< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

90/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

16/11/90

موضوع: احتساب وتقاص دین از زکات/وفای دین دیگری از زکات

مسالة 24: «لو كان دين الغارم لمن عليه الزكاة جاز له احتسابه عليه زكاة‌ بل يجوز أن يحتسب ما عنده من الزكاة وفاء‌ للدين و يأخذها مقاصة و إن لم يقبضها المديون و لم يوكل في قبضها و لا يجب إعلام المديون بالاحتساب عليه أو يجعلها وفاء و أخذها مقاصة.»

در این مسأله سید ره دو راه برای مزکّی طلبکار از غارم مستحقّ زکات مطرح می کنند تا مزکّی بتواند زکات را با طلب خود مقابله کند یکی احتساب دیگری تقاص؛ این دو راه چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ پیش از بیان فرق باید گفت این تفکیک اول بار در موثقه سماعه مطرح شده است: «فلا بأس أن يقاصّه بما أراد أن يعطيه من الزكاة، أو يحتسب بها» (ب46من المستحقّین ح3)

مقصود از تقاص در بیان شهید ثانی در مسالک در قالب مثال اینگونه می شود:مزکّی یک تن گندم را به عنوان زکات جدا کند بعد نیّت کند به فقیر مد نظر بدهد ، بعد از قصد اعطای زکات معزوله به فقیر ، مال زکوی، ملک فقیرمی شود و بعد ازملکیّت او نسبت به این مال، مزکّی مال را به عنوان تقاص واستیفای دین خود از او، بر میدارد.

صاحب مدارک، این معنای از تقاص را قبول ندارد شاید به جهت آن که صاحب زکات وکالتی از مدیون در قبض ندارد مضافا بر آن که شرط در تقاص اصطلاحی شرعی آنست که مدیون از پرداخت دین سرباز زند وامکان اجبار او نیز وجود نداشته باشد لذا شاید این تردید در نقل که سماعه فرموده «الاحتساب او التقاص» از جانب سماعه باشد ووجه صحیح همان احتساب باشد.

مرحوم حکیم ره می فرماید استناد خطا به سماعه بی وجه است زیرا چنین خطایی از وی بعیدست وتقاص در کلام خود امام  واقع شده است پس احتساب وتقاص هر دو در کلام امام  آمده است. لذا باید برای فهم کلام معصوم  تلاش کنیم؛ خود ایشان در توجیه کلام امام  می فرماید: ادای دین فقیر به مزکّی از طریق زکات ، دو راه دارد یکی این که بدون جدا کردن زکات، دینش را بر ذمّه فقیر مدیون حساب کند راه دوم این که زکات را جدا کند ونیّت فقیر کند وبعد برای خود به صورت تهاتری (این به آن در!)قبض می کند.(مثل این که این مطلب را از مسالک اخذ کرده باشند)

روایاتی که در این مقام وارد شده است عمده به لفظ احتساب آمده است مثل صحیح عبد الرحمن بن الحجاج:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ عَنْ دَيْنٍ لِي عَلَى قَوْمٍ قَدْ طَالَ حَبْسُهُ عِنْدَهُمْ لَا‌يَقْدِرُونَ عَلَى قَضَائِهِ وَ هُمْ مُسْتَوْجِبُونَ لِلزَّكَاةِ هَلْ لِي أَنْ أَدَعَهُ فَأَحْتَسِبَ بِهِ عَلَيْهِمْ مِنَ الزَّكَاةِ قَالَ نَعَمْ».[1]

یا روایت عقبة بن خالد: مَرْحَباً مَرْحَباً بِكُمْ وُجُوهٌ تُحِبُّنَا وَ نُحِبُّهَا جَعَلَكُمُ اللَّهُ مَعَنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَعَمْ مَهْ قَالَ إِنِّي رَجُلٌ مُوسِرٌ فَقَالَ لَهُ بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي يَسَارِكَ قَالَ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي الشَّيْ‌ءَ وَ لَيْسَ هُوَ إِبَّانُ زَكَاتِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْقَرْضُ عِنْدَنَا بِثَمَانِيَةَ عَشَرَ وَ الصَّدَقَةُ بِعَشَرَةٍ وَ مَا ذَا عَلَيْكَ إِذَا كُنْتَ كَمَا تَقُولُ مُوسِراً أَعْطَيْتَهُ فَإِذَا كَانَ إِبَّانُ زَكَاتِكَ احْتَسَبْتَ بِهَا مِنَ الزَّكَاةِ يَا عُثْمَانُ لَا تَرُدَّهُ فَإِنَّ رَدَّهُ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ.[2]

یک روایت نیز در مورد تقاص وارد شده است از سماعه:

«عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الدَّيْنُ عَلَى رَجُلٍ فَقِيرٍ يُرِيدُ أَنْ يُعْطِيَهُ مِنَ الزَّكَاةِ فَقَالَ إِنْ كَانَ الْفَقِيرُ عِنْدَهُ وَفَاءٌ بِمَا كَانَ عَلَيْهِ مِنْ دَيْنٍ مِنْ عَرْضٍ مِنْ دَارٍ أَوْ مَتَاعٍ مِنْ مَتَاعِ الْبَيْتِ أَوْ يُعَالِجُ عَمَلًا يَتَقَلَّبُ فِيهَا بِوَجْهِهِ فَهُوَ يَرْجُو أَنْ يَأْخُذَ مِنْهُ مَالَهُ عِنْدَهُ مِنْ دَيْنِهِ فَلَا بَأْسَ أَنْ يُقَاصَّهُ بِمَا أَرَادَ أَنْ يُعْطِيَهُ مِنَ الزَّكَاةِ أَوْ يَحْتَسِبَ بِهَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَ الْفَقِيرِ وَفَاءٌ وَ لَا يَرْجُو أَنْ يَأْخُذَ مِنْهُ شَيْئاً فَيُعْطِيهِ مِنْ زَكَاتِهِ وَ لَا يُقَاصُّهُ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الزَّكَاةِ. [3] (البته این حکم اخیر، اخلاقی استحبابی است»

به هر تقدیر بایستی برای این تنوع عبارات روایات در مقاصه واحتساب وجهی اندیشید همچون راه حلی که شهید ثانی ره ارائه می دهند اگر چه این راه با تقاص اصطلاحی تفاوتهایی داشته باشد.

مرحوم استاد ره در این مسأله چهار راه برای ادای دین غارم مطرح می کنند که در نهایت،به نظر شهید ثانی در معنای تقاص، گرایش دارند:

دادن زکات به فقیر تا برود ودین خود را ادا کند (همان بحث جلسه قبل که شخص غارم را مورد زکات دانستیم وید او ید امانیست واگر صرف نکرد باید برگرداند.)

دادن زکات به صورت مستقیم به دائن –در صورتی که دائن ومزکّی تفاوت داشته باشند تا ذمّه مدیون بری شود .

در صورتی که مزکّی ودائن متّحد ند دو راه وجود دارد یکی آن که دینی را که به گردن مدیون دارد به جای زکاتی که بر ذمّه دارد قرار دهد و این دو را بجای دیگری احتساب کند.

دوم آن که زکات را در خارج جدا کند سپس مال زکوی معزول را برای مدیون قرار دهد وبعد از آن، این مال را به عنوان تقاص دین خود از مدیون بردارد،مشروعیت این راه را نیز مستند به موثقه سماعه می دانند که البته با تقاص اصطلاحی نیز تفاوتهایی دارد.

مسالة25: «لو كان الدين لغير من عليه الزكاة‌ يجوز له وفاؤه عنه بما عنده منها و لو بدون اطّلاع الغارم.»

اگر دائن از مدیون مستحقّ زکات طلبی داشته باشد، مزکّی می تواند بدون اطّلاع یا حتّی رضایت بدهکار مستحقّ از سهم

زکات، دین او را ادا کرده وزکات را به طلبکار بدهد. دلیل این مسأله اطلاقات آیات روایات وارده در مورد غارمین بر این مطلب دلالت می کند چه آن که غارم مصرف زکات است وفقط لازمست که زکات در دین وغرم غارم مصرف گردد ودر آیات وروایات، قیدی نسبت به اعلام به غارم یا اجازه از او نیامده است مضافا بر آن که این کار در مورد میت ناممکن می باشد. اما روایاتی به صورت خاص هم بر این مسأله دلالت دارند از جمله روایاتی که قضای دین میت را از زکات در صورت عدم کفاف ترکه اجازه کرده اند وبا ضمیمه علم به عدم فرق بین حی ومیت در این مسأله واین که فقیهی بین ادای دین غارم میت وغارم حی از زکات تفاوتی قائل نشده است؛ اما به چهار روایت در این مقام اکتفا می کنیم:

1. صحیح عبد الرحمن بن الحجاج: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنْ رَجُلٍ عَارِفٍ فَاضِلٍ تُوُفِّيَ وَ تَرَكَ عَلَيْهِ دَيْناً قَدِ ابْتُلِيَ بِهِ لَمْ يَكُنْ بِمُفْسِدٍ وَ لَا بِمُسْرِفٍ وَ لَا مَعْرُوفٍ بِالْمَسْأَلَةِ هَلْ يُقْضَى عَنْهُ مِنَ الزَّكَاةِ الْأَلْفُ وَ الْأَلْفَانِ قَالَ نَعَمْ.»(ب46ح1)

2. صحیحه زراره: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ رَجُلٌ حَلَّتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ مَاتَ أَبُوهُ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ أَ يُؤَدِّي زَكَاتَهُ فِي دَيْنِ أَبِيهِ وَ لِلِابْنِ مَالٌ كَثِيرٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ أَبُوهُ أَوْرَثَهُ مَالًا ثُمَّ ظَهَرَ عَلَيْهِ دَيْنٌ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ يَوْمَئِذٍ فَيَقْضِيَهُ عَنْهُ قَضَاهُ مِنْ جَمِيعِ الْمِيرَاثِ وَ لَمْ يَقْضِهِ مِنْ زَكَاتِهِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَوْرَثَهُ مَالًا لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَحَقَّ بِزَكَاتِهِ مِنْ دَيْنِ أَبِيهِ فَإِذَا أَدَّاهَا فِي دَيْنِ أَبِيهِ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ أَجْزَأَتْ عَنْهُ.[4]

3. روایت یونس بن عمار:« قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  يَقُولُ قَرْضُ الْمُؤْمِنِ غَنِيمَةٌ وَ تَعْجِيلُ أَجْرٍ إِنْ أَيْسَرَ قَضَاكَ وَ إِنْ مَاتَ قَبْلَ ذَلِكَ احْتَسَبْتَ بِهِ مِنَ الزَّكَاةِ.» (ب49 ح1) البته ابراهیم سندی در این روایت مجهول می باشد.

4. صحیح هیثم الصیرفی:« وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هَيْثَمٍ الصَّيْرَفِيِّ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: الْقَرْضُ الْوَاحِدُ بِثَمَانِيَةَ عَشَرَ وَ إِنْ مَاتَ احْتُسِبَ بِهَا مِنَ الزَّكَاةِ.» (ب49ح8)

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo