< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

98/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شبهه حیدریه و پاسخ آن

 

مقـدمـه: بیان نمودیم در ملاقی بعض اطراف شبههی محصوره گاهی وجوب اجتناب دارد و گاهی وجوب اجتناب ندارد. در مواردی هم که وجوب اجتناب دارد گاهی هم از ملاقی و هم از ملاقا باید اجتناب نمود، گاهی هم فقط از ملاقی باید اجتناب نمود و نیازی به اجتناب از ملاقا نیست. فرمایش مرحوم اخوند را در جلسهی گذشته بیان نمودیم.

در این جلسه شبههی حیدریه را بحث میکنیم که در مورد اجتناب از ملاقی (دون الملاقا) است. بیان نمودیم که اگر دو ظرف داریم که یک قطره خون در یکی از این دو ظرف افتاد و ما هم نمیدانیم در کدام افتاد. این شبههی محصوره است. بعد این شخص یقین کند که یا نجاست در آن طرف افتاده است یا این طرف در این ظرف نیفتاده است، بلکه در یک ظرف دیگر افتاده و این ظرف با آن ملاقات کرده است (یعنی اگر این نجس است به خاطر ملاقات با آن ظرف بوده که نجاست در آن افتاده است) و آن ملاقا از محل ابتلا خارج است. در اینجا میگوییم این دو ظرف شبههی محصوره است، و باید از آن اجتناب شود. حال آن ظرفی که از محل ابتلا خارج شده بود، پیدا شد. در این جا میگوییم این ظرف ملاقی پاک است.

 

شبههی حیدریه: شبههی حیدری به این صورت است که یک روایتی داریم که راوی آن، "عمرو بن شمر" میگوید شخصی خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید و عرض کرد ظرفی روغن[1] یا ظرفی عسل داریم که موش داخل آن افتاده است، تکلیف ما چیست؟ امام(علیه السلام) طبق روایت فرمود باید این را معدوم کنید. روای عرض کرد یا بن رسول الله(علیهما السلام)، من اگر موش را بخورم برایم راحتتر از این است تا آن که بخواهم این عسل یا روغن را دور بریزم. امام صادق فرمود خوردن موش برای تو راحت نیست، تو دینت را راحت و سست شمردهای و میخواهی دینت را زیر پا بگذاری.

ظاهر این روایت اینست که خردن میته برای تو راحت است چون دینت برایت اهمیتی ندارد، یعنی احتمالاً امام صادق(علیه السلام) میخواهد بفرماید خوردن این روغن، خوردن این میته است. یعنی ما در اینجا دو میته داریم، یکی موش که مرده است و بعید است شخص سائل بخواهد بگوید من موش را میخورم، بلکه مرادش اینست که روغنی که با میته ملاقات کرده است را میخورم یعنی این روغن را میته حساب میکند. بعباره اخری ملاقا و ملاقی هر دو یک حکم دارد. ملاقا موش (میته) است و روغن را هم امام میته میگوید، با این که روغن میته نیست، بلکه ملاقی میته است. شاید از این روایت استفاده شود که حکم ملاقی و ملاقا یک چیز است.

این روایت به سبب ضعف سند به خاطر وجود همین عمرو بن شمر که بسیار مذمت شده است، کنار گذاشته میشود.

یک صورتی که آخوند ذکر نمود این بود که ملاقی شبههی محصوره پاک است، مثلا اگر کسی با پای خیس روی فرشی که یک قسمت آن نجس است راه بروی، پا نجس نمیشود و پاک است. استدلال آخوند هم این بود که وقتی دو ظرف داری و ابتدا ما یقین کردیم یک نجاستی افتاد و یکی از این دو نجس است و علم اجمالی هم تکلیف را منجز کرد، بعد دست با یکی از این دو ظرف ملاقات نمود، میگوییم ملاقی پاک است. زیرا یک اصاله الطهاره در این ظرف جاری است یک اصاله الطهاره هم آن طرف جاری است. (یا دو استصحاب طهارت) این دو استصحاب یا دو اصل با هم تعارض و تساقط میکنند، زیرا ما یقین داریم یکی از دو طرف نجس است. اما پای ما که خیس بود و روی یک طرف فرش گذاشتیم، برایش استصحاب طهارت جاری میکنیم و میگوییم پای من قبلاً پاک بود، الان یقین به پاکی سابق دارم و در مورد نجاست لاحق شک دارم، پس استصحاب طهارت ملاقی جاری مینمایم.

به بیان دیگر در ملاقا (فرش) استصحابهای ما سببی هستند و استصحاب در پا مسببی است و همیشه اصل سببی بر اصل مسببی مقدم است و حکومت دارد. اگر اصل در فرش جاری بود، پا دیگر نیازی به اصل ندارد و شکی در آن باقی نمیماند (زیرا فرش سبب و پا مسبب است) اما چون فرش تعارض دارد و تساقط میکند، در مورد مسبب اصل جاری میکنم و میگویم اصل بر عدم نجاست در پا است و معارض هم ندارد.

حال بگوییم آن طرف دیگر فرش که روی آن راه نرفتهایم یا آن ظرف (کاسه) دیگر که ما به آن دست نزدهایم (که وجوب اجتناب هم دارد چون یکی از اطراف علم اجمالی است) ما دو اصل داریم، یک اصل حلیت و یک اصل طهارت داریم. اصاله الطهاره آن طرف با اصاله الطهارهی این طرف تعارض و تساقط میکنند. اما آن طرف یک اصاله الحلیه باقی میماند و آن اصاله الحلیه معلول اصاله الطهاره است، پس در طرف دیگر هنوز اصل حلیت باقی است که این اصل مسبب از طهارت است. پای ما هم که اصل مسببی بود، نتیجه این میشود (که همان شبههی حیدریه است) استصحاب طهارت پا اصل مسببی بود (زیرا مسبب از آن طرف دیگر بود) آن طرف دیگر هم که ملاقات نشده است اصل حلیت دارد که این اصل هم مسببی است. این دو اصل مسببی هم تعارض و تساقط میکنند و این همان شبههی حیدریه است. یعنی اگر آن طرف یک چیز قابل خوردن بود، چون اصاله الحلیه ساقط میشود امکان خوردن را از دست میدهد.

 

پاسخ شبههی حیدریه: به نظر میرسد باید شبهه را این گونه پاسخ داد که فرمایش آخوند درست است و ملاقی شبههی محصوره پاک است (یعنی پا، پاک است) پاسخ شبهه نیز بدین صورت است که اگر دو اصل با هم در یک رتبه بودند تعارض و تساقط میکنند. در اینجا هم اصاله الحلیه با آن استصحاب طهارت در پا هر دو مسببی هستند و هر دو در یک رتبه هستند، ولکن اینها دو اصل متفاوت هستند. هرگز یک اصل با یک موضوع با اصل دیگر و موضوع دیگر تعارض نمیکند. به عنوان مثال ما یک اصل برائت و یک اصل لاضرر داریم، آیا میتوانیم بگوییم این دو با هم تعارض میکنند؟ هر کدام از این دو اصولی با عناوین و موضوعات متفاوت هستند. لاضرر با لاضرر و برائت با برائت باید تعارض کند، در حالی که در شبههی حیدریه موضوع اصلها با هم متفاوت است، یکی بحث حلیت است و دیگری بحث طهارت است و تلازمی هم بین این دو وجود ندارد. ممکن است یک چیز پاک باشد و حرام باشد مانند مال غصبی؛ ممکن هم هست یک چیزی نجس باشد و حلال هم باشد مانند اضطرار به اکل میته.


[1] . احتمالا مراد سائل باید روغن زیتون باشد که مایع است، نه روغن حیوانی که جامد است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo