< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم الهدی

تخصصی سیاسی- اجتماعی

91/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 پیشگفتار:
 در دو سال گذشته در رابطه با کارویژه های عام و خاص حکومت إسلامی و حاکم [1] جامعه إسلامی بحث کردیم. در این جزوه به بررسی برخی مسائل مربوط به حکومت و حاکم جامعه دینی و نیز وظائف وی و نسبتش در رابطه با مردم، خواهیم پرداخت. إن شاء الله تعالی.
 همانطور که می دانیم زمان نزول قرآن، مصادف است با دوره وسطی، دورانی که حکومتها تافته جدا بافته از مردم بودند. و قدرت را از یکدیگر به أرث می بردند. بنابراین نسبت مردم به حکمرانان، نسبت رعیت و أرباب بود. در واقع مردم به عنوان گوسفندانی در خدمت کامل چوپان بودند. و عهده داران حکومت به هر نحوی که می خواستند، مردم را إستثمار می کردند.
 متأسفانه در نظام مدرنیته، همان شیوه و نسبت تداوم پیدا کرده است. و سردمداران مدرنیته [2] به صورتی نوین وارد میدان چپاول سرمایه إنسانی و مالی أفراد جامعه شده اند.
 أما در نظام إسلامی، از آنجا که حاکم در درجه أول خداوند متعال، در درجه دوم أنبیاء و در درجه سوم أوصیاء و أولیاء می باشند، نسبت بین مردم و حاکم، یک نسبت إلهی و نشأت گرفته از دستورات وحی است.
 پس از این گفتار کوتاه أکنون به بررسی برخی از این موضوعات می پردازیم، و در هر مورد، با إستناد به آیات شریفه قرآن، بحث را تکمیل خواهیم کرد.
 
 
 موضوع: حاکمان جامعه دینی از خود مردمند؛ پس باید خود را مردمی بدانند.
 در قرآن، آیات بسیاری به نسبتِ بین مردم جامعه دینی با حاکم إشاره دارند.
 آیه أول: قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‌ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. [3]
 عمده إستشهاد ما روی عبارت « إن نحن إلا بشر مثلکم » می باشد.
 در رابطه با این فراز، جای این یک سؤال است. و آن اینکه:
 آیا واقعا هیچ فرقی بین پیامبر إسلام و مردم وجود نداشته و ندارد؟
 در پاسخ به پرسش أول باید گفت: مثلیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مردم از همه جهات نبوده است؛ بلکه در این نوع تعبیرات- که در قرآن هم زیاد است- مثلیت پیامبران با مردم، از یک جهت خاص است. و باید در هر مورد دید که موضوع چه بوده. به عبارت دیگر؛ باید در هر مورد، زمینه آیه بررسی شود، تا ببینیم از چه نظر مثلیت پیامبر با مردم را مطرح شده است؟
 آیه مورد بحث هم از این قاعده مستثنی نمی باشد. به این معنی که وقتی به آیه قبل توجه می کنیم، به خوبی علت آمدن این فراز ( إن نحن إلا بشر مثلکم ) روشن می شود.
 قالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُريدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبينٍ. [4]
 همانطور که ملاحظه می شود، مردم به پیامبران می گفتند: شما می خواهید آزادی فرهنگی را از ما بگیرید. و با تسلّط بر ما، فرهنگی را که خود آورده اید، بر ما تحمیل کنید. شما سعی دارید تا ما از سنتِ نیاکان خود- که از راه إرث به ما رسیده - دست بکشیم. و این یعنی اینکه ما باید هویت فرهنگی خود را از دست داده و پیرو شما گردیم.
 در آیه مورد بحث، در مقابل حرفهای مردم، گفته شده: ما از خود شما هستیم. و می خواهیم شما را هدایت کنیم. قصد ما تسلّط و گمراه کردن شما نیست. حال روشن شد چرا در آیه اینطور آمده که: إن نحن إلا بشر مثلکم. و نیز روشن شد که: این مثلیت در مقابل آن حرفها بوده است؛ پس یک مثلیت خاص است. نه مثلیت تام و از هر جهت.
 چهار آیه دیگر:
 إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلا تَتَّقُونَ. [5]
 إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلا تَتَّقُونَ. [6]
 إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَلا تَتَّقُونَ. [7]
 إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلا تَتَّقُونَ. [8]
 همانطور که ملاحظه می شود، خداوند متعال در این آیات، از پیامبرانش تعبیر به « أخوهم » کرده است. یعنی نسبت مردم با حکمرانان نسبت برادری است. و این بالاترین تعبیری است که برای تساوی حقوق بین حاکم و مردم می توان بکار برد. این چهار پیغمبر همگی حاکم بودند. و لجاجت مردم با آنها به خاطر این بوده است که نمی خواستند آنها بر إیشان حکومت کنند. زیرا مثلا به نوح می گفتند: و اتبعک الأرذلون. از این تعبیر به خوبی می توان برداشت کرد که چون خود را از نوح و أطرافیانش بالاتر و والاتر می دانستند، حاضر نبودند تحت سرپرستی وی قرار گیرند. پس مخالفت آنها با این پیامبران صرفا به خاطر آوردن دستورات إلهی نبوده است.
 با توجه به این توضیح کشف می کنیم که، مردم پیامبران را به عنوان حاکم می دانستند. و خداوند متعال با بکار بردن تعبیر « أخوهم » به خوبی نسبت مردم با حاکم دینی را بیان کرده است.
 آیه ششم: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَئُوفٌ رَحيمٌ. [9]
 این آیه از آیات خاصی است که نسبت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با أفراد جامعه بیان می کند. طبق این آیه إمتیاز ویژه ای برای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود ندارد. بلکه پیامبر به عنوان نفس مردم (در تمامی شئون إجتماعی)، و کسی که مراقب مصلحت آنهاست؛ و در برابر سرنوشت آنها بی تفاوت نمی باشد، مطرح شده. در واقع این مقام یک مسئولیت است که به عهده پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نهاده شده. مسئولیتی که بر أساس آن، رسول أکرم، حریصِ بر برخورداری مردم از إمکانات مادی و معنوی، می باشد. به عبارت دیگر؛ همه چیز را برای دیگران می خواهد نه برای خود. یعنی در همه أبعاد زندگی مردم زیاده خواه بوده، با مؤمنان مهربان است.
 برای تأیید کلام فوق کافی است به برخی دیگر از آیات شریفه قرآن توجه کنیم؛ در آنها خداوند متعال از أفرادی که پیامبر نیستند؛ ولی حاکم جامعه إسلامی بوده یا می باشند، تعبیر به «منکم» کرده است. و این یعنی إمتیاز خاصی برای حاکم جامعه إسلامی وجود ندارد.
 آیه شریفه زیر بعنوان شاهد بحث بیان می گردد.
 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‌ شَيْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً. [10]
 همانطور که ملاحظه می شود، با توجه به کلمه « منکم »، صاحبان حکومت- أولی الأمر- هم به عنوان فردی از خود مردم مطرح شده اند.
 
 
 
 
 
 
 


[1] حاکم در تفکر إسلامی فقط خداوند متعال یا کسی که خداوند متعال او را إنتخاب کرده است، می باشد.
[2] لاک، پیامبر مدرنیته. رسو، مؤسس نظام دموکراسی. و هابز، مؤسس أومانیسم. هر سه نفر إنگلیسی بوده اند.
[3] ابراهیم/سوره14، آیه11
[4] ابراهیم/سوره14، آیه10
[5] شعراء/سوره26، آیه106
[6] شعراء/سوره26، آیه124
[7] شعراء/سوره26، آیه142
[8] شعراء/سوره26، آیه161
[9] توبه/سوره9، آیه128
[10] نساء/سوره4، آیه59

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo