< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

93/10/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: إختصاص خمس به بنی هاشم

إستدراکی از جلسه گذشته:

در جلسه قبل سخن در مورد إختصاص سهم سادات به بنی هاشم از جانب پدری در دو مرحله به اثبات رسید. اینک با مروری دوباره نکاتی را که در دو مرحله فوق از قلم افتاده بود پی می‌گیریم.

مرحله أوّل سخن در اثبات إختصاص سهم فقرا و یتامی و ابن سبیل در آیه شریفه خمس به بنی هاشم بود. بسیاری از علمای عامه قائلند که این سهم إختصاص به بنی هاشم ندارد. برخی مثل شافعی قائلند که این سهم را به هر دو گروه هاشمیین و غیر آن ها می توان پرداخت ولی ابی حنیفه گوید که این سهم مخصوص فقرا و ایتام و ابن سبیل غیر ذوی القرباست چرا که عنوان «ذی القربی» در آیه شریفه خود دلالت بر فرزندان و أولاد پیامبر اکرم  دارد و تکرار عنوان سادات در گروه های سه گانه فقیر و... کاری زائد و بیهوده خواهد بود.

در مقابل میان فقهای شیعه شهرت عظیمه ای وجود دارد که فقیر و یتیم و ابن سبیل در آیه شریفه را مختص بنی‌هاشم می‌شمارد و صاحب ریاض قائل به إتّفاق اصحاب در این مسأله است. به ابن جنید نیز نسبت خلاف داده شده که به إدّعای برخی از فقها این انتساب نیز بی أساس است. بر فرض هم اگر ابن جنید چنین کلامی گفته باشد اجتهاد در مقابل نصوص متظافره و روایات کثیره بوده و اعتباری ندارد.

از جمله این روایات فراوان در إختصاص نصف خمس به نیازمندان از بنی هاشم می توان به باب2 روایات قسمة الخمس مراجعه کرد که در احادیث 2 و4 و 9 و 12 و13 بر آن تاکید شده است.

از جمله این روایات مرسله حمادست که به روشنی بر این مدعا دلالت دارد که برای چندمین بار آن را مرور می‌کنیم: «وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ[1] مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ فِي سَنَتِهِمْ... وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ دُونَ مَسَاكِينِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ لِقَرَابَتِهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ  وَ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ... وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ جَعَلَ اللَّهُ لَهُمُ الْخُمُسَ هُمْ قَرَابَةُ النَّبِيِّ ص الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ فَقَالَ وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ هُمْ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنْفُسُهُمْ الذَّكَرُ مِنْهُمْ وَ الْأُنْثَى لَيْسَ فِيهِمْ مِنْ أَهْلِ بُيُوتَاتِ قُرَيْشٍ وَ لَا مِنَ الْعَرَبِ أَحَدٌ وَ لَا فِيهِمْ وَ لَا مِنْهُمْ فِي هَذَا الْخُمُسِ مِنْ مَوَالِيهِمْ وَ قَدْ تَحِلُّ صَدَقَاتُ النَّاسِ لِمَوَالِيهِمْ وَ هُمْ وَ النَّاسُ سَوَاءٌ وَ مَنْ كَانَتْ أُمُّهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ أَبُوهُ مِنْ سَائِرِ قُرَيْشٍ...» [2]

برخی از معاصرین وجوه استحسانی که در مخالفت با إختصاص نصف خمس به بنی هاشم وجود دارد گرد آورده اند که به بیان و پاسخ از آن ها می‌پردازیم:

إشکال أوّل: آیه خمس بعد از جنگ بدر در سال دوّم هجرت به مدینه نازل شده است. در آن زمان تعداد بنی‌هاشم به مقداری نبود که فقرا و ایتام و ابن سبیل نیازمند داشته باشند بگونه ای که برایشان یک ردیف بودجه شرعی إختصاص داده شود لذا در تاریخ آمده که پیامبر اکرم  سهم خود را از صفایای غنائم آن جنگ برداشتند، سپس خمس مال را جدا کرده و چهار قسم غنیمت را میان رزمندگان توزیع کردند. خمس را نیز به شش قسمت تقسیم کرده و سه قسم آن را به عنوان سهم خدا و رسول و ذی القربی جدا کرده و بخشی از آن را به برخی از بنی عبد المطلب و... در مدینه دادند و از آنجا که در سه سهم دیگر نیازمندان بنی هاشم نبودند آن را میان فقرا و ایتام و ابن سبیل از مهاجرین تقسیم کردند.

البتّه ما نیز می دانیم که مورد آیه مخصص آن نیست لیکن در جایی که فردی از افراد موضوع مورد ادّعا یعنی بنی هاشم در میان موارد خارجی تقسیم نصف دوّم خمس وجود ندارد إدّعای إختصاص نصف خمس به بنی هاشم بعید می نماید.

روایتی از تحف العقول مؤیّد این برداشت از آیه خمس می باشد:« فلما قدم رسول الله المدينة أنزل الله عليه: " واعلموا أن ما غنمتم من شئ فأن لله خمسه وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل إن كنتم آمنتم بالله وما أنزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان ". فأما قوله: " لله " فكما يقول الانسان: هو لله ولك ولا يقسم لله منه شئ. فخمس رسول الله الغنيمة التي قبض بخمسة أسهم. فقبض سهم الله لنفسه يحيي به ذكره ويورث بعده. وسهما لقرابته من بني عبد المطلب، فأنفذ سهما لايتام المسلمين وسهما لمساكينهم. وسهما لابن السبيل من المسلمين في غير تجارة، فهذا يوم بدر، وهذا سبيل الغنائم التي اخذت

بالسيف[3]

پاسخ: قضایای شرعیه بر نهج قضایای حقیقیه است و إختصاص به زمان خاصی ندارد بلکه هر زمان موضوع، محقّق شود حکم آن بدنبال خواهد آمد لذا ممکنست که بسا در زمان نزول، یک مورد هم برای حکم شرعی نباشد ولی این حکم به عنوان قانونی برای اجیال آینده باشد. آیه خمس هم حکم را به صورت إنشائی و قانون کلّی جعل کرده است و نبود ایتام و فقرای بنی هاشم دلیلی بر نفی استحقاق نیازمندان آن طائفه در زمان وجود نمی باشد، اما این که پیامبر اکرم  بعد از جنگ بدر آن را به فقرای مسلمان و... داده اند نهایت جواز این عمل اثبات می شود و به إحتمال زیاد از باب فقدان موضوع یا تعطف بر فقرا و از باب ولایت امر بر مسلمانان در آن واقعه خاص چنین به تقسیم خمس غنائم جنگ بدر دست زده اند.

إشکال دوّم: عبارات وارده در مورد مستحقّان هر دو گروه در آیه خمس و آیه فیء به یک سبک و سیاق می باشد. آیه فیء چنین است: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[4] در مورد فیء شکی نیست که بعد از خدا و رسول و إمام، فیء را بین ایتام و مساکین و ابن سبیل غیر هاشمی می توان تقسیم کرد و اختصاصی به سادات ندارد. آیه بعد این آیه نیز تصریح بر عدم إختصاص به بنی هاشم دارد:﴿ لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ أموالهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أوّلئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾ لذا با توجّه به این شباهت و مماثلت تردیدی در وحدت حکم دو باب خمس و فیء و عدم إختصاص نصف خمس به نیازمندان بنی هاشم وجود ندارد.

پاسخ: اگر چه تناسب و شباهت بالایی بین عبارات این دو آیه وجود دارد اما نمی توان قائل به قیاس شد و با توجّه به روایات فراوان از جمله موثقه ابن بکیر، إختصاص خمس به سادات هاشمی غیر قابل انکارست:« عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ قَالَ خُمُسُ اللَّهِ لِلْإمام وَ خُمُسُ الرَّسُولِ لِلْإمام وَ خُمُسُ ذَوِي الْقُرْبَى لِقَرَابَةِ الرَّسُولِ الْإمام وَ الْيَتَامَى يَتَامَى آلِ الرَّسُولِ وَ الْمَسَاكِينُ مِنْهُمْ وَ أَبْنَاءُ السَّبِيلِ مِنْهُمْ فَلَا يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ.» [5]

إشکال سوم: پیش ازین گفته بودیم که خمس نسبت به زکات، ثروت هائل و قابل توجهی را تشکیل می دهد و معنا ندارد که دایره مستحقّان زکات با توجّه به منابع محدود آن چنین گستره وسیعی از فقرا باشد اما خمس با توجّه به گستردگی منابع إختصاص به سادات نیازمند داشته باشد.

پاسخ: جواب این إشکال از إستدلال ات گذشته و روایات فراوان و فلسفه خمس در تکریم و عزت بنی‌هاشم و مصرف بودن آن ها نسبت به خمس و صورت زیاده خمس از نیاز ضروری سادات و اختیار ولی امر سخن گفتیم.

إشکال چهارم: حکم به إختصاص خمس برای بنی هاشم، حکمی تبعیض آمیز می باشد و با روح مساوات و عدالت اسلامی، منافات دارد...

پاسخ: همان إشکال سابق است و جواب هم همان که خمس در مقام کرامت پیامبر اکرم  و رفع اتهام ثروت آن دوزی منسوبان به پیامبر اکرم  از بیت المال وضع شده است، خمس از إبتدا و قبل از تملّک مسلمانان نسبت به غنائم متعلّق به إمام و سادات می باشد ولی در زکات، ثروتمندان بخشی از ثروت خود را به نیازمندان می‌بخشند که به یک معنا اوساخ و چرک أموال مردم می باشد. پیامبری که همه هستی خود را برای خدای متعال داده و سخت ترین اذیتها را در راه هدایت بشریت به جان خریده و اجر و مزدی هم طلب نکرده است إختصاص حکم خمس به بنی هاشم و تفکیک در منابع تأمین نیازمندان هاشمی و غیر هاشمی آن هم از باب تکریم و إحترام به سادات و منسوبان به آن پیامبر مهر و رحمت، نمی تواند حکمی ظالمانه باشد.

اما بحث در مرحله دوّم که آیا مقصود از بنی هاشم منسوبین به هاشم از جانب مادر را هم شامل می شود یا إختصاص به منسوبان از جانب پدر دارد؟... گفته شد که صاحب حدائق قائل به تعمیم خمس برای منسوبان از جانب مادر به بنی هاشم می باشد. دلائل بسیاری ایشان از قرآن کریم در ابواب میراث و... نقل می‌کند از جمله به آیه ذیل إستناد می‌کنند:﴿ فوَ مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ﴿4﴾ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ...[6] داستان از اینقرار است که بعد از این که پیامبر اکرم  همسر زید بن حارثه را همسری خود گرفت، از آنجا که زید بن حارثه پسر خوانده پیامبر اکرم  بود برخی اعتراض کردند که پیامبر اکرم  عروس خود را به همسری گرفته است، این آیه در مقام رفع اتهام از پیامبر اکرم  برآمد که پسر خوانده فرزند واقعی نیست و فقط شخص را باید به پدر حقیقی وی منسوب نمود. صاحب حدائق در دلالت مرسله حماد هم به این آیه إشکال می‌کند که چگونه به این آیه برای انتساب انحصاری بنی هاشم از جانب أب إستناد شده است در حالی که شان نزول این آیه چنین بوده و ربطی به مدعای مقام ندارد، علاوه که در إستناد علمای اصولی به یک مرسله ایراد می‌کند در إدامه صاحب حدائق به دو روایت ذیل بر إدّعای خویش إستناد می‌کند:

«تفسير القمي أَبِي عَنْ ظَرِيفِ بْنِ نَاصِحٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا أَبَا الْجَارُودِ مَا يَقُولُونَ فِي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ قُلْتُ يُنْكِرُونَ عَلَيْنَا أَنَّهُمَا ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ  قَالَ فَبِأَيِّ شَيْ‌ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ قُلْتُ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِلَى قَوْلِهِ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِين. وَ جَعَلَ عِيسَى مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ ع فَأَيَّ شَيْ‌ءٍ قَالُوا لَكُمْ قُلْتُ قَالُوا قَدْ يَكُونُ وَلَدُ الِابْنَةِ مِنَ الْوَلَدِ وَ لَا يَكُونُ مِنَ الصُّلْبِ قَالَ فَبِأَيِّ شَيْ‌ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ.

قَالَ قُلْتُ احْتَجَجْنَا عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ. الْآيَةَ قَالَ فَأَيَّ شَيْ‌ءٍ قَالُوا لَكُمْ قُلْتُ‌ قَالُوا قَدْ يَكُونُ فِي كَلَامِ الْعَرَبِ ابني رجل واحد [ابْنَا رَجُلٍ وَ آخَرُ فَيَقُولُ أَبْنَاؤُنَا وَ إِنَّمَا هُمَا ابن [ابْنَا وَاحِدٍ قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ اللَّهِ يَا أَبَا الْجَارُودِ لَأُعْطِيَنَّكَاهَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مُسَمًّى لِصُلْبِ رَسُولِ اللَّهِ  لَا يَرُدُّهَا إِلَّا كَافِرٌ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ أَيْنَ قَالَ حَيْثُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى قَوْلِهِ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» فَاسْأَلْهُمْ يَا أَبَا الْجَارُودِ هَلْ حَلَّ لِرَسُولِ اللَّهِ نِكَاحُ حَلِيلَتِهِمَا فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ فَكَذَبُوا وَ اللَّهِ وَ فَجَرُوا وَ إِنْ قَالُوا لَا فَهُمَا وَ اللَّهِ ابْنَاهُ لِصُلْبِهِ وَ مَا حَرَّمَهَا عَلَيْهِ إِلَّا الصُّلْبُ»[7]

این روایت زیبا به روشنی دلالت دارد که نه تنها بر فرزندان دختری عنوان ابن صدق می‌کند بلکه بنا به تصریح آیات قرآن بر فرزندان دختر نیز عنوان فرزند صلبی صادقست. و للکلام تتمة و الحمدلله.

 


[1] در کتاب کافی تعبیر فوق آمده است ولی در نسخه تهذیب بجای«علی الکتاب و السنة» عبارت«علی الکفاف و السعة»آمده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo