم تضاد دارند، احکام ظاهری نیز با یکدیگر تضاد دارند و نمیشود در ظاهر هم یک حکم الزامی و وجوبی داشته باشیم و در همان موضوع آن حکم الزامی برداشته شود. یعنی ظاهراً نمیشود یک چیزی هم واجب و هم غیر واجب باشد. هم چنان که نمیشود یک چیزی هم واجب و هم حرام باشد. مسئلهی برائت اینست که ما یک حکم واقعی و یک حکم ظاهری داریم. حکم واقعی به مرحلهی فعلیت و تنجز نرسیده است و آن چه منجز است، حکم ظاهری است. و هر چه که در بحث جمع بین حکم ظاهری و واقعی گفتیم، در اینجا نیز جریان دارد.

 

نقـد فرمـایـش آیت الله بروجردی: اشکالی که به فرمایش به آیت الله خوئی وجود دارد اینست که در بحث جمع بین حکم ظاهری و واقعی سه مسئله را مرحوم آخوند مطرح نمود، یکی این که متعلقات احکام (یا همان مصالح و مفاسدی که در احکام هستند با هم متعارض هستند) یعنی کاری به وجوب و حرمت نداریم، بلکه به مصلحت و مفسده کار داریم. مثلا اگر در یک مسئله بگوییم نماز جمعه واقعا واجب است، و در ظاهر بگوییم نماز جمعه واجب نیست. این یعنی نماز جمعه واقعاً مصلحت دارد و وقتی میگوییم ظاهراً واجب نیست، یعنی مصلحت ندارد و تفویت مصلحت میشود. این که مصلحت و مفسده قابل جمع نیست، یا این که احکام ظاهری باعث میشوند مصالح واقعی فوت بشوند را در ما نحن فیه نمیتوانیم بگوییم.

در ما نحن فیه نمیتوانیم بگوییم در بحث برائت هر چه آنجا (بحث مصالح و مفاسد) گفتیم، اینجا هم میگوییم. علت هم اینست که حکم واقعی تابع مصالح و مفاسد هست ولی حکم ظاهری تابع مصالح و مفاسد نیست، بلکه حکم ظاهری تابع عوارض خارجیه، حوادثی که پیش میآید، شبهات و خارجی و ... است. به عنوان مثال یکی از علتهای حکم ظاهری اینست که بنی امیه ظلم کردند و نذاشتند احکام به دست ما برسد و این دیگر مصالح و مفاسد نیست.

بنابراین کلام آیت الله خویی که میفرماید هر چه در حکم ظاهری و واقعی بیان شد در اینجا هم جاری است، درست نیست، بلکه برخی از آن مطالب اینجا جاری است.

 

دلالت روایت رفع بر برائت: شارع مقدس یک سری احکام واقعی دارد و در مواقعی که شبهه باشد یا ما علم به حکم واقعی نداریم، حدیث رفع دلالت میکند آن حکم واقعی، ظاهراً برداشته شده است. بعباره اخری خود حدیث رفع دلالت میکند بر این که یک حکم واقعی داریم، اما آن حکم منجز نیست. (نه این که حکم واقعی برداشته شده است.) خود روایت دلالت میکند که چیزی هست و ما آن را نمیدانیم و آن چیزی که ما نمیدانیم عقاب یا الزامش برداشته شده است.

این از ضروریات دین است که احکام بین عالم وجاهل مشترک است، اما شخص عالم باید از نجس اجتناب کند، لیکن شخص جاهل اگر از نجس اجتناب نکرد (به جهت جهلش نسبت به آن نجاست) مواخذه نمیشود.

 

معنای برائت: مطلب دیگر اینست که در جایی که ما نسبت به واقع جهل (شک) داریم و میخواهیم برائت جاری نماییم، شارع میتوانست به ما بگوید "احتیاط واجب است"، اما حالا که فرموده است "رفع ما لا یعلمون" یعنی احتیاط واجب نیست و الزام نسبت به احتیاط را برداشته است. به این عدم وجوب احتیاط، برائت گفته میشود. این "رفع" به ما میگوید وجوب "احیاط" و الزام برداشته شده است.

 

ذکر یک اشکال و پاسخ آن: حال اگر کسی بگوید بحث در اینست که من باید به واقع عمل کنم یا نه (و مراد من احتیاط نیست). این گونه که روایت معنا شد، وجوب احتیاط برداشته شده است، در حالی که ما میخواهیم بگوییم با حدیث رفع، وجوب عمل به واقع برداشته شده است. بعباره اخری آن چه عقاب دارد، خود واقع است، یعنی اگر سیگار کسیدن حرام باشد، و ما سیگار بکشیم، به خاطر سیگار کشیدن عقاب میشویم، یعنی مواخذه به جهت خود واقع است. (نه برای مسئلهی احتیاط)

جواب این حرف، اینست که وجوب احتیاط یک وجوب طریقی است و یک وجوب نفسی نیست. به عنوان مثال در عبارت "فتبینوا" آیا واجب است برای هر خبری تحقیق شود؟ پاسخ اینست که وجوب تبیّن طریقی است و نفسی نیست. یعنی اگر میخواهی به خبر عمل کنی، باید تحقیق کنی، اما اگر نمیخواهی به خبری عمل کنی، تحقیق لازم نیست و وجوب تحقیق ندارد. این وجوبِ طریقی است. مسئلهی احتیاط هم اینجوری است و وجوب احتیاط، طریق الی الواقع است. این که گفته میشود "رفع ما لا یعلمون" یعنی وجوب احتیاط برداشته شد، و احتیاط راهی برای تصحیح اعمال ما بود.

اگر شارع بخواهد احکام واقعی را حفظ کند، میفرماید احتیاط واجب است و اگر نخواهد احکام واقعی را حفظ کند، میفرماید احتیاط واجب نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo