< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

91/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای قوت غالب/اولویتهای جنس فطره.

« ثمَّ القوت الغالب »

در جلسات گذشته بیان شد که مدار در فطره بر قوت غالب است و مواردی هم که در روایات به عنوان موارد زکات فطره، ذکر شد حمل بر مصادیق قوت غالب شد.

چند نکته در بحث امروز به عرض می رسد که ابعاد بحث بهتر روشن شود:

    1. مراد از قوت چیست؟ از طرفی قطعاً به آب اطلاق قوت نمی شود از طرف دیگر در اطلاق قوت به مثل نان هم، تردیدی نیست.در این میان برخی موارد ذکر شده که باید پیرامون قوت بودن آن بحث شود:«ممایغذون عیالهم من لبن او زبیب» مواردی مثل شیر یا کشمش که در روایات به عنوان قوت، ذکر شده، مورد تردید است که چگونه جزء قوت قرار می گیرد ؟چرا که علی القاعده،قوت یا غذا به چیزی می گویند که گرسنگی انسان را رفع کند و قوتی به بدن دهد که بتوان با آن، زندگی کرد:« القوت ما یاکله الانسان و یقتات به»در پاسخ این سؤال می توان جهت زیر را مطرح کرد:

قبل از بیان پاسخ، ذکر این سخن از مرحوم آيت الله والد در توصیه به ما در دوران طلبگی بی مناسبت نیست، ایشان می فرمودند:« مناسب است شام یک طلبه یا محصّل، کشمش با مغز جوز باشد، هم سبک بوده و هم دارای انرژی فراوان برای مغز و بدن می باشد». باری مقصود از قوت چیزی است که بتوان از آن به عنوان یک ماده تغذیه بخش، إستفاده کرد. داستان شیر هم از همین قرار است، شاهد آن که پیامبر  بعد از بشارت عمار به شهادت و کیفیت آن، فرمودند:«آخر غذائک من الدنیا کاس لبن». سایر مواردی هم که در روایات نام برده شده مثل اقط یا کشک «یا ماست چکیده» به همین بیان، قوت می باشد زیرا در تأمین مواد غذائی بدن نقشی بسزا دارد.

خلاصه سخن آن که قوت یعنی آن چه در تغذیه بدن بتوان از آن إستفاده کرد، ولی لازم نیست که منحصرا بتوان برای تغذیه از آن إستفاده کرد بلکه شراکت در تغذیه بدن از آن جنس،کافی است. نتیجه کلام ما چنین می شود:« ان المراد من القوت لیس خصوص مایقتصر علیه فی الغذاء و القوت، اذ من الواضح عدم اقتصار اکثر الناس فی غذائهم و قوتهم علی اللبن و ان اتفق ذلک نادرا بل و کذلک الزبیب فالمراد بالقوت ما کثر وجوده فی البلد و کثر إستعماله فی التغذیة». پس شیر جنبه غذائیت داشته و کالری مناسب برای انجام کارهای روزمره را نیز داراست اگر چه مثل نان شاید امکان سیر کردن شکم بدان وجود نداشته باشد. ألبتّه مرحوم حکیم می فرماید مقصود از لبن و زبیب در روایات، قوت به معنای غذای أصلی نمی باشد.

    2. قوت غالب یعنی چه؟ یعنی قوت شایع، حال شیوع یک قوت در زندگی شخصی یا شیوع یک غذا در یک جامعه، پس مقصود از قوت غالب می تواند بدین معانی باشد: قوت رایج در تغذیه بدن مردمان یک شهر و ناحیه خاص یا در یک خانواده خاص؛ خب سؤال آن است که آیا مقصود از قوت غالب آیا قوت غالب خانواده است یا قوت غالب بلد؟ فقهای هریک به یکی از این دو نظر، گرایش داشته اند. هریک از این دو رای در روایات ریشه دارد.

اما روایاتی که مدار قوت غالب را بر حسب بلاد می داند به قرار ذیل است:یکی صحیح زرارة‌ و ابن مسکان، إمام  فرمودند: «الْفِطْرَةُ عَلَى كُلِّ قَوْمٍ مِمَّا يُغَذُّونَ عِيَالَهُمْ لَبَنٍ أَوْ زَبِيبٍ أَوْ غَيْرِهِ »[1]

یعنی بر هر قوم و جماعتی، واجب است که زکات فطرشان را از قوتی بپردازند که در نوع خانواده های آن جماعت مرسوم است. ان قلت: صدر این روایت، از قوت شخصی«یغذون عیالهم» نام برده است. قلت: در ذیل روایت که از لبن و زبیب و غیره به عنوان موارد کلی صدر، نام میبرد کشف می شود که تغذیه خانواده خاصی، منظور نیست چرا که این موارد قطعاً جزء قوت غالب یک ناحیه و منطقه خاص نیستند بلکه چون شیر یا کشمش، إستفاده کلی می شود از آن ها نام برده است.

همچنین در مکاتبه همدانی که مفصلاً در جلسه گذشته مطرح شدإمام  یک یک بلاد را شمرده و قوت غالب بلد نه قوت غالب یک خانواده خاص را معرفی می کنند.

و اما روایاتی که مدار را بر قوت یک خانواده می داند از این قرار است:

مرسله یونس:« الفطرة‌علی کل من اقتات قوتا فعلیه ان یودی من ذلک القوت»[2]

همچنین در ذیل مکاتبه همدانی، این کلام از إمام  وجود دارد:« و من سوی ذلک فعلیهم ما غلب قوتهم»[3]

این دو روایت مدار قوت را برهمان غذایی قرار می دهد که فردیا خانواده ای به طور خاص از آن إستفاده میکنند.

بیان أستاد اشرفی : بالاخره کدام قوت مراد است آیا قوت بلد مراد است یا قوت خانواده؟ محقّق حلی، قوت خانواده را معتبر می داند اما به نظر ما قوت غالب بلد مراد است. به همان أدلّه ای که در فوق در تایید این نظر ملاحظه شد. از طرفی روایاتی که مورد تمسّک طرفداران گروه مقابل قرار گرفت مورد خدشه است، چه آن که در روایت اولی یعنی مرسله یونس که فرمود:« کل من اقتات قوتا فعلیه ان یودی من ذلک القوت» صرف نظر از إرسال، تعبیر إمام  در این عبارت، به معنای آن نیست که خصوصیّت آن قوت دخیل در جنس فطره می باشد مثلاً اگر کسی دائما عدس میخورد باید همان را بدهد بلکه مراد آن است که قوتی را که در بلد متعارف است باید به عنوان فطره ادا شود، همان معنایی که در صدر مکاتبه همدانی بر آن تاکید شد یعنی إمام  نام تک تک بلاد را جداگانه ذکر و عرف قوت زمانه و جامعه آن ها را بیان می کند. اما ذیل این مکاتبه که می فرماید:« و من سوی ذلک فعلیهم ما غلب قوتهم» به قرینه اهالی ذکر قوت غالب شهرهای مختلف در عبارات صدر روایت، باید گفت بقیه بلادی هم که در صدر ذکر نشده اند باید به همان منوال، آن چه را که در بلدشان قوت غالب است به عنوان فطره بدهند.

شاهد آن که فقهای متأخّر جملگی، فتوا به وجوب أدای فطره از قوت غالب در بلد می دهند. ألبتّه بی تردید اگر کسی بالاتر از قوت غالب بلد را بدهد شکی در اجزای آن نیست.«مثل گوشت» مرحوم حکیم هم در تایید این رای می فرماید: اگر قوت شخصی ملاک باشد منافات با انفعیت و أصلحیت برای فقیر دارد. نتیجه قوت غالب بلد إحتمالش اقوی از قوت شخصی است.

سیّد در پایان می فرماید:« هذا إذا لم يكن هناك مرجح من كون غيرها أصلح بحال الفقير و أنفع له لكن الأولى و الأحوط حينئذ دفعها بعنوان القيمة »

یعنی أوّلاً ترجیح به خرما و تمر و قوت غالب که ایشان بیان کردند در جایی است که مرجح دیگری مثل تناسب بیشتر و نیازمندی فقیر به نوع خاصی از اجناس، در میان نباشد ولی اگر مثلاً قوت غالب بلد گندم باشد ولی فقیر به خاطر شروع فصل سرما،نیاز شدیدی به لباس گرم یا بخاری دارد همین را باید ترجیح داد.ألبتّه أحوط و اولی آن است که در این صورت، لباس یا بخاری را به عنوان معادل قیمی گندم به فقیر بدهد.و للکلام تتمة و الحمدلله.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo