< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بررسی معنی رفع

مقـدمـه: کلام در باب حدیث رفع بود و این که روایت کلمهی "رفع" را در مورد نه چیز به کار برده است. "رفع" در "ما لا یعلمون" به یک معناست و در باقی موارد به یک معنای دیگرست.

 

ترادف معنی رفع و دفع در حدیث: بیان نمودیم ممکن است کسی بگوید "رفع" و "دفع" مترادف هستند و به یک معناست. دلیل هم این بود که اگر کسی بگوید هر چیزی هم در حدوث و هم در بقا، نیاز به علت دارد (به علت بقاء دوام فیض نیز گفته میشود، یعنی خداوند آن به آن در حال خلق است) دفع یعنی ایجاد نشود و رفع یعنی چیزی که قبلاً ایجاد شده را از بین ببریم به عنوان مثال اگر کسی نگذارد یک ساختمانی احداث شود میگوییم دفع نموده، اگر ساختمان ایجاد شده باشد و دیگری آن را تخریب نماید میگوییم رفع نموده است، اما در این فرض میگوییم کسی که خراب نموده، دفع کرده است، زیرا او دوام فیض و علت بقا را دارد از بین میبرد. پس در هر دو صورت رفع و دفع به یک معناست.

وقتی رفع و دفع با هم فرق میکند که بگوییم ممکن الوجود در حدوثش علت میخواهد و در دوامش علت نمیخواهد، اما چون ممکن الوجود در حدوث و دوام نیاز به علت دارد، رفع و دفع ترادف معنایی دارند.

در حدیث رفع، یک کلمهی "رفع" به کار رفته و در همهی موارد نه گانه استعمال شده است. بعباره اخری کلمهی "رفع" در روایت به معنای "عدم وضع" است. عدم وضغ نیز گاهی به دفع است و گاهی به رفع است.

 

بیان یک مشکل و پاسخ آن (امتنانی بودن حدیث رفع): مشکل دیگری که پیش میآید اینست که این روایت فرموده اضطرار و اکراه و ... برداشته شده است. حال اگر کسی فرزندش بیمار باشد و هزینهی درمان هم ندارد و تصمیم دارد منزلش را بفروشد و خرج فرزندش کند. آیا این معامله درست است؟ چون این معامله با اضطرار بوده، روایت میرساند که چنین بیعی باطل است.

باید بگوییم این روایت در مقام امتنان (منت گذاشتن) است. اگر شارع بگوید چون شما مضطری حق نداری منزلت را بفروشی، این خلاف امتنان است (شخص خواهد گفت من خودم میخوام منزلم را بفروشم و فرزندم را معالجه کنم، این چه دینی است که نمیگذارد من منزلم را بفروشم)، اگر بحث منت نباشد روایت دلالت بر بطلان بیع دارد، اما چون روایت امتنانی است، میگوییم بیع صحیح است.

 

مطلب دیگر این که روایت میفرماید تکلیف رفع شده و برداشته شده، و بیان نمودیم در اضطرار یک جور است و در ما لا یعلمون به یک صورت دیگر است. گفتیم در اضطرار، حکم واقعی نیست اما در ما لا یعلمون حکم واقعی هست، اما احتیاط لازم نیست.

حال اگر کسی مجبور به انجام یک فعلی شد، مثلا روزهداری را مجبور به افطار کردند، در فرض اکراه دیگر کفاره ندارد، یا مثلا کسی را مجبور کنند همسرش را طلاق دهد، این طلاق باطل است. ولکن در برخی مواقع اکراه بر ترک یک فعل است. این روایت میفرماید اگر مجبور بودید کاری را انجام دهید، اشکالی ندارد، اما اگر مجبور شدیم کاری را انجام ندهیم (اکراه بر ترک)، در حالی که باید انجام میدادیم، چه حکمی دارد؟ مثلا کسی میخواهد نماز بخواند و کفار مانع از نماز خواندن او شوند، آیا چنین شخصی اگر نماز نخواند گناه کرده است؟ این روایت در فرض اکراه به انجام عمل، حکم را بیان میکند و در مورد اجبار به ترک، روایت شامل این مورد نمیشود.

 

پاسخ اشکال اینست که وقتی روایت میفرماید "رُفِعَ"، مرادش این نیست که یک فعل و عملی که یک حکمی دارد آن برداشته شد، معنای روایت اینست که:

     اولاً شاید کسی بگوید امر به شیئ مقتضی نهی از ضد آن است، مثلا نماز خواندن واجب است و اگر کسی نخواند ترک واجب کرده است، حال آیا تارک الصلاه، فعل حرامی را مرتکب شده است؟ پاسخ منفی است، چنین شخصی فقط واجبی را ترک کرده است، اما اگر کسی بگوید نماز واجب است و ترک نماز هم حرام است (که به نظر ما چنین حرفی اشتباه است) اما در این فرض مشکل حل میشود. یعنی کسی که باید نماز بخواند، اگر مانع نماز خواندن او شدند، در این صورت نماز خواندن واجب و ترک نماز حرام است، روایت رفع هم میفرماید حرمت ترک نماز برداشته شده است.

ثانیاً این که روایت را بدین صورت معنی نماییم، که وقتی روایت میفرماید "رفع ما لا یعلمون"، "ما لا یعلمون" اعم از فعل و ترک است. "ما" در "ما لا یعلمون" موصول است، ما لا یعلمون اعم از فعل و ترک است، یا "ما استکرهوا علیه" اعم از فعل و ترک است، یعنی گاهی شخص بر انجام و گاهی شخص بر ترک مجبور میشود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo