< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم الهدی

تخصصی سیاسی- اجتماعی

90/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 به کارویژه های خاص دولت اسلامی رسیدیم گفتیم یکی از این کارویژه ها مسئله‌ی هدایت است و برای استدلال نسبت به این موضوع استشهاد به آیه‌ی 35 سوره‌ی یونس کردیم:
 قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (يونس : 35)
 و به این فراز رسیدیم : فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ
 روایت حضرت زهرا (س)در ارتباط با کارویژه‌ی هدایت :
 برای مشخص شدن نکته ای که در این قسمت وجود دارد، یک روایت را عرض می‌کنیم که بخشی از خطبه‌ی حضرت زهرا(س) است که ایشان فرمودند:
 استبدلوا واللَّه الذنابى بالقوادم، والعجز بالکاهل فرغماً لمعاطس قوم یحسبون أنهم یحسنون صنعاً! ألا إنهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون ویحهم! أفمن یهدی إلى الحق أحق ان یتبع، أمن لا یهدى إلا أن یهدى؟ فما لکم، کیف تحکمون؟
 ترجمه و تفسیر روایت :
 اینها(اهل تسنن) در این انحرافی که در رهبری ایجاد کردند و جریان حکومت را از اهل بیت خارج کردند اینها ذنابی را برداشتند و قوادم گذاشتند، ذنابی پرهای ریز دُمِ کبوتر می‌گویند و قوادم بال هایی از پرنده را می‌گویند که هنگام پرواز با آنها که پر درشت دارند پرواز می‌کند، مردم در جریان خلافت پرهای درشت را برداشتند و پر نازک بجایش گذاشتند، این تشبیه بزرگترین دلیل بر تفسیر امت است که حضرت زهرا (س) جامعه‌ی دینی را به پرنده ای تشبیه کردند که در حال پرواز به سوی هدف است، با ذنابی که پرنده پرواز نمی کند با قوادم پرواز می‌کند و مقام رهبری باید پر قوادم داشته باشد والعجز بالکاهل :کاهل به شتری می‌گویند که آنرا جلوی قافله قرار می‌دهند و سایر شترها پشت سرش می‌روند و شتر کاهل شتر راه بلد است، اگر صاحبان قافله هم نباشد این شتر تنها هم می‌رود، عَجُز، به شتری می‌گویند که نهیف و لاغر است و قدرت راه رفتن ندارد و آنرا آخر قافله قرار می‌دهند که اگر قرار است جا بماند او جا بماند و قدرت حمل بار هم ندارد، اینها عجز را بکاهل عوض کرند، و اینها در سقیفه این کار را کردند، و حضرت زهرا (س) با استعاره این مطلب را بیان کردند.
 فرغماً لمعاطس قوم، یعنی برخلاف پندار قوم .
 ما یک رغم انف داریم که یعنی بینی بخاک مالیدن که در مقام ندامت و پشیمانی و کسی کاری را بکند و به ضد نتیجه‌ی مطلوب برسند استفاده می‌شود، حضرت بجای انف از معاطس قوم استفاده نمودند، یعنی اینها بینی نداشتند و قدرت استشمام نداشتند .چون بینی ابزار استشمام است و حقیقت را از طریق استشمام درک می‌کند، وجود بینی ابزار است و کسانی که اینچنین هستند بینی ندارند، معاطس، جمع معطس است، و قدرت استشمام سیاسی نداشتند، و بینی این قوم ابزار عطسه زدن است و با آن عطسه می‌زنند، اما اینکه بتوانند از طریق استشمام به درک حقیقت برسند نمی توانند چون بینی درک کننده را ندارند .
 یحسبون انهم یحسنون صنعا الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون :
 حضرت تا اینجا کسانی را تشبیه می‌کنند که قومی هستند که قوادم را کنار می‌گذارند و عجز را کنار می‌گذارند این چنین گمان می‌کنند که کار خوبی انجام می‌دهند اما اینها مفسد هستند اما نمی دانند . و حضرت ایشان را نقد می‌کنند و اشکالات قوم را بیان می‌کنند و در ادامه می‌فرمایند : استشهاد به آیه :
 ! أفمن یهدی إلى الحق أحق ان یتبع، أمن لا یهدى إلا أن یهدى؟ فما لکم، کیف تحکمون؟
 کسی که هدایت می‌کند آیا به حق او سزاوار تر است که مورد پیروی قرار گیرد و یا کسی که باید هدایت پذیری اش بوسیله‌ی هدایت باشد ؟
 خطبه‌ی حضرت زهرا (س) از نظر فصاحت و بلاغت، همتای خطبه های امیر المومنین(علیه السلام) است و برخی قائلند که استعارات و تشبیه های حضرت زهرا بیشتر است و بلیغ تر هستند .
 ایشان بیان نقدی شان یک بیان استعارات و جملاتی است که دوگانه هستند که دو عنصر را مقابل هم قرار دادند، عجز در مقابل کاهل، قوادم در مقابل ذنابی، که دو بعدی است در جملات تقابل دوگانه است.
 آنوقت در بیان ارشادی هم می‌خواهند همین ادبیات را بکار گیرند، که استشهاد به آیه قرآن کنند، چون آنها قرآن را قبول داشتند برای اینکه ادبیاتشان در منطق نقدی و ارشادی باید یکی باشد، و عظمت فصاحت حضرت زهرا(س) این است که خطبه را بصورت ارتجاعی بیان کردند که نکته‌ی ارشادی شان با نقدی شان یکی است علی رغم اینکه نقطه‌ی نقدی بیان حضرت و ارشادی بیان قرآن، که دو جریان قرآن یهدی الی الحق را در مقابل لا یهدّی ....قرار دادند، که لایهدی الی ان یهدی، هدایت می‌شود، یعنی :ابی بکر که هم هدایت یافته بود و اسلام را پذیرفته بود (کار به باطن نداریم)، حضرت کسی که هدایت پذیری اش با هدایت شدن توسط هادی است را در مقابل کسی گذاشتند که هدایت به حق می‌کند که کارویژه اش هدایت است، یعنی کسی که هادی است سزاوار به هدایت است احق است و یا مهدیّ به این هادی ؟ که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که هادی است پیروی شود یا کسی که هدایت پذیری اش بوسیله‌ی هدایت است ؟خود هادی را پیروی کنید و یا کسی که بوسیله‌ی هادی پیروی شده است ؟
 در اینجا وجود نازنین حضرت زهرا(س) هادی و مهدیّ را کنار هم می‌گذارد یعنی هادی کسی که کارویژه اش هدایت است و مهدی کسی که هدایت شده است بوسیله‌ی هادی است .
 اما مسلمانان بین پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ابی بکر انتخابی نکردند، بلکه بین ابی بکر و علی(علیه السلام)، ابی بکر را انتخاب کردند، و زهرا خواستند بگویند که این هدایت باید بوسیله‌ی کسی باشد که خودش هادی است، و امیر المومنین(علیه السلام) مظهر پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و ولایت امیر المومنین(علیه السلام) ولایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، و نقطه‌ی مشترک من نور واحده هستند، واقعیت این است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
  مع الله حالات لا یسعها ملک مقرب و لا نبی مرسل، و حضرت علی (علیه السلام)می فرمایند:
  انا عبد من عبید رسول الله .هر دو هدایت الله را دارند، کار ویژه‌ی آنها هدایت اللهی است، علی(علیه السلام) که هادی الی الحق است باعتبار اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفته این احق است به هدایت یا کسی که بوسیله‌ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) هدایت شده ؟
 اگر قرار باشد که هدایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را کنار بگذارید و دنبال هدایت کسی بروید که بوسیله‌ی ارشاد هادی هدایت شده است، چگونه می‌توانید حکومت را تشکیل دهید، فما لکم کیف تحکمون ؟ یعنی تشکیل حکومت، جریان تشکیل حکومت از تبعیت هادی الی الحق باشد نه از هدایت یافته‌ی هادی، اگر این کار را نکردید و کسی که هدایت یافته‌ی بوسیله‌ی هادی باشد را بجای هادی گذاشتید چگونه شما حکومت می‌کنید؟ که کارویژه اختصاصی را هدایت می‌بیند .که این آیه در ذیلش اشاره به همین کارویژه‌ی خاص دولت دارد که هدایت است .
 در احق می‌گوییم که بمعنی: خوب است و بهتر است بکار می‌رود، اما همیشه این طور نیست چرا که گاهی افعل تفضیل یک طرف قضیه نقطه‌ی استحقاق است و یک طرف نقطه‌ی غیر مستحق است، اگر یک نفر فوت کند اموالش را به بیگانه دهیم بهتر است و یا به بچه اش ؟
 به بچه اش بهتر است نه اینکه به بیگانه دهیم هم خوب است .در این آیه احق در مقابل غیر حق است .
 بحث ما در کیف ما تحکمون است، که چگونه حکومت تشکیل می‌دهید با عنصری که هادی نیست و کسی است که اگر بخواهد هدایت کند باید هادی هدایتش کند ؟
 نکته بعد:
 حضرت می‌خواستند بگویند که این هدایت علی (علیه السلام) با هدایت ابی بکر فرقش این است که، آیا اگر من می‌خواهم از شما آدرس منزلتان را بگیرم یا از دیگری بپرسم و او هم همان آدرس را می‌دهد، این چنین است ؟
 مسئله‌ی هدایت با هادی که مظهر حاکمیت الله است، این هادی بودن او بوسیله‌ی یک ساختار تکوینی است و بوسیله‌ی نصب خدا نیست و این آیه را قبلا در باب امامت بررسی کردیم در مباحث مشروعیت حکومت استشهاد به این آیه کردیم، که هادی الی الحق هدایتش بوسیله‌ی ساختار خداست نه بوسیله‌ی نصب و تشریع، خدا این را برای هدایت ساخته است، و استشهاد می‌کنیم که امامت انتصابی نیست، ولایت و امامت انتصابی نیستند، معنی انتصاب این است که نصب در صورتی انجام می‌گیرد که یک نفر از بین چند گزینه برای مسئولیتی گزینش می‌شود، ممکن است یک نفر گزینش شود، یک آقا رامی توانند گزینش کنند و اگر مردم انتخاب کنند می‌شود انتخاب، خداوند کسی را گزینش نکرده است که کار امامت را انجام دهد، امام را خداوند امام ساخته است، در آیه 73 سوره‌ی انبیا خداوند متعال می‌فرماید :
 وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ|(الأنبياء:73)
 در مورد انبیاء وجعلناکم ائمه یهدون بامرنا، امامانی قرار دادیم که بسبب امر ما عمل نمایند، یک عده از مفسرین گفتند(چنین آیه را تفسیر کردند) که امامانی قرار دادیم که مردم را بطرف امر ما ارشاد کنند که در این صورت باید یهدون با الی متعدی می‌شد اما در قرآن با باء متعدی شده است.
 در المیزان چنین ذکر شده است که : هدایت امری است که با ساخت تکوینی لحاظ می‌شود که در سوره یس آیه 82 چنین ذکر می‌نماید :
 إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ( يس : 82 )
 هدایت را به امر خدا معنی کرده‌اند به ساخت و تکوین خدا که اذا اراد الله، امر خدا ساخت خدا و تکوین عالم امر است، ابزار طبیعی در این زمینه بکار نمی روند و امر و خلقت و تکوین مربوط به خداست،
 جعلناکم ائمه یهدون ........
 اینها را امامانی قرار دادیم که بوسیله‌ی ساختار ما و تکوین ما هدایت می‌کنند و قدرت هدایت اینها را ما بکار بردیم و خلق کردیم، هادی الی الحق کسی است که هدایتش ساختاری است و باقدرت ساختاری اش هدایت الی الحق می‌کند، و در جریان هدایتش ابزاری جز اراده‌ی خدا دخالت ندارد، نه اینکه یک هادی او را هدایت کند، خداوند علی(علیه السلام) را برای هدایت ساخته است نه اینکه علی(علیه السلام) را پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسلمان کند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خطبه‌ی منا در حجه الوداع فرمودند:
 وما من علم، علمته و قد علّمت علیا .
 اما در عین حال خود امیر المومنین(علیه السلام) وجودی است که خدا او را برای هدایت ساخته است، با ساختار خدا هدایت می‌کند، لذا امام صادق 75 ساله با امام جواد 8 ساله با امام زمان 5 ساله را امام می‌کند، امامت ساختاری است و انتصابی نیست، و بچه‌ی 5 ساله که فاقد تمام تجربیات است را برای هدایت بشر نصب می‌کند، جعلناکم ائمه یهدون بامرنا، بوسیله‌ی تکوین ما، با ویژگی هایی که ما در او خلق کردیم، می‌تواند هدایت نماید، لذا امامت ساختاری است نه انتصابی .
 در مشروعیت حکومت بحث می‌کردیم گفتیم :کسی که هدایت می‌کند به حق با ساختار خدا هدایت می‌کند این فرد احق ان یتبع، یا هادی که تشریعی باشد یا کسی که هادی من الحق است ؟
 استشهاد حضرت زهرا به این دلیل است .
 ما دو آیه‌ی دیگر داریم که دال هستند بر اینکه :پیامبر(صلی الله علیه و آله) چون هدایتش ساختاری است و هادی الی الحق است هدایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌شود هدایت مستقیم، و لذا خداوند متعال می‌فرماید : [1] إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ، پس هدایت مستقیم هدایتی است که از طریق هادی باشد، لایحق ان یهدی، کسی است که خدا او را بوسیله‌ی هادی هدایت می‌کند، هدایتش غیر مستقیم است، اما کسی که با ساختار خدا هدایت می‌شود هدایتش مستقیم است لذا می‌فرماید :انک علی هدیً مستقیم .
 بخش دوم آیه علت بخش اول آیه است .
 ای پیامبر مردم را بطرف پروردگارت بخوان .چرا تو این کار را بکن ؟
 چون تو برهدایت مستقیمی، این که تو بر هدایت مستقیمی علت وَادْعُ است، کس دیگری نمی تواند این کار را بکند، افمن یهدی الی الحق، هدایت مستقیم است که خودش در اثر هدایت مستقیم برای هدایت تعیین شده است لذا وَادْعُ الی ربک و غیر تو نمی تواند این کار را بکند، و این دلیل و علت است برای وَادْعُ.
 این آیات راباید در جلسه‌ی خصوصیذ بحث کرد .که مبانی سیاست را از قرآن در بیاوریم .که نوع هدایت را مشخص می‌کند، هدایت مستقیم یعنی از اول برای هدایت ساخته شده است و غیر مستقیم این است که از اول برای هدایت ساخته نشده است .
 جواب به سوال یکی از طلاب:
 مسئله‌ی ولی فقیه که حاکمیت الله نیست، حاکمیت الله مال معصوم(علیه السلام) است چون معصوم(علیه السلام) در دسترس نیست و یک معاونت ارتباطات مردمی ایجاد کرده است، اصل استناد ما که ولی فقیه ولایت مطلقه دارد توقیع شریف است که چون معصومین در دسترس نیستند این کار را کرده‌اند و حاکمیت الله مال امام زمان (عج )است و الا همه‌ی مسائل توحیدی ما زیر سوال می‌رود .
  و یکی از کارهای ولی فقیه این است که اقامه‌ی حکم کند که اگر یکی این کار را کرد از دیگران ساقط می‌شود و ولایت از او ساقط می‌شود چون اقامه‌ی حکم نیابت از جانب امام زمان(عج) است و یک مرجعی است برای مراجعه. اگر قبل از اینکه این فرد اقامه‌ی ولایت کند دیگری این کار را می‌کرد از کسی که الان در راس است ساقط بود .اگر ولایت بالاصاله بود باید در همه باشد در حالیکه وقتی اقامه‌ی حکم کند ولایت پیدا می‌کند، مثل کفالت مجهول المالک و .... اگر کاری که یک نفر باید انجام دهد یکی انجام داد از بقیه ساقط است، و حاکمیت در این ها اصالت ندارد، لذا می‌گوییم که منکر ولایت فقیه منکر امام زمان(عج) است و مخالفتش مخالفت با امام زمان(عج) است چون این کار مخصوص امام زمان(عج) است .
 ولایت فقیه همان ولایت امام زمان(عج) است و این ولایت همان ولایت رسول الله(صلی الله علیه و آله) است همان اختیاری که معصوم(علیه السلام) دارد فرقش با معصوم(علیه السلام) این است که معصوم(علیه السلام) بالاصاله این ولایت رادارد و ولایت فقیه بالنیابه از معصوم (علیه السلام)است، کلما کان للفقیه فهو للفقیه، در توقیع شریف آمده است :فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله، حجت بودن معصوم مقارن است با حجت بودن خودشان برای خدا در مسئله‌ی حجت بودن هر خصوصیتی که امام زمان دارد روات احادیث دارند .


[1] لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ ( الحج : 67 )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo