< فهرست دروس

درس تفسير استاد علم الهدی

89/01/19

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث ما در رابطه با عناصر دولت بود . وعرض شد كه عناصر دولت چهار عنصر مي باشد . حاكميت ، قدرت ، قلمرو وچهارم جمعيت و جامعه مي باشد . در مورد حاكميت و سلطه و مبدأ مشروعيت آن بحث مفصلي ارائه گرديد . و در ارتباط با جريان حاكميت سه اصل مورد بحث قرار گرفت . و آيات زيادي از قرآن كريم كه مربوط به همين سه اصل بود تفسيرش را بحث كرديم . اصل اول مسأله مشروعيت حاكميت بود . اصل دوم مسأله اطاعت بود . و اصل سوم رابطه بين دولت ومردم بود بعد از مسأله حاكميت بحث ما وارد عنصر دوم دولت شد كه عبارت بود از قدرت ، و ما در جلسه گذشته آن بخش از آيات شريفه قرآن را كه اصل قدرت را براي حكومت ضروري و لازم مي دانست بيان نموديم . نكته اي كه در تداوم بحث قبلي مي خواهيم مورد بحث قرار بدهيم عبارت است از كاربرد قدرت در حكومت . معمولا حكومت ها بر اساس اهدافي كه تشكيل مي شوند . قدرت به عنوان ابزار تحقق هدف آن حاكميت است .بعضی نظام های حکومتی که بر اساس نفس سلطه محقق می شود و مسأله کام روایی مسلط وحاکم به عنوان هدف مطرح است . قدرت ابزار تحقق این کام روایی جریان حاکم می باشد . و حکومت هایی که به اصطلاح روی مبانی دموکراسی بر اساس اراده ملی و خواسته مردم تشکیل می شود ، قدرت حکومت ابزار اجرایی و تحقق خواسته های مردم است . این نقش اساسی قدرت در کاربرد حکومت است . ما بنا داریم کاربرد قدرت در حکومت را از آیات قرآن استفاده کنیم . در حکومت اسلامی و دینی کاربرد قدرت چیست؟ و حاکم قدرت را در چه جهتی باید بکار بگیرد ؟

نکته ای که باید متذکر شویم این است که میان آیات سیاسی و اجتماعی در قرآن تفاوت وجود دارد و با هم فرق دارند . و سیاست غیر از جریان اجتماعی است . در بحث از آیات سیاسی قرآن ما نباید به سراغ آیات اجتماعی برویم . و ما هم اکنون آیات سیاسی قرآن را داریم بحث می کنیم . در آیات اجتماعی ، موضوع بحث مشخص است . اما در آیات سیاسی اینطور نیست که موضوع در آیه مشخص باشد . لذا اگر بسیاری از این آیاتی که ما آنها را مورد بحث قرار می دهیم بر مبنای ظاهر آیه ، شاید حکم نکنید که این آیه سیاسی باشد . در حالی که نکته های قوی و لطیف سیاسی از همین آیات استفاده می شود . لذا تشخیص آیات سیاسی قرآن ، یک تشخیص ساده ای نیست . و حتی گاهی یک آیه از آیات سیاسی قرآن از چند منظر مورد بحث قرار می گیرد

اما موضوع بحث مان که کاربرد قدرت درحکومت اسلامی ودینی از دیدگاه قرآن است . این را باید توجه کنیم که ما در بکارگیری قدرت طبق آیات قرآن یک محدودیت داریم . که این محدودیت در نظام های غیر اسلامی وجود ندارد . یعنی اگر شما بر اساس مبانی اندیشه سیاسی در یک نظام دموکراسی غربی ، جریان حاکم را در بهره برداری از قدرت را بخواهید بررسی کنید ، اگر بنا شد چون کاربرد قدرت در نظام دموکراسی لیبرال ، استخدام قدرت در جهت اجرای خواسته های مردمی است . وقتی شما بگویید اجرای قدرت ، یعنی استخدام قدرت در جهت تحقق خواسته های مردم ، جریان حاکم خودش ، خواسته اش در رأس خواسته های مردم قرار می گیرد . ولذا اگر بنا شد یک جریان حاکم از اشخاصی که در رأس حکومت و عامل اجرایی حکومت هستند بیایند و قدرت را در راستای تمایلات نفسانی خودشان استخدام کنند از نظر آنها اشکالی ندارد . در حالی که ما در اسلام بر استخدام قدرت برای جریان حاکم ، محدودیت داریم . در اسلام جریان قدرت در استخدام منافع شخصی و خواسته های نفسانی شخص حاکم و جریان حاکم نباید در بیاید . یعنی اگربنا شد ، شخصی که قدرت دارد و چون که قدرت دارد بیاید و از یک سری امتیازات ویژه در جامعه استفاده کند . حالا یا امتیازات اجتماعی و یا امتیازات اقتصادی و مادی . این شخص اگر قدرت را در راستای منافع و خواسته های شخصی استخدام کرد . این از دیدگاه اسلام و اندیشه سیاسی اسلامی ، یک فرد متجاوز و فاسد است. که از وظایف و محدوده حکومتی خودش تجاوز کرده است . چون در اسلام ، ما برای استخدام قدرت در راستای منافع جریان حاکم و دولت محدودیت داریم . که این محدودیت در سایر نظام های حکومتی نیست . لذا در حکومت های سایر نقاط دنیا می بینیم که جریان حاکم در استخدام قدرت را در مسایل خودش مخصوصا در راستای منافع حزبی و گروهی شان ، لازم وضروری می دانند . یک حزبی که در رقابت سیاسی برنده می شود و حاکم می شود ، جریان حاکم ابتدا قدرت را در جهت منافع حزبی خودش استخدام می کند و بعد ازآن در راستای تأمین منافع مردم عمل می کند . و این مبنای کاربرد قدرت در آن نظام می باشد . در اسلام کاربرد قدرت در دولت اسلامی در سه مرحله در نظر گرفته شده است:

1. مرحله اول : اجرای مدیریت است . چون یک نظام وجریان حاکم وظیفه اش مدیریت مسایل اقتصادی ، مسایل جریان همزیستی مردم با هم و جریان ارتباط اجتماعی بین جامعه در تحت حکومت ، با سایر جوامع جهانی است . هم ارتباطات را باید مدیریت کند و هم جهت توسعه اقتصادی و رفاه جامعه وهم تأمین امنیت جامعه را بایستی کاملا مدیریت کند و هم جریان ارتباطی این جامعه را با سایر جوامع خارجی مدیریت نماید . یعنی قدرت اولین نقطه کاربردش استخدام در جهت اجرای مدیریت است . « آیه 248 سوره مبارکه بقره » درباره استخدام قدرت درراستای اجرای مدیریت است . در این آیه خداوند متعال می فرماید : « و قال لهم نبیُّهم إنّ آیهَ ملکه أن یأتیکم التابوتُ فیه سکینهٌ من ربِّکم و بقیّهٌ ممّا تَرَکَ آلُ موسی و آل ُهارونَ تحمِلُهُ الملائکهُ إنَّ فی ذالک لأیهً لکم إن کنتم مُّؤمنین » درجریان بنی اسرائیل اینها قبل از اینکه به سرزمین فلسطین برسند و بخواهند سرزمین حضرت ابراهیم (ع) را از لوث کفر عمالقه پاک کنند و در آنجا زندگی کنند ، نکته محوری در جریان بنی اسرائیل ، حرکت به سمت فلسطین و براندازی عمالقه از سرزمین فلسطین بود که بخاطر تخلفی که بنی اسرائیل مرتکب شدند و به حضرت موسی (ع) گفتند : « إذهب أنت و ربّک فقاتلا إنّا هاهنا قاعدون » اینها دروادی طیب سرگردان شدند . وسالیان درازی در آنجا سرگردان بودند . و در همین دوره سرگردانی حضرت هارون و موسی ( علیهما سلام) از دنیا رفتند . اصل جریان بنی اسرائیل این بود که اینها بیایند و بر فلسطین مسلط شوند وبر حاکمیت عمالقه را از بین ببرند . و حاکمیتی توحیدی درسرزمین حضرت ابراهیم (ع) بوجود بیاورند . جریان حاکم حکومت ، محور مدیریتش مسأله همزیستی مردم و توسعه رفاه اقتصادی مردم نبود . اصل محور مدیریتی برای یک حاکم اسرائیلی مسأله حرکت دادن بنی اسرائیل و وارد کردن آنها در فلسطین و براندازی عمالقه بود . ودر حقیقت حضرت طالوت را هم که خداوند متعال برای اینها قرار داد .« آیه 246 سوره مبارکه بقره » برای این بود که : « ألم ترَ إلی الملَإ من بنی إسرائیل من بعدِ موسی إذ قالوا لنبیٍّ لَّهمُ ابعث لنا مَلِکاً نقاتل فی سبیل الله» که ما در راه خدا مقاتله کنیم از این وادی طیب نجات پیدا کنیم و در سرزمین حضرت ابراهیم (ع) مسقر شویم و زندگانی مرفه ، امنیت دار وسیع خودمون را در این سرزمین آغازکنیم . این اصل مسأله خواستن ملک و حاکم برای این بود . پس نقطه محوری در مدیریت حضرت طالوت (ع) این بود که ملک و پادشاهی باشد که بنی اسرائیل با او « نقاتلون فی سبیل الله » در راه خدا مقاتله کنند با عمالقه و او را براندازی کنند . لذا آن چیزی که مهم بود این بود که اینها بایستی تابوت را تهیه می کردند . که برخی گفته اند منظور از تابوت ، تابوت حضرت یوسف بوده که حضرت موسی تابوت حضرت یوسف را از رود نیل درآورد و بنا بود آن را بیاورد و در سرزمین فلسطین ومنطقه کنعان ، تابوت حضرت یوسف را آنجا دفن کنند . که این ابزار و وسیله ای برای رسیدن بنی اسرائیل به مقصود خود بود . چون هر چه حضرت موسی تلاش می کرد نمی توانست از شر فرعون نجات پیدا کند تا اینکه به موسی گفتند که یوسف زمانی که از دنیا می رفت وصیت کرد. گفت در بین شما بنی اسرائیل مشکلاتی پیش می آید و شما ذلیل می شوید و فراعنه بر شما مسلط می شوند و دربین شما پیامبری مبعوث می شود به نام موسی ، و موسی زمانی می تواند شما را از چنگال فرعون نجات دهد که جنازه و تابوت من را از داخل رود نیل در بیاورد و ببرد به سمت سرزمین فلسطین ، و به دنبال این این انتقال است که شما موفق می شوید . و فلسطین را بدست می آورید . البته برخی گفته اند منظور از این تابوت ، تابوت حضرت یوسف نبوده بلکه جعبه وسیعی بوده که در آن تابوت موسرخ بوده که مقداری اسلحه واحکام تورات در آنجا قرار داده شده بود و هم تابوت حضرت یوسف و مقصود از این تابوت همه این صندوق بزرگ بوده است . این تابوت ابزار معنوی بوده برای هدایت بنی اسرائل و باعث موفقیت بنی اسرائیل می شد . یعنی اگر این تابوت در دست بنی اسرائیل نبود ، بنی اسرائیل به موفقیت خودشان ایمان نداشتند . و در قرآن وقتی می گوید که خداوند حضرت طالوت را مبعوث کرد چون قدرت لازم برای تشکیل حکومت که عبارت بود از علم و جسم را دارا بود . علیرغم اینکه آنها فکر می کردند که قدرت در اقتصاد است . در صورتی که قدرت در علم و جسم از قدرتهای معنوی می باشد . بعد خداوند متعال می فرماید : « و قال لهم نبیُّهم إنّ آیهَ ملکه أن یأتیکم التابوتُ فیه سکینهٌ من ربِّکم و بقیّهٌ ممّا تَرَکَ آلُ موسی و آل ُهارونَ تحمِلُهُ الملائکهُ إنَّ فی ذالک لأیهً لکم إن کنتم مُّؤمنین » این ابزار نصرت و پیروزی بر عمالقه وتسلط بر فلسطین که تابوت است . علامت و نشانه ملک طالوت این است که او تابوت را بدست می آورد چون این تابوت غیب شده بئد در بین بنی اسرائیل و کاربرد قدرت که ایه ملک حضرت طالوت است . این بدست گرفتن ابزار و عامل اصلی موفقیت در آن جریانی است که بنی اسرائیل پیامبر را برای آن جریان می خواستند . و آن « إذ قالوا لنبیٍّ لَّهمُ ابعث لنا مَلِکاً نقاتل فی سبیل الله » بود . پیغمبر و ملک را برای این می خواستند . اصل محور ، مدیریت برای جنگ بود . برای این ملک وپیغمبر می خواستند و ابزار آن هم برای پیشرفت ، همان تابوت بود . و جریان کاربرد قدرت حضرت طالوت این است که قبل از اینکه بخواهد توسعه اقتصادی و رفاه بدهد و بنی اسرائیل را بخواهد از نظر جنبه های امنیتی و اجتماعی تأمین کند قبل از آن مدیریت جریانی بود که بنی اسرائیل بیاید و فلسطین را فتح کند و در آنجا استقرار پیدا بکند . و ابزار مدیریت این حرکت مسأله تابوت بود . که طالوت می توانست این تابوت را به دست بیاورد . بنابراین این آیه دلالت می کند که کاربرد قدرت در اجرای مدیریت ، هدف حکومت است . آیه دوم ، « آیه 20 سوره مبارکه ص » است که در آنجا خداوند متعال درباره حضرت داوود (ع) می فرماید : « و شددنا مُلکَهُ و آتیناهُ الحِکمَه وَ فَصلَ الخطابِ » وقتی که خداوند به حضرت داوود ، حکومت داد . و فرمود : « یا داوود إنا جعلناک فی الأرضِ خلیفه فَاحکم بینَ الناسِ بالحق » و اصل حاکمیت حضرت داوود قطعی شد .در مورد داوود ، خداوند متعال خصوصیاتی نقل می کند تا به اینجا می رسد که می فرماید : « و شددنا مُلکَهُ و آتیناهُ الحِکمَه وَ فَصلَ الخطابِ » در مورد « شددنا مُلکَهُ » ما در جلسه گذشته بحث کردیم که منظور از آن قدرت است . چون شدت به معنای قوت وقدرت معنا شده است . یعنی خداوند در ملک داوود قدرت ایجاد کرد . « و آتیناهُ الحِکمَه وَ فَصلَ الخطابِ » ابزار قدرت در إتیان حکمت و فصل الخطاب به داوود بود . چون داوود می خواست جامعه را اداره کند از نظر هم زیستی و مدیریت جامعه در حوزه هم زیستی ، قدرت و حکمت را برای فصل الخطاب بودن ، می خواست . و بدون فصل الخطاب ، این مدیریت همزیستی در جامعه امکان نداشت . در تضاد منافع و برخورد مطامع یهودیان با یکدیگر آنچنان که آدم های بودند که اهل گذشت هم نبودند لذا مهمترین عامل در مدیریت جریان همزیستی بنی اسرائیل ، مسأله فصل الخطاب است که خداوند متعال به داوود دو ابزار داد ، اول قوت و قدرت بود و دیگری هم حکمت بود برای فصل الخطاب بودن . کاربرد دوم از قدرت عبارت است از اجرای قانون . حاکم قدرت را می خواهد برای اجرای قانون ، اگر در جامعه قانون بخواهد اجرا شود در کنارش بایستی قدرت باشد . بدون قدرت که قانون قابل اجرا نیست .چون افراد به طبیعت خودشان که مجری قانون نیستند . تا جایی قانون را اجرا می کنند که قانون منطبق بر منافع خودشان باشد . اما اگر قانون در تضاد با منافع اشخاص قرارگرفت طبیعی است که از قانون تخلف می کنند . در مقابل این متخلفان و کسانی که قانون را زیر پا گذاشته اند واراده تخلف از قانون می کنند . برای اجرای قانون ، قدرت لازم است . و تا قدرت نباشد ، قانون قابل اجرا نیست . پس کاربرد دوم قدرت درحکومت از دیدگاه قرآن ، مسأله اجرای قانون می باشد . دو آیه بر این مسأله دلالت دارد . در« سوره مبارکه اعراف آیه 145و 171 » خداوند متعال می فرماید : « و کتبنا له فی الألواح من کلِّ شیئٍ مَّوعظهً و تفصیلاً لکلِّ شیئٍ فَخُذهَا بقوَّه وَأمُر قَومَکَ یأخُذُوا بأحسنِها سأُوریکُم دارَ الفاسقینَ 145» وقتی که خداوند تورات را بر موسی نازل کرد بعد از نزول الواح که هم موعظه و هم مسأله تفصیلی شناخت حقایق و واقعیات بود . بعد خداوند می فرماید که « فَخُذهَا بقوَّه وَأمُر قَومَکَ یأخُذُوا بأحسنِها » الواح را با قوت أخذ کن . یعنی در کنار الواح و تورات ای موسی تو باید قدرت داشته باشی . قوت و قدرت در کنار این الواح لازم است . نه اینکه اینها را با قدرت از من خدا أخذ کن . بلکه منظور این است که در مقام اجرا و عمل ، تورات را با قوت أخذ کن . در اجرا ی تورات « وَأمُر قَومَکَ یأخُذُوا بأحسنِها » قوت و قدرت در أخذ الواح و تورات برای أمر قوم است . برای اینکه فرمان بدهد موسی که « یأخُذُوا بأحسنِها » أخذ به أحسن قوانین تورات کنند . و این قدرت لازم دارد . یعنی در کنار این قانون قوت و قدرت لازم است . چون تورات مجموعه ای از قوانین است . و أمر به قوت برای فرمان دادن قوم است . « سأُوریکُم دارَ الفاسقینَ » و بزودی خداوند ، دار الفاسقین را به شما نشان خواهد داد . و دار فاسقین ، منظور همان فلسطین بوده که فاسقین آنجا را تصرف کرده بودند وعمالقه برآنجا مسلط شده بودند . در« آیه 171 سوره اعراف » نیز خداوند می فرماید : « و إذ نتقنا الجبل فوقهم کأنّه ظلّهٌ و ظنّوا أنَّه واقعُ بهم خذوا ماآتیناکم بقوَّه واذکروا ما فیه لعلّکم تتَّقونَ » در اینجا « نتق » به معنای اشراف است و مقصود از جبل هم کوه طور می باشد . یعنی کوه طور آمد بالای سر بنی اسرائیل قرار گرفت . مثل یک سایه « و ظنّوا أنَّه واقعُ بهم » و قوم بنی اسرائیل می پنداشتند که این کوه الان است که برسرشان فرود بیاید . این قدرت را خدا برای آن به بنی اسرائیل نشان داد که بنی اسرائیل به تورات را عمل کنند . چون آنها با موسی ناسازگاری داشتند و از قوانین تورات سرپیچی می کردند . پس قدرت یک کاربردش اجرای قانون است .

کاربرد سوم در مسأله قدرت بنا به دیدگاه قرآن عبارت است از مقابله با دشمن ، در دولت قدرت لازم است برای مقابله با دشمن . خداوند متعال در « آیه 35 سوره مبارکه قصص » می فرماید : « قال سنَشُدُّ عضُدَکَ بأخیکَ و نجعلُ لَکما سلطاناً فلا یصلونَ إلیکما بِآیاتنا أنتما و مَنِ اتَّبَعکماَ الغالبونَ » این درباره جریان حضرت موسی است که وقتی خداوند به موسی امر می کند که به طرف فرعون برود و با او مبارزه کند . خداوند می فرماید ما ضمن اینکه تقویت می کنیم بازوی تورا بوسیله برادرت ، برای شما دو نفر یک سلطان وقدرتی قرار دادیم . « فلا یصلونَ إلیکما بِآیاتنا » فرعونیان به شما نمی رسند و نمی توانند بر شما مسلط شوند « أنتما و مَنِ اتَّبَعکماَ الغالبونَ » شما وهر کس که از شما پیروی کند غالب و پیروز است . در اینجا قدرت کاربردش در مقابله با دشمنان است . و خداوند متعال در مقابل فرعونیان ، هارون را به عنوان یک ابزار و بازوی قدرت در کنار موسی قرارداده است . چون قدرت تنها در قدرت نظامی و فیزیکی محدود نمی شود . و خود اینکه هارون می تواند حرف بزند و قدرت استدلال دارد قدرتی است که از یک جریان نظامی به مراتب قوی تر و نیرومند تر می باشد و دشمن را سرکوب می کند . لذا خداوند متعال می فرماید : « قال سنَشُدُّ عضُدَکَ بأخیکَ » این یک ابزار قدرت در کنار حضرت موسی از طرف خداوند متعال می باشد . « و نجعلُ لَکما سلطاناً » وبرای شما یک سلطه و تسلط بر جریان فرعونیان قرار دادیم . که فرعون در مقابل قدرت شما ، خودش را یک عنصر کوچک و خود باخته می بیند . برای اینکه « أنتما و مَنِ اتَّبَعکماَ الغالبونَ » شما وهر کسی که پیرو شما است از بنی اسرائیل ، غالب شوید بر دشمنی که عبارت است از فرعون وفرعونیان . پس کاربرد قدرت برحسب این آیه شریفه در مقابله با دشمن است . آیه بعدی « آیه 21سوره مبارکه مجادله » می باشد که خداوند متعال در این آیه شریفه جریان جنگ بین حزب الله و حزب شیطان را تبیین و مشخص می کند . در « آیه 19 این سوره » می خوانیم : « إستَحوذَ علیهمُ الشَّیطانُ فأنساهم ذِکرَالله أُولائک حزبُ الشَّیطان ألا إنّ حزبَ الشیطانِ همُ الخاسرونَ » بعد در« آیه20 و 21 » می فرماید : « إنّ الذین یُحَادُّونَ اللهَ ورسولَهُ اُولائکَ فی الأََذَلِّینَ 20 » کسانی که دشمنی می کنند با خدا و رسول خدا اینها در اذلین و خوارترین مردم هستند . « کتب اللهُ لِأغلِبَنَّ أنا و رُسُلی إنّ اللهَ قویٌّ عزیزٌ 21 » خداوند متعال حتم کرده وقطعی شده که « لِأغلِبَنَّ أنا و رُسُلی » من و پیامبرانم پیروز بشویم برکفار وحزب الشیطان « إنّ اللهَ قویٌّ عزیزٌ » خداوند قوی و شکست ناپذیر است . قوت و عزتی که خدا و پیامبران دارند برای غلبه بر حزب الشیطان است .لذا کاربرد قدرت برای مقابله با دشمن است . و کاربرد قدرت برای جریان های داخلی به کار نرفته مگر اینکه برخی از جریانهای داخلی ، دشمنی برای خدا و رسول خدا بوجود بیاورند . پس سومین کاربرد قدرت در حکومت برای مقابله با دشمنان خدا و رسول خدا می باشد .

آیات دیگری هم داریم که کاربرد قدرت را ، در مواجهه با دشمنان بیان نموده . « آیه172 و 173 سوره مبارکه صافات » می باشد . که خداوند متعال می فرماید : « إنّهم لهُمُ المنصُورُونَ 172 و إنَّ جُندَنا لَهُمُ الغالبونَ 173 » پس منصور بودن انبیاء و غالب بودن جند خدا ، دو اصل هستند که در یک جریان حکومت باید اجرا شوند . یعنی در اصل جریان حاکمیت ، بعنوان مظهرحاکمیت الله ، پیغمبران قرار دارند . و اوصیاء انبیاء هم به عنوان اینکه حاکمیت حق خداست ، پیغمبر و وصی پیغمبرحاکمیت می کنند . انبیاء و اوصیاء انبیاء دو اصل در آنها قطعی می باشد : اول اینکه « إنّهم لهُمُ المنصُورُونَ » و دوم اینکه « و إنَّ جُندَنا لَهُمُ الغالبونَ » غلبه هم برای جند پروردگار یک مسأله قطعی می باشد . پس قدرت برای منصورون و غالبون بودن است . آخرین آیه در مسأله کاربرد سوم قدرت ، « آیه 14 سوره مبارکه صف » می باشد . « یا أیها الذین آمنوا کونوا أنصار الله کما قال عیسی بن مریم للحواریین مَن أنصاری إلی الله قال الحواریون نحن أنصار الله فآمنت طائفه من بنی إسرائیل و کفرت طائفه فأیَّدنَا الذین آمنوا علی عدُّوِهم فَأصبحوا ظاهرین » پس تأیید خداوند که در حقیقت قدرت افراد با ایمان است برای غلبه بر دشمنان و طائفه کافر می باشد . این آیه هم دلالت می کند بر اینکه کاربرد قدرت برای غلبه بر دشمن در جریان مقابله با دشمن می باشد . این سه کاربردی بود که با توجه به آیات قرآن ، برای استفاده از قدرت بیان گردید .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo