< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم الهدی

تخصصی سیاسی- اجتماعی

91/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 کلیات بحث در جلسه گذشته مطرح شد؛
 در أندیشه إسلامی مبنای سیاسی نه مردم هستند و نه حکومت. بلکه وحی است. یعنی هر چه خداوند متعال دستور داده است، همان. زیرا هر آنچه که لازم باشد در وحی وجود دارد.
 آیه أول: وَ أَنِ احْكُم بَيْنهَم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبهَم بِبَعْضِ ذُنُوبهِمْ وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ. [1]
 دراین آیه به دو مطلب إشاره می شود:
 مطلب أول: با توجه به این فراز، می گوییم: وحی، ملاک تصمیم گیری حاکم در عملیاتهای سیاسی می باشد؛ لذا وحی باید جامعیت داشته باشد. همانطور که در فرازی از آیه شریفه 38 سوره أنعام می خوانیم: « ... ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‌ءٍ ... »
 مطلب دوم: خداوند متعال خواسته مردم را نفی می کند. در مقابل أندیشه های سیاسی موجود در دنیا که می گویند: هر آنچه مردم صلاح بدانند، ملاک می باشد. ألبته این هم جنبه تبلیغاتی دارد. و إلا واقعا مردم نقشی ندارند.
 باید توجه شود که أهواء مطلق خواسته نیست. بلکه آن دسته از خواسته هایی است که باعث سقوط إنسان و إنسانیت است. بطوری که إنسان را به مرحله حیوانیت سقوط می دهد.
 در کتاب قاموس، هواء به معنای میل به فرود آمده است. [2] هوای نفس را هوای نفس می گویند؛ چون باعث سقوط إنسان است. در مقابلِ هوای نفس، فطرت إنسان است که خداجو است. پس حاکم إسلامی نباید از هوای مردم تبعیت کند. ولی در أندیشه های غیر دینی، ملاک تصمیم گیری در عملیاتهای سیاسی، أهواء مردم است. ألبته این به معنای توجه به نظرات مردم نمی باشد.
 در این زمینه خداوند متعال در سوره جاثیه [3] می فرماید:
 ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلىَ‌ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ. [4]
 در معنای شرع، محدودیت لحاظ شده. راغب می نویسد: شرع به چیزی می گویند که توسط شریعت گرفته شده و به واسطه آن إختیار إنسان محدود می شود. شریعة الماء به جایی گفته می شود که زمین را در حاشیه رودها کنده و شیب می کنند تا به آب برسند. فرامین إلهی هم برای إنسان محدودیت شیبی فراهم می آورند تا إنسانها بتواند از موهبات إلهی بهره برند.
 این فراز، هم می تواند تفسیر فراز قبلی- لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ - باشد، و هم علت آن.
 فتنه از فتنة الذهب، أخذ شده. که یک نوع عیار سنجی است.
 سؤال: چرا تعبیر به یفتنوک شده. و از تعبیرهای دیگر- مثلا یرجعوک- إستفاده نشده است؟
 در پاسخ باید گفت: إهتمام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، إجراء ما أنزل الله است. و هر آنچه مانع این وظیفه شود، فتنه است.
 فتنه جریانی است که ماهیت أصلی و عیار و جودی إنسانها در آن معلوم می شود. اگر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یا در کل، حاکم إسلامی بخواهد از أهواء مردم در أمر حاکیمت تبعیت کند، از راه خدا خارج شده، دچار فتنه می شود. و همانطور که خداوند متعال فرموده: فتنه از قتل بدتر است. ... َ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل ... [5]
 اینکه چرا فتنه از قتل بدتر است را علامه طباطبائی اینطور توضیح داده اند: قتل از بین بردن حیات دنیوی است. و فتنه از بین بردن حیات الدارین است. و لذا فتنه از قتل بدتر است.
 در إدامه آیه، نتیجه تخلف مردم از حاکمیت الله ذکر شده است.
 آیه دوم: وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في‌ كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‌ قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. [6]
 این فراز، تصریح دارد بر اینکه خواسته های نفسانی مردم در حکومت نباید در نظر گرفته شود. شاید توهمی به ذهن آید که این، یک نکته منفی در نظام سیاسی إسلام است؛ زیرا با آمدن وحی دیگر جایی برای أهواء مردم باقی نخواهد ماند.
 در رد این توهم می گوییم: وقتی مردم در مقابل فرد قرار بگیرند، این یک جریان أرزشی و هنجار است. ولی وقتی فرد یا حتی همه مردم در مقابل وحی و فرمان خداوند متعال قرار گرفتند، این یک ضد أرزش است. و نباید مطاع باشد.
 آیه سوم: وَ مَا كاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضىَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لهَمُ الخیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا. [7]
 آیات قبلی، دلالت بر نفیِ نقش خواسته مردم در حکومت دارند. و این آیه شریفه دلالت دارد بر نفی إختیار مردم در مورد حاکمیت ألله تبارک و تعالی.
 در این آیه، دوبار کلمه « أمر » ذکر شده است. مراد از أمر أولی، حکمی است أعم از مسائل مردم؛ ألبته به صورت ضمنی مسائل مردم- چه مسائل فردی و چه مسائل إجتماعی- را هم شامل می شود. در مورد چنین حکمی مردم إختیاری ندارند. زیرا خداوند متعال فرموده است. « وَ مَا كاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ ... أَن يَكُونَ لهَُمُ الخْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ »
 مراد از این کلمه، مسائل شرعی نیست. زیرا در أصل تشریع أحکام، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقشی نداشته اند. در حالی که طبق این آیه برای رسول أکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شأنی لحاظ شده است. پس مراد از کلمه أمر، أحکام و مسائل حکومتی است.
 
 
 


[1] مائده/سوره5، آیه49
[2] قاموس القرآن، ج 7 ، ص 179
[3] ألبته بحث کلی این سوره درباره أصل دین است؛ نه حکومت دینی. أما این آیه دلالت بر محدود کردن مبنای تصمیم گیری پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد.
[4] جاثیه/سوره45، آیه18
[5] بقره/سوره2، آیه191
[6] حجرات/سوره49، آیه7
[7] احزاب/سوره33، آیه36

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo