< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

کتاب الزکاة

89/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، مسئله جواز افطار و مقدار آن برای ذو العطاش و پرداخت فديه و مقدار آن و وجوب قضاء را پی می‌گيرند.

اينكه در اولويت مورد ادعای مرحوم آقای حكيم كه از روزه ماه مبارک رمضان نسبت به روزه قضاء بود، اشكال داشتم، بحثی دارد كه آن را نوشته‌ام و ان شاء الله به جزوه ملحق می‌شود.

مطلبی كه در اينجا بحث نشده، اين است كه

معمول كتاب‌هائی كه ديدم و تعليلاتی كه درباره شيخ و شيخه و ذو العطاش ذكر كرده‌اند، مسئله حرج را مطرح كرده‌اند و گفته‌اند كه مراد از «الذين يطيقونه» كسی است كه با حرج و مشقت لا يتحمل انجام می‌دهد، اما عبارت عروه اندماجی دارد، درباره شيخ و شيخه «حرجاً و مشقة» تعبير می‌كند و بعد درباره حامل مقرب و شايد درباره شيخ و شيخه نيز باشد، دوباره كلمه مشقت به كار برده، چندان روشن نيست كه مراد ايشان چيست، آيا مراد ايشان مشقت حرجی يا مطلق المشقه است؟ بقيه كتب نيز كه تعبير مشقت دارند، بعد كه تعليل می‌آورند، معلوم می‌شود كه مشقت حرجی است، اما مرحوم شيخ جعفر در كشف الغطاء و مرحوم نراقی در مستند به گونه‌ای ديگر بحث كرده‌اند كه در ساير كتب نيست، مرحوم نراقی در مستند مشقتی را كه مجوز است، همان حرج دانسته اما می‌گويد حرج در باب روزه استثنا شده و تكليف حرجی در باب روزه وجود دارد، در گرمای شديد تابستان و طولانی‌تر بودن روز كه با حرج همراه است، روزه بايد گرفت اما اين مقدار حرج در متعارف امور تكليف را ساقط می‌كند، حرج در باب روزه ماه مبارک رمضان تخصيص خورده منتها همين تخصيص نيز تخصيص ديگری خورده و در باب شيخ و شيخه و ذو العطاش روزه حرجی ساقط شده، حرج در باب روزه مجوز نيست الا فی هذه الثلاثة، اين را ادعا كرده و «الذين يطيقونه» را همان امور حرجی ذكر كرده كه در باب روزه استثناء است، اين مطلب در مستند هست. كشف الغطاء به گونه‌ای ديگر بيان می‌كند، ظاهر عبارت ايشان اين است كه صرف المشقه عذر نيست مگر اينكه به حد حرج برسد، اما نسبت به اين سه مورد صرف المشقه كافی است و لازم نيست كه به حد حرج برسد، در كشف الغطاء در جلد 4، صفحه 74 می‌گويد : «الضابط فی هذه المسائل الثلاثة» كه مسئله شيخه و شيخه و مسئله ذو العطاش و مسئله حامل مقرب و مرضعه است، «وجوب الافطار اذا بلغ حد الاضرار، و جوازه اذا بلغ المشقة و لم يبلغ ذلك المقدار، و لا يرخص فی كل مشقة ما عدا الثلاثة الا اذا بلغ الغاية» كه منتهی المشقه باشد، به خاطر اينكه اين را در مقابل ضرر ذكر كرده، معلوم می‌شود كه مراد حرج است، ايشان در اين سه مسئله مطلق المشقه را كافی می‌داند، «و هذه المسائل الثلاثة لا تجری فی ما عدا شهر رمضان و ان كان معيناً»، پس، ايشان در مشقت مجوز توسعه قائل است، اما مستند می‌گويد مجوز نيست و استثناء در اين سه مورد به دليل حرج است. در مستند در جلد 10، صفحه 386 می‌گويد : «لو غلبه العطش لا لمرض» ذو العطاش نيست، «فان كان بحيث ينفی القدرة علی الصيام» كه اصلاً نمی‌تواند روزه بگيرد، «أو يوجب خوف الهلاك يفطر و يقضی، و لو انتفی الوصفان لا يجوز الفطار و لو تضمن المشقة الشديدة، لان اخبار وجوب الصوم» اين «لان اخبار وجوب الصوم» تعبير من است، «خاصة بالنسبة الی عمومات العسر و الحرج»، رواياتی كه صوم را واجب كرده، ادله عسر و حرج را تخصيص زده، لذا مشقت هر مقدار شديد باشد، اگر خوف الهلاك يا عجز مطلق نشد، حرج مجوز نيست و تجويز حرج فقط درباره اين سه است.

به نظر می‌رسد كه می‌توان مطلبی ادعا كرد،

و آن اين است كه ممكن است بگوئيم كه درباره شيخ و شيخه حرج ميزان است منتها آنچه كه ظاهر به نظر می‌رسد، اين است كه اينطور نباشد كه به مقداری مبتلا به مشقت شود كه در امور معمولی نمی‌تواند تحمل كند، حرج ميزان است اما حرج در اينجا چيست؟ اشخاص ديگر در اثر روزه كه سختی‌هائی را كه متحمل می‌شوند، بعد از ماه مبارک رمضان ديگر مشكلی نخواهند داشت، اين تقريباً مشقت عادی قلمداد می‌شود، اما در باب شيخ و شيخه و لو در ماه مبارک رمضان همان سختی‌های ديگران را متحمل می‌شوند اما همين مقدار تحمل سختی نيز برای آنها مصداق برای حرج است، به خاطر اينكه بعد از ماه مبارک رمضان اثری می‌گذارد كه عمری را بايد در اين مشقت سپری كند كه نمی‌توان تحمل كند، اما جوان اين را تحمل می‌كند، لازم نيست كه مشقت اينها بيش از مشقت ديگران باشد، در معمول كتب اينطور متبادر می‌شود كه اگر در همان وقت به گونه‌ای به سختی افتد كه اينگونه سختی را حاضر نيست بپذيرد، كأنه سختی وقت روزه در نظر گرفته شده، اما من عرض می‌كنم كه اين در نظر گرفته نشود و آتيه در نظر گرفته شود و در نتيجه، در مراتب مشقت در ماه مبارک رمضان بين پيرمرد و ديگران فرق بگذاريم و بگوئيم كه به ملاحظه آينده مشقت شيخ و شيخه مصداق برای حرج هست و در ديگران مصداق برای حرج نيست.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : درباره ذو العطاش اطلاقات روايات ذو العطاش اقتضا می‌كند كه به حد حرج نباشد، و لو ذو العطاش مانند پيرمرد نيست كه قابل تدارک نباشد اما به دليل اينكه نوع ذو العطاش‌ها ناراحتی آنها طول می‌كشد، همين منشأ تجويز شده، سابق می‌خواستم مطلبی ادعا كنم كه اصلاً به بعد از ماه مبارک رمضان كاری نداريم كه دچار سختی می‌شود يا نمی‌شود، در همان زحمت ماه مبارک رمضان شارع نسبت به شيخ و شيخه ارفاق كرده و درباره مريض فرموده كه روزه نگيرد، و لو مريض و شيخ و شيخه بيش از سختی متعارف متحمل نشوند و حتی شيخ و شيخه بعد از ماه مبارک رمضان مشكل خاصی پيدا نكنند اما به دليل اينكه با قطع نظر از روزه، پيرمرد و مريض زحمت و سختی خاص پيرمردی و مرض را متمل می‌شوند، شارع نخواسته با تكليف روزه اينها را به زحمت مضاعف دچار كند، اين احتمال را سابق می‌گفتم، اما درباره مريض از روايات استفاده می‌شد كه اينطور نيست كه درباره مريض ارفاقی شده باشد، مرضی مانع است كه موجب ازدياد شود و يا بالاطلاق استفاده می‌شد كه مرضی باشد كه برای شخص حرج باشد، اما مرضی كه حرج نباشد و زياد نشود، به وسيله ادله ديگر تخصيص می‌زنيم، اگر ادله ديگر نبود، مطلق مرض می‌گفتيم منتها در مورد مرضی كه اصلاً زحمت نداشته باشد، ممكن بود انصراف بگوئيم، اما در موارد ديگر بايد به حد حرج برسد.

حالا به دليل اينكه در آيه شريفه در ذيل «الذين يطيقونه» عسر و حرج را تطبيق كرده، معلوم می‌شود كه ذو العطاشی را می‌گويد كه برای او حرج باشد و لو ممكن بود بگوئيم اطلاق روايات ديگر اين است كه حرج باشد يا نباشد، شيخ نيز به اعتبار اينكه بعداً مشكل می‌شود، برای حرج بودن همان مشقت كافی است، اما به دليل اينكه ذو العطاش چنين نيست و آيه شريفه نيز به لا حرج استناد كرده، می‌توان گفت كه در ذو العطاش نيز مشقت بايد به حد حرج برسد و اگر غير حرجی باشد، از آيه شريفه استفاده می‌شود كه عذر نيست، و درباره حامل مقرب به دليل اينكه از مصاديق «الذين يطيقونه» قرار داده نشده، بايد بعد بحث كنيم.

پس، اجمالاً اين می‌شود كه

در باب صوم حرج مستثنا است يعنی حرج سبب می‌شود كه تكليف برداشته می‌شود، حالا اگر كسی مانند مستند بگويد كه خود روزه حرجی است، اگر درباره حرجی بودن روزه در موارد خاصی لا حرج آورده شد، معلوم می‌شود كه بايد بيش از آن حرجی داشته باشد كه لازمه روزه است، اما آيه شريفه اين را در «الذين يطيقونه» منطبق كرده و ذكر كرده، از اين حرج ما فوق استفاده می‌شود، مثلاً كسی كه می‌خواهد از چين به مكه رود، اين فوق حرج است و عرفاً استطاعت گفته نمی‌شود، اما بعد از اينكه خطاب شود و گفته شود كه استطاعت پيدا كردی، بايد به مكه بروی، فاصله راه چين تا مكه كه سابقاً يک سال راه بود و «من فج عميق» بايد برود، معلوم می‌شود كه مراد از لا تستطيع كه خطاب به آنها هست، ما فوق آن زحمت معمول آنها است، اينجا نيز كه روزه حرجی است، اگر ما فوق حرج روزه شد، از اين آيه «الذين يطيقونه» استفاده می‌شود كه مستثنا هستند، ما در شيخ و شيخه می‌گوئيم كه لازم نيست كه ما فوقی را آن وقت حس كند، برای اينكه ما فوق باشد و با ديگران تفاوت داشته باشد، اثر ثابت كافی است.

بحث ديگر اين است كه آيا ذو العطاش بايد در آشاميدن آب به مقدار ضرورت اقتصار كند؟

بيشتر فقهاء و به خصوص متأخرين گفته‌اند لازم نيست، البته در ميان قدماء اشخاص زيادی قائل شده‌اند منتها آن درباره ذو العطاش نيست و به طور كلی گفته‌اند كه معذورين نبايد مانند متعارف اشخاص سيراب شوند، اما كسانی كه خصوص ذو العطاش را می‌گويند كه بايد به مقدار ضرورت اقتصار كند، در اقليت هستند و بيشتر يا متعرض نشده‌اند و يا صريحاً گفته‌اند كه لزوم ندارد و يا به عدم لزوم تمايل پيدا كرده‌اند.

مدرک كسانی كه به اكتفاء به مقدار ضرورت قائل هستند، موثقه عمار ساباطی است

كه در كافی نقل كرده كه می‌گويد كسی «يصيبه العطاش» و اين بايد سيراب نشود و بايد به مقدار رفع هلاكت بنوشد، فرض مسئله اين است كه يخاف الهلاك، روايت مفضل بن عمر نيز هست كه آن را می‌گويند ضعيف است. بحث درباره اين روايت است، مرحوم آقای خوئی بحث كامل خوبی دارد، بحث مرحوم آقای حكيم تا اين اندازه كامل نيست. مرحوم آقای خوئی می‌فرمايند در روايت عمار ساباطی تعبير «يصيبه العطاش» در كافی واقع شده، اما در دو جای تهذيب كه در يک جا از عمار ساباطی و در جای ديگر به واسطه مرحوم كلينی از عمار ساباطی نقل می‌كند، و همچنين در من لا يحضره الفقيه العطش واقع شده، و بعد ايشان می‌فرمايد صحيح عبارت از نسخه عطش است، به خاطر اينكه لسان دليل اين است كه شخص مشغول شده و اين اشتغال منشأ شده كه اين حالت برای او حاصل شده، ذو العطاش جنبه ملكه‌ای دارد و هنوز اشتغال پيدا نكرده آن حالت در او هست، اين غير متعارف است كه در وسط روزه حساب كند كه الان من مرض عطاش دارم و خصوص اين را سؤال كند، اگر اينطور باشد، از اول سؤال می‌كند كسی كه چنين مرضی دارد روزه بگيرد يا نگيرد، ظاهر روايت اين است كه وسط روزه است، در وسط روزه از عطش اتفاقی سؤال می‌كنند و از عطاش ثابت اينطور سؤال نمی‌كنند، اين اولاً كه اين ظاهر در اين است كه مراد عطش اتفاقی است و ذو العطاش نيست، اين جهت را مرحوم آقای حكيم نيز دارد، و ثانياً، عطاش مرضی است كه سيراب نمی‌شود و در روايت می‌فرمايد به مقداری نخورد كه سيراب شود، معلوم می‌شود كه قدرت بر سير شدن هست و درباره ذو العطاش نيست، اين «لا يشرب حتی يروی» قرينه بر اين است كه مراد عطش اتفاقی است، حالا نسخه كافی اشتباهی از مرحوم كلينی يا نساخ است. اين را من اضافه می‌كنم كه نسخه‌ای از كافی كه قطعه‌ای از آن است، در كتابخانه مدرسه فيضيه هست كه صوم در آن قطعه هست، اين قطعه مقداری به خط ملا فتح الله است و مقداری از آن به خط پسر او است و مقداری از آن به خط شخص ثالثی است، قسمتی كه مربوط به صوم است و اين روايت در آن هست، به خط ملا فتح الله است، آن اصح نسخی است كه در صوم ديده‌ام، و يک نسخه كاملی نيز ملا فتح الله دارد كه در كتابخانه مرحوم نجفی هست اما آن به صحت اين قطعه نيست، اينجا عطاش و عطش به عنوان نسخه بدل ذكر شده، مرحوم شيخ نيز عطش نقل كرده، اشخاص ديگر غالباً روايت را به عنوان عطش نقل كرده‌اند، حتی بيشتر كسانی كه به عطاش استدلال كرده‌اند، همين روايت را به عنوان عطش نقل كرده‌اند، كمی از آنان به عنوان عطاش نقل كرده‌اند، يكی از آنها مرحوم محقق اردبيلی است كه عطاش نقل كرده، معتبر برای عطاش استدلال كرده اما عطش نقل كرده، منتهی در باب عطاش آورده اما عطش نقل كرده منتها او از مرحوم شيخ تصريح كرده، كسانی كه از مرحوم شيخ و فقيه نقل كرده‌اند، به عنوان عطش نقل كرده‌اند، در من لا يحضر، مرحوم مجلسی اول در روضة المتقين و لوامع تصريح كرده كه عطش است، در لوامع ترجمه عطش را ذكر كرده و در روضة المتقين تصريح كرده كه عطش است اما كافی عطاش است، به كافی عطاش را نسبت داده، و وافی از هر سه كتب عطش نقل كرده، فقط وسائل است كه مخالف اين از هر سه كتاب و از هر دو مورد تهذيب عطاش نقل كرده، ظاهراً وسائل دقت كافی نكرده است.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo