< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

94/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت کذب/ حرمت کذب /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

بحث در حقیقت کذب بود و این که آیا توریه کذب است یا خیر؟

کلام أستاد خوئی

إشاره شد که أستاد خوئی فرمودند: وضع عبارت از تعهّد است و این که الفاظ برای معانی مراده وضع شده، لذا صدق، مطابقت کلام با مراد متکلّم و کذب، مخالفت کلام با مراد متکلّم می باشد. اخباریات و إنشائیات در این جهت اتحاد دارند که همانطور که در اخباریات، متکلّم در مقام ابراز ما في الضمیر، وما في الضمیر او حکایت از انتساب محمول به موضوع است، همچنین در إنشائیات، متکلّم در مقام ابرازِ ما فی الضمیر و اظهار اعتبارات نفسانیه هست، غایة الامر اخباریات متّصف به صدق و کذب می شوند، ولی إنشائیات، متّصف به صدق و کذب نمی شود.

کلام أستاد خمينی :

اکثر اصولیین واهل لغت معتقدند که صدق مطابقت ظاهر کلام نه مراد متکلّم با واقع، و کذب مخالفت ظاهر کلام با واقع است، ودیدیم که مرحوم إمام مدار را بر مستعمل فیه لفظ قرار داده اند سپس می فرمایند این که گفته شده که الفاظ برای معانی مراده وضع شده صحیح نیست، بلکه اگر الفاظ بدون إراده نیز از متکلّم صادر شود ـ مثل آن که فرد مجنون یا صبیّ لفظ «ماء»را بگوید،در این صورت نیز لفظ دلالت بر معنی می کند،سپس میگویند: صدق و کذب إختصاص به قول و لفظ ندارد، بلکه با إشاره و کتابت نیز تحقّق می یابد در إدامه می فرمایند: این ادّعا که دلالت الفاظ بدون إراده از باب انس ذهن است نه از باب وضع و دلالت، إدّعایی ناتمام است.

مناقشه در کلام أستاد خمينی:

به نظر ما کلام اخیر ایشان قابل مناقشه است، چه آن که همانطور که أستاد خوئی فرموده اند که اگر لفظی از متکلّم بدون شعوری صادر شود مثل آن که از برخورد دو عدد سنگ یا رعد وبرق در آسمان لفظ «ماء» به وجود بیاید یا خار و خاشاک سبب شود که روی دیوار کلمه «ماء» مثلاً نوشته شود، نمی توان گفت: لفظ یا کتابتِ «ماء» «دلالت» بر مایع خارجی است، بلکه این إنتقال به معنی صرفاً از باب «انس ذهنی» هست نه از باب «دلالت لفظ»؛ پس به نظر ما در این موارد دلالت و إنتقال لفظ به معنی را اگر بخواهیم «دلالت» بنامیم، از باب «دلالت انسیه» است نه «دلالت وضعیه».

أستاد خمینی با این که در إبتدا تصریح می کنند که «صدق و کذب مطابقت ظاهر کلام با واقع است»، اما در نهایت تصریح می کنند که توریه کذب نیست، سئوال از ایشان آن است که اگر معیار صدق و کذب ظاهر کلام است، پس توریه نیز باید کذب باشد، ولی در عین حال ایشان معتقدند که توریه کذب نیست؛ زیرا مدار بر مستعمل فیه لفظ است ودر توریه مستعمل فیه لفظ متکلّم مطابق با واقع است، و سپس می فرمایند: امّا این که تفتازانی گفته معیار در صدق و کذب، مطابقت «حکم» است نه «لفظ»، إدّعایی ناتمام است، به نظر ما مراد وی آن است که: صدق و کذب در اِخبار از نسبت حکمیه است، نه در تک تک الفاظ. یعنی: موضوع به تنهایی و محمول به تنهایی متّصف به صدق و کذب نمی شود، بلکه صدق و کذب را به نسبت حکمیه جمله میسنجیم. بحث های مفصلی مرحوم إمام مطرح کرده اند در تفسیر کلام تفتازانی که چندان راه به جایی نمی برد.

چند مثال برای توريه: مثال ها و تطبیقهایی برای توریه در روایات منقوله بیان شده است، برخی از آن ها را مرور می کنیم:

الف. از برخی از کتب اهل سنّت نقل شده است که: «إن إبراهيم كذب ثلاث كذبات: قوله: "إِنِّي سَقِيمٌ"، و قوله: "بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هٰذٰا"، و قوله في سارة: "إنها أختي"».[1]

امّا در روایات منقوله در کتب شیعه معنی و مقصود و مراد از دو فقره أوّل برای پیراستن انبیاء از کذب بیان شده است.

الف. «روي في الاحتجاج، أنه سئل الصادق عن قول اللّٰه عز و جل في قصة إبراهيم ع قال بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هٰذٰا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كٰانُوا يَنْطِقُونَ قال ما فعله كبيرهم و ما كذب إبراهيم قيل و كيف ذلك فقال إنما قال إبراهيم فاسألوهم إن كانوا ينطقون إن نطقوا فكبيرهم فعل و إن لم ينطقوا فلم يفعل كبيرهم شيئا فما نطقوا و ما كذب إبراهيم و سئل عن قوله في يوسف أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسٰارِقُونَ قال إنهم سرقوا يوسف من أبيه ألا ترى أنه قال لهم حين قالوا ما ذا تفقدون قالوا نفقد صواع الملك و لم يقل سرقتم صواع الملك إنما سرقوا يوسف من أبيه و سئل عن قول إبراهيم فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقٰالَ إِنِّي سَقِيمٌ قال ما كان إبراهيم سقيما وما كذب إنما عنى سقيما في دينه أي مرتادا‌».[2]

ب. روى سويد ابن حنظلة قال: خرجنا و معي وائل ابن حجر يريد النبي  فأخذه أعداء له فتحرج القوم أن يحلفوا وحلفت باللّه أنه أخي فخلى عنه العدو فذكرت ذلك للنبي  فقال: «صدقّت المسلم أخو المسلم».[3]

ج. عَنْهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  «فِي الرَّجُلِ يُسْتَأْذَنُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ لِجَارِيَتِهِ قُولِي لَيْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ لَا بَأْسَ لَيْسَ بِكَذِبٍ عَنِيدٍ‌».[4]

دخالت إراده در صدق و کذب:

در درسهای قبل بحث دخالت إراده در معنای لفظ و عدم دخالت آن را در معنا یا حتّی ظاهر لفظ مطرح کردیم، هم اینک بحثی بین اعلام مطرح شده که آیا إراده در إتّصاف کلام به صدق و کذب دخیل است یا خیر؟ با توجّه به موارد إستعمال صدق و کذب در قرآن مجید و روایات و حتّی کلمات عرب که در درسهای قبل به آن إشاره کردیم، به نظر می رسد که إراده در صدق و کذب دخیل نیست، بلکه مناط در صدق و کذب ظاهر همان لفظ می باشد، و إراده دخالتی در إتّصاف کلام به صدق و کذب ندارد.

با ملاحظه آیاتی چون «وَ جَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ»[5] ، «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»[6] ، «نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ»[7] ، «قَدْ صَدقّت الرُّؤْيَا»[8] بعید نیست که استظهار کنیم که معیار مطابقت و عدم مطابقت ظاهر کلام با واقع می باشد، و إراده دخالتی در مراد ندارد.


[1] السنن، بیهقی، ج10، ص198.
[2] الوافی، فیض کاشانی، ج5، ص933.
[3] المبسوط، شیخ طوسی، ج5، ص95.
[4] السرائر، ابن ادریس حلی، ج3، ص632.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo