درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
89/12/12
بسم الله الرحمن الرحیم
مقابله با تهدیدات داخلی بعنوان یکی از کار ویژه های دولت
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آَبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ( التوبة : 23 )
بحث ما در رابطه باکار ویژه های عام دولت از نظر مقابله با تهدیدات داخلی بود لذا در این آیه شریفه یکی از برخوردها، مقابله با تهدیدات داخلی که منشا فتنه و نفاق است مطرح شده است.
ظاهر آیه ،تکلیف برای عنوان دولت مطرح نیست بلکه تکلیف بعنوان مومنین است یا ایها الذین آمنوا حتی بعنوان توده مردم مطرح نیست ، منتها در قرآن وقتی که تکالیفی را مشخص میکند آنچه درباره مسائل اجتماعی است در عین اینکه برای عموم مردم تکلیف معین میکند برای کارگزاران هم تکلیف را معین میکند چون در نظام سیاسی اسلام تفاوتی بین عامه مردم با کارگزاران از نظر مشارکت سیاسی نیست.
در نظام سیاسی اسلام اجرای سیاست از آن خداست یعنی اجرای حاکمیت در نظام سیاسی از آن خداست ، اجرای حاکمیت و تکالیف حاکمیت یا بتعبیر دیگر کارگزاری حاکمیت در تحت حاکمیت الهی یک وظیفهی مردم است .ما یک بحثی در مشروعیت در مشارکت داشتیم که مشارکت سیاسی در اندیشهی سیاسی اسلام برای مردم تکلیف است نه حق ،حق نیست که اگر خواستند استفاده نمایند و اگر نخواسنتد به غیر واگذار نمایند ، لذا باید اقدام کنند و اگر اقدام نکنند و تکلیف خود را عملی نکنند تخلف از تکلیف الهی کردند .
لذا کارویژه های دولت هم فرقی نمی کند وقتی تکلیف برای کارگزار تکلیف اجرایی حاکمیت الهی است در واقع تکلیف برای سایر مردم هم هست برحسب آن وضعیتی که مشارکت سیاسی در اندیشهی سیاسی اسلام دارد .این یک بحث از مباحث گذشتهی ماست که قبلا بحث شده است. در این آیه خداوند میفرماید کسانی که استحبوا الکفر علی الایمان هستند اگر اینها برادران و پدرانتان بودند ایشان را بعنوان اولیاء اخذ نکنید ما در دو واژه از واژه های این آیه بحث داریم و بعد وارد محتوا و اصل بحثی که از اصل آیه متوجه میشویم میگردیم.
اول:یکی در بحث اولیاء است.
دوم: در بحث استحبوا الکفر علی الایمان.
در تفسیر آیه ولایت در بحث مشروعیت حکومت صحبت کردیم یکبار در این باره آنجا بحث کردیم اما چون بسیاری از عزیزان تشریف نداشتند مجددا اجمالش را تکرار مینماییم.آنجا مفصلا مطرح نمودیم.
در مسالهی ولایت افراد ولایت را به دو معنا معنامی کنند یکی به معنای دوستی و محبت و دیگربه معنای صاحب امری و سرپرستی و فرماندهی ،در حالیکه معنی ولایت نه صاحب امری و سرپرستی است و نه محبت و دوستی، بلکه برحسب آنچه راغب اصفهانی در کتاب مفرداتش میفرماید:عبارتست از اینکه یک نوع تفسیر ارتباطی ایشان دارد :(مفردات راغب،لغت معنی قرآن است،اگر ما بخواهیم از منبعی برای لغات قرآن استفاده نماییم ،یک منبع که مورد اتفاق تمام مفسرین مذاهب و فرق اسلامی است ،کتاب مفردات راغب اصفهانی است) الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدان حصولا لیس بینهما ما لیس منهما.
ولاء توالی عبارتست از دو چیز یا بیشتر فصاعدا یک توده ای از حقایق و اشیاء که مخصوص انسان هم نیست که به هم وابستگی داشته باشند ، که طوری تحقق پیدا کنند که بین آن دو شیئ ،چیزی که بین آن دو چیز،شیئی که از آنها نیست ،حائل نشود که این معنی نه دوستی وصمیمیت است و نه صاحب امری و سرپرستی .البته این دو معنی از لوازم معنوی ولایت است که نوع این حصولی که بین این دو چیز حاصل شده است که این نوع حصول از چه نوع حصولی باشد از حصول برابری باشند یا از حصول بالا و پایین باشند؟اگر از حصول بالا تر و پایین تر باشند اینجا معنی ولایت میشود :فرماندهی که لازمهی بالاو پایین بودن است و اگر نوع حصولی که حاصل شده است از نوع حصول برابری باشد ولایت معنی التزامی اش میشود دوستی و محبت . پس معنی ولایت نه دوستی و محبت است ونه سر پرستی فرماندهی .معنی ولایت این است که دو چیز یا چند چیز با هم تحققشان و وجود و حصولشان بنوعی باشد که بین آنها چیزی که بین آنها چیزی که از جنس آنها نباشد موجود نباشد یعنی اتصالشان هم بدین نحو باشد .
اگر اتصال اینها از بالا به پایین بود معنی التزامی اش فرماندهی ،حاکمیت و سلطه میشود و اگر در کنار هم بودند میشود محبت و صمیمیت ،لذا بر حسب این معنی که برای ولایت است اگر ما بخواهیم یک تفسیر جامع و کاملی از معنی ولایت داشته باشیم باید بگوییم ولایت یعنی یک چینش اجتماعی ،چینش اجتماعی که انسان ها در کنار هم باشند و بعض انسانها هم بالاتر از بعض دیگر قرار داشته باشند فقها در آیه :المومنون بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ،در اینجا میگویند که معنی این اولیاء بعض این نیست که افراد در سطح هم نیستند بلکه یعنی: برخی از افراد بر برخی دیگر امتیاز دارند یعنی شخصی که آمر به معروف است نسبت به کسی که مامور به معروف است ،شخصی که ناهی عن المنکر است نسبت به دیگری که منهی عن المنکر است امتیاز دارد. این ولایت از نوع کنار هم نیست ،بعضهم اولیاء بعضاین نیست که بعضی از اینها دوست هم هستند ؛خیر بدین معنی نیست .بعضهم اولیاء بعض یعنی بعضی از اینها بالاتر از بعضی هستند که یامرون بالعمروف و ینهون عن المنکر، پس ولایت از این معنی از مفردات راغب بدین نحو شد که ولایت یعنی یک چینش اجتماعی که در این چینش بعضی از افراد در کنار هم قرار دارند و برخی دیگر بالاتر از برخی دیگر قرار دارند .منتها در راس این چینش اجتماعی خداوند قرار دارد .و شخصی که مظهر این چینش است در راس قدرت اجتماعی وجود اقدس پیامبر(ص) و معصوم علیه السلام هستند .پیغمبر و معصوم در راس این چینش قرار دارند بعنوان مظهر ذات اقدس حق هستند .بقیه همه پایین تر هستند منتهی برخی پایین تر هستند برخی از برخی بالاتر هستند اما نسبت به مقام معصوم و پیامبر پایین تر هستند .و بر خی هم در سطح هم هستند.این یک چینش اجتماعی است .
اگر تفسیر ولایت بمعنی چینش اجتماعی شد در این آیه شریفه که میفرماید :یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا آباءکم و اخوانکم اولیاء یعنی که پدران و برادرانتان را در این چینش اجتماعی دخالت ندهید.اینان از چینش اجتماعی شما بیرون هستند اگر (ان استحبوا الکفر علی الایمان )یعنی شما در چینشی قرار دارید ، بعنوان مومن (یا ایها الذین آمنوا )یا ایها الناس هم نمی گوید چرا که ناس مشترک بین همهی مردم است برای تودهی مردم با افکار و اندیشه های مختلف مردم ،می گوید یا ایها الذین آمنوا یعنی مومنین مورد خطاب هستند ؛لذا ما در امّت تنها شهروند شماره یک نداریم شهروند شمارهی دو هم داریم در ساختار امت ما دو نوع شهروند داریم ، در ساختار امت اسلام مثل ساختار لیبرال دموکرات نیست چرا که در لیبرال دموکرات میگویند که هر شهروند با افکار و اندیشه ها و آراء مختلف یک شهروند شماره یک است ،در اسلام این طور نیست ما در اسلام شهروند شماره یک داریم و شهروند شماره هم دو داریم ،شهروند شماره یک یا ایها الذین آمنوااست که در چینش ولایت هر انسانی جا گرفت این شهروند شماره یک است و اگر از چینش ولایت خارج شد حالا هر موقعیتی که دارد فرقی نمی کند کافر ذمی باشد ،ایمان به خدا ندارد یا فاسق است بهر حال از چینش اجتماعی ولایت خارج میشود اما در حاکمیت اسلام است پس اینطور نیست که ما در ساختار اجتماعی مان تنها شهروند شماره یک داشته باشیم بلکه شهروند شماره دو هم داریم آیه شریفه میفرماید یا ایها الذین آمنو لا تتخذوا آبا ئکم و اخوانکم اولیاء ،پدران و برادران خودتان را در چینش ولایت قرار ندهید اگر آنها در این چینش قرار نداشتند و ان استحبوا الکفر علی الایمان.(این یک بحث اجمالی که در بحث مشروعیت حکومت انجام داده شده بود .)
اما معنی :استحبوا الکفر علی الایمان :
استحبوا از ماده استحباب باب استفعال بمعنی طلب حبّ ،بمعنی کسانی که محبت بورزند به کفر علیه ایمان
گاهی محبت به کفر ورزیدن بخاطر هدایت کافر است مثلا یک کافر مستضعفی از نظر اعتقادی است یا یک کافر مستضعفی که در چنگال یک مستکبری گرفتار شده است ،در اینجا نسبت به این شخص استحباب ورزیدن استحباب کفر علی الایمان نیست ،اینجااستحباب الکفر للایمان است.برای اینکه کافر مومن شود ، استحباب کفر علی الایمان زمانی است که کفر میخواهد ایمان را از بین ببرد و کفر در مقام ستیز با ایمان است .استحبوا الکفر علی الایمان دقیقا استحباب کافر حربی است و او شخصی است که در حال مبارزه و معارضه با اسلام است که یا در جنگ رسمی این یورش را به اسلام انجام میدهد و در صف مقابل مسلمانان است و یا اینکه مبارزه و معارضه ای است که بصورت جنگ نرم است ،این کفر است که بر علیه اسلام میجنگد. حالا استحبوا الکفر علی الایمان یعنی هر کسی که کفر را بر اسلام ترجیح دهد نیست بمعنی محبت ورزیدن به کفر علیه ایمان است یعنی محبت ورزیدن به کفر که این محبت ورزیدن علیه ایمان تمام شود ،برضد اسلام تمام شود .
این استحبوا اگر در برادر شما بود در پدر شما بود اور ا از چینش اجتماعی خود بیرون نمایید چرا که ولاء یعنی اینکه الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدان حصولا لیس بینهما ما لیس منهما.این اجنبی و بیگانه است ولو برادر و پدر شماست .
در خود معنی استحبوا معنی منفی وجود ندارد ،چرا که در نامهی حضرت امیرالمومنین علیه السلام به مالک ایشان نوشته اند که مالک ،نسبت به مردم با محبت رفتار نما.چرا که الناس صنفان اما اخ لک فی الدین و اما لک شریک لک فی الخلق، استحباب کافر بار منفی ندارد بلکه بخاطر علی الایمان است ،چون علی الایمان است بار منفی دارد ،استحباب کفر علی الایمان یعنی اینکه به کافر کمک کنی بر علیه اسلام برای نابودی اسلام و ایمان یا بصورت جنگ سخت یا بصورت جنگ نرم اقدام نماید،یا جنگ برپاشده است و شما کمک میکنید به او وبه کفر سلاح میدهید بر علیه اسلام یا اخبار جنگ به او میرسانید.یا جنگ ،جنگ نرم است و بنای معارضه دارد بنای مبارزه دارد اما با توطئه با دسیسه با تهاجم های فرهنگی ،و شما کمکش میکنید در آماده سازی جنگ نرم در بستر سازی برای آن یا برای ایجاد توطئه و دسیسه کمکش کنید.این میشود استحبوا الکفر علی الایمان ، این آیه در صدد بیان این مطلب است که اگر در برادرت یا پدرت این استحبوا الکفر علی الایمان بود او را در چینش اجتماعی خود بیرون نمایید و راه ندهید او اجنبی است و بیگانه ،در این آیه شریفه دو نکته وجود دارد که مرحوم طباطبائی در کتاب تفسیر المیزان بدان اشاره نمودند ،دو نکتهی بسیار جالب :
- استحبوا الکفر علی الایمان ،چرا گفت آبائکم و اخوانکم چرا نگفت ابنائکم و ازواجکم ،با اینکه انسان ارتباط تولی اش با همسرش بیشتر است ،همسر انسان با انسان محشور است ،همه این طور هستند که مردم به فرزندان خود بیشتر علاقه دارند یک نکته علامه طباطبائی دارند و یک استظهاری هم ما داریم .
نکته مرحوم علامه:
چون بعضی از ارتباطات رحمی انسان آمیخته با تاثیر پذیری است بعضی از این ارتباطات آمیخته با اثر گذاری است انسان در خانواده اش به مقداری که محبت میکند و عاطفه برقرار میکند اثرگذار است . بصورت معمول پدر خانه نسبت به اهل خانه ،نوع عاطفه رابطهی اثر گذاری است ،معمولا کسانی که دارای سلطهی معنوی هستند در روابط خانوادگی شان دارای اثر گذاری هستند . اگر پدر قوی باشد زن، بچه، پسر، دختر از نظر فکر ی تحت تاثیر پدر هستند مگر اینکه با بروز یک حادثه ای این ارتباط عاطفی قطع شود یا یک مانعی بیاید و نفوذ کند و مانع ارتباط عاطفی شود اما در یک فضای عادی و معمولی و طبیعی معمولا پدر اثر گذاری اش روی اعضای خانواده اش از همه بیشتر است این که مشاهده میکنیم فرزندان علما برخلاف عقاید پدرانشان رشد میکنند این جا حتما یک جریان قوی تری بروز کرده است و فاصله انداخته و آن ارتباط عاطفی را بهم زده است ،خیلی وقتها بعد ازدواج زن یا شوهر بعد ازدواج تاثیر پذیری شان بیشتر است ،اگر خط فکری همسر با پدر مخالف بود این همسر مانع میشود بین خط عاطفی اثر گذاری پدر با فرزند و الا نوع ارتباط پدر با فرزند اثر گذاری است و نوع ارتباط فرزند با پدر اثر پذیری است، چون در این استحبوا الکفر علی الایمان آباء و اخوان را ذکر نموده است ،(فرموده اگر پدر و برادر باشند) چون نوع ارتباط بین اینها ارتباط اثر گذار است نفرموده ابناء و ازواج چون نوع ارتباط بین ابناء اثر پذیر است نه اثر گذار.نوعا این چنین است البته گاهی برعکس میشود .گاهی چون پدر قوی نیست و از نظر عاطفی محکم نیست اتفاقا تحت تاثیر فرزندش قرار میگیرد و پسر میشود اثر گذار مانند همان روایت معروف زبیر که زبیر ایمانش قوی است مالم یشبّ عبدالله،تاوقتی زبیر ایمانش قوی است که عبدالله به جوانی نرسد .زبیر فرد با شخصیتی است اما همین فرد اثر پذیری اش از فرزند بسیار زیاد میشود با اینکه زبیر از اصحاب رسول الله(ص) بود وبرای اسلام زیاد زحمت کشید چرا نتوانست بر روی فرزندش تاثیر بگذارد؟ چو ن یک جریانی آمد که رابطهی عاطفی زبیر را با عبدالله از بین برد و آن عایشه بود ،عایشه خالهی عبدالله بود چون زبیر داماد ابوبکر شد و عایشه خالهی عبدالله شد و چون عایشه فرزند نداشت عبدالله را بزرگ کرد لذا بحدی اثر گذار شد که بصورت یک دشمن سرسخت اهل بیت عليهم السلام تربیت شد و توانست بر پدر خود نیز تاثیر بگذارد .با اینکه پدرش پسر عمهی امیر المومنین(ع) بود اما در عین حال تحت تاثیر عبدالله قرار گرفت ،اما بطور طبیعی پدران تاثیر گذارند و مرحوم طباطبائی میفرمایند :
چون نوع ارتباط و تولی بین انسان و پدر و مادرش تاثیر پذیری است لذا میفرماید لا تتخذوا آبائکم و اخوانکم اولیاء . حال اگر دختر و پسر تاثیر گذار باشند به طریق اولی از ایشان هم دوری شود.
نکته ای که ما از تحلیل علامه طباطبائی استفاده میکنیم :
اگر فردی که بیشترین تاثیر را دارد بر انسان و تاثیر گذار بود اگر او استحبوا الکفر علی الایمان بود این شخص را از چینش اجتماعی اخراجش کنید این حرف اصلی آیه است ما میبینیم که انسا ن پسرش را امکان دارد که بیشتر از پدر دوست داشته باشد اما در عاطفهی فرزند نسبت به پدر تکلیف نیست یعنی نسبت به دوستی و خدمتگذاری پسرش تکلیف ندارد و او را دوست دارد و عاطفه پیدا میشود اما در رابطهی پدر حتی اگر مادر و پدر کافر شدند باید احترام و مدارا صورت گیرد چون در رابطهی بین انسان و پدر و مادر تنها عاطفه نیست بلکه تکلیف هم هست انسان مکلف به خدمتگذاری است ،حالا پدری که باید او را دوستش داشته باشی و تکلیف هم داری در این کار اگر استحبوا الکفر علی الایمان بود باید رابطه ات را بهم بزنی درحالیکه،اگر کافر بود اگر استحبوا الکفر علی الایمان نبود نباید بهم بزنی .اگر استحبوا الکفر علی الایمان بودند دیگر آن تکلیف از بین رفته است اگر تکلیف نداشت دیگر بطریق اولی محبت وجود نخواهد داشت و حق ندارد در چینش اجتماعی اش از او استفاده نماید .
- نکته دومی که مرحوم علامه طباطبائی در اینجا اشاره میکنند ،یک آیه ای شبیه این آیه داریم در سوره مائده:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ( المائدة : 51 )این آیه هم همین است لاتتخذوا آبا ئکم و اخوانکم اولیا ان استحبوا الکفر علی الایمان و در سوره مائده میفرماید :یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء .منتهی در آخرش میگوید و من یتولهم منکم فانه منهم، اما در آیه 23 توبه میفرماید: ومن یتولهم فاولئک هم الظالموناما در مائده میفرماید وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ.این جملهی آخر در توبه نیامده است .
این دو آیه در یک سیاق هستند ،یعنی اگر شخصی ولایت پدر و برادری که استحبوا الکفر علی الایمان را بپذیرد او هم از جنس همان است .مرحوم علامه میفرماید :فانه منهم ،یک تهدید سختی بود که یهود و نصارا را اولیا اخذ کنند یعنی اگر کسی تولی با یهود و نصاری داشته باشد او از یهود و نصاری است به مسلمان بگوید تو یهودی و نصاری هستی بدش میآید ، اما در اینجا اگر میگوید اگر کسی به پدر و برادرش کمک کند اگر بگویی تو هم از جنس پدر و برادرت هستی خیلی وحشت ندارد این آیه برایش تهدید نیست از آن طرف هم آن کفاری که علیه ایمان قیام کردند اسمشان نیست که اگر بگوید فانه منهم ،ضمیر به آنها برگردد اما در اینجا فرموده ومن یتولهم اولئک هم الظالمون، این پدر و برادری که استحبو ا الکفر علی الایمان او ظالم است هم کسی که ولایت پدر و برادر را پذیرفته و هم ان پدر و برادر که استحبوا الکفر علی الایمان ظالم هستند .
علامه میفرماید که: هم الظالمون اشاره دارد به سوره مائده آیه 51 که انّ الله لا یهدی القوم الظالمین.قوم ظالمین چه کسانی هستند ؟کسانی که یهود و نصاری هستند و کسانی که نسبت به آنها تولی کنند .یعنی همه جزء کفاری هستند که علیه ایمان قیام کردند هستند .پس هم برادر و پدر و هم یاری کنندگانشان کسانی که ولایتشان را پذیرفتند همه جزء ظالمین هستند که ان الله لایهدی القوم الظالمین.
لذا در زندگی اجتماعی ما چه در عرصهی جنگ نرم چه در عرصهی جنگ سخت ،کسانی که کفاری که علیه ایمان قیام کردند انسان محبت بورزد و همکاری کند خود جزء کفار حربی و ضد اسلام خواهند بود.
بحث ما در کار ویژه دولت چه میشود ؟
چون بحث ما در کار ویژهی عام دولت است .این خطاب به مومن است ،یا ایها الذین آمنوا این خطابی که به مومنین است پس کار دولت چه میشود ؟
دولت بر مبنای کارگزاری که در امت و در جامعه دار دباید از مجموعهی عواملی که موجب این تولی میشود جلوگیری نماید ،در اینجا یک تکلیف در کار مدیریتی بوجود میآید ،کلمهی دولت که در اینجا استعمال میشود به اصطلاح علوم سیاسی است نه قوه مجریه بلکه تمام حکومت .وظیفهی دولت این است که تمام راه هایی که موجب این تولی است را سد کند و راه هایی که به این تولی ختم میشود بگیرد هر جریانی که به استحبوا الکفر علی الایمان باشد. لذا اینها در مشاغل دولتی نباید بکارگرفته شوند و اگر مشغول کارند باید از آنها جدا شوند و از سمتهایشان جدا شوند ،اگر صاحب کرسی هستند باید کرسی شان گرفته شود ،اگر در حال تعلیم و تربیت هستند باید اخراج شودند چون کار دولت در کارگزاری مدیریت است که جوری چینش کند که این افراد این عناصر در چینش جامعهی دینی نباشند . در نقطه های ارتباطی تاثیر گذاری آنها با مردم باید قطع شوند ،اگر کار صنعتی میکند انجام دهد اما اگر کار تدریس و استاد دانشگاه است در یک موقعیت ارتباطات که سروکارش با افراد است باید ارتباطش را قطع نمایند .و باید اخراجش نمایند .لذا این آیه صراحیت دارد در اخراج اعضای هیئت علمی دانشجگاه که استحبوا الکفر علی الایمان هستند باید تصفیه شوند و اخراج شوند ،اگر صاحب رسانه هسند و صاحب نفوذ هسند باید خارج شوند این آیه شریفه یک تکلیف را برای دولت معین میکند و این مخالف با آزادی اندیشه نیست چرا که آزادی اندیشه به معنی تعلیم و تربیت نیست که ،در هیچ کجای دنیا تعلیم و تربیت آزاد نیست که در حوزه آموزش و پرورش هر کاری خواستند انجام دهند ما ولنگاری و فساد در آموزش و پرورش نداریم این مطلب را هیچ کس در دنیا نگفته نه در مدرنیته نه در لیبرال دموکراسی ،هیچکس نمی گوید اندیشهی تعلیم و تربیت باید آزاد باشد .اندیشهی آزاد یعنی افراد را بخاطر داشتن اندیشه هایشان بازخواست نکنیم .تعقیب و مواخذه نکنیم حتی بخاطر نیت ناپاک هم مواخذه نمی شود اما در اینجا آزادی اندیشه حتی در آنچه که در مدرنیته است وسیعتر است مادامی که افراد به اندیشه های خود ترتیب اثر ندهند و و مخالف مصلحت اجتماع قدم برندارند و الا بخاطر اقدام عملی تحت تعقیب قرار میگیرند نه بخاطر اندیشه شان .مسائل مرتد مسئلهی دیگری دارد که اشاره خواهیم کرد .اگر یک کافری در کشور ما زندگی میکند ، وامام زمان ما را قبول ندارد انقلاب مار ا قبول ندارد ما او را محاکمه کنیم این جایز نیست .اما یک نفر در حال جاسوسی است و بخاطر جاسوسی اش تحت تعقیب قرار میگیرد اما نه بخاطر اندیشه اش بلکه بخاطر اقدام عملی اش. و استاد دانشگاه بخاطر اندیشه اش اخراج نميشود ، بلکه بخاطر اقدام عملی اشت که در عرصهی تعلیم و تربیت عمل میکند . لذا عنصر استحبوا الکفر علی الایمان هر جا قرار داشت دستگاه حکومتی موظف است او را از آنجا اخرا ج نماید . این آیه شریفه در مقام بیان کار ویژهی دولت و تعیین آن در کنار وظیفهی حکومت و کشورداری است .