< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

94/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیع عبد کافر/ کلب هراش/ خنزیر/ دهن نجس

چند استدراک که شایسته است تذکر بر آنها:

استدراک اول: بیع عبد کافر

مسلّماً ظاهر روایت تحف العقول و بعضی اجماعات فقهاء، حرمت بیع هر شیء نجس است یا به حرمت تکلیفی یا به حرمت وضعی و یا به هر دو، اما معلوم و مسلّم است که بیع عبد کافر، بلاریب و بلا إشکال استثناء شده و بیعش جایز است همانطور که ملکیت آن و إجاره دادنش جایز است.

همانطوری که منافع عبد کافر، ملک مالک عبد کافر است، لذا بلا ریب بیع عبد کافر از بیع نجاسات که حرام شده مستثنی است، منتهی بزرگان در کافر حربی و یا مرتد فطری تردید کرده اند.

اگر کسی مرتدّ ملّی باشد، گرچه مرحوم علّامه در تذکره گفته اند: "مشکل است چون شاید توبه نکند" اما اگر توبه کند، پذیرفته می شود لذا کاشف الغطاء که فرمودند و تاکید دارند: بیع نجس حرام است و می فرماید " بیع عبد کافر جایز است چون قابلیت تطهیر دارد، چون می تواند مسلمان شود و طاهر".

اما به ایشان عرض می‌کنیم: اساساً مانعیت نجاست عن البیع در جایی است که انتفاع به شیء منوط به طهارت باشد. مثل آب نجس، روغن نجس، اما مواردی که انتفاع منوط به طهارت نباشد معنی ندارد که بگوییم نجاست مانع از بیع باشد. لذا صحت بیع عبد کافر نه به خاطر قابلیّت تطهیر عبد کافر است که مسلمان بشود، بلکه تا صبح قیامت هم که کافر بماند مال است و ملک است و قابل برای معاوضه به مال دیگر و لذا در برخی موارد مصداق اعتق رقبةً هم قرار می‌گیرد مثل این که گفتیم: در خصال کفّارات مطلق عتق رقبه کافر است. بنابر سرّ جواز بیع عبد کافر نه به خاطر قبول طهارت است.

لذا قول ایشان که "مرتد ملّی چون قابل تطهیر است بیعش جایز ولی مرتد فطری چون قابل تطهیر نیست بیعش جایز نیست" این تعلیل ایشان علیل است و نا تمام.

بعضی دیگر گفته اند: چون کافر فطری در معرض خطر قتل است، به جهت این که لازم القتل است و قابلیت بقاء ندارد لذا بیعش باطل است. شبیه همین است مرتدّ و محاربی که محکوم به قتل شده است.

عرض می‌کنیم: این هم ناتمام است زیرا، مریضی که نسبت به بُرء او مایوس شده‌اند، مسلم است بیعش مشروع

است. کما قال به شیخنا الانصاری. بنابراین در معرض قتل بودن سلب جواز بیع نمی کند.تا نمرده ملک مالک است منافعش هم ملک مالک است و عتقش هم به ید مالک است. و لذا می تواند بیع کند، نهایت مشتری اگر عالم است به اموال دین عبد می تواند نخرد و اگر جاهل به احوالش باشد می تواند فسخ کند بنابراین أدلّه نجاسات که منصرف از عبد کافر است نسبت به بیعش لذا در عبد کافر خطر مرگ هم مانع ازبیعش نمی شود

استدراک دوم: کلب هراش:

شیخ انصاری می فرمایند: بیع کلب هراش وخنزیر بَرّییَین بیعش جایز نیست بالاجماع:« لا یجوز بیع کلب الهراش و الخنزیر البرّییین[1]

اولاً: بَرّییَین برای احتراز از کلب و خنزیر بحریّیین که اصلاً داخل در نجاسات نیست، و آن سرّی که دو بَرّییَین است در بحریّیین نیست. اما روایت، صحیفة عبدالرحمان بن حجاج ««وسائل باب 10 از ابواب جواز لبس الخزّ من لباس المصلّی» سأل اباعبدالله  رجل و انا عنده عن جلود الخَزّ. فقال: لیست بها بأس. فقال الرجل: جعلت فداک، إنّها فی بلادی فإنّما هی کلاب تخرج من الماء «خزّ همان سگ آبی است» فقال: اذا خرج من الماء تعیش خارجةً من الماء؟ قال: لا»[2] «مثل لاکپشت و امثال ذلک که در آب زندگی می کند، گاهی هم بیرون می‌آید.» بیعش جایز است.

شاهد مثال در روایت بر این است که: قید بَرّییَین برای احتراز از بحریّیین است البتّه نمی‌دانم خنزیر بحری هم هست یا نه؟ بنابراین سگ هراش برّی و خنزیر برّی بیعش جایز نیست.

أقسام سگها:

    1. سگ شکاری: کلب الذی یصید. بیعش جایز است بلا ریب و بحثی در او نیست. منتهی نسبت به کلب صید در روایات به دو قسم اشاره شده، الف: به صورت کلب سلوقی ب: کلب الذی یصید که در روایت وارد شد.

کلب سلوقی: ظاهراً روستایی است در یمن، که خاصیّت سگهایش شکاری است

کلب صید: کلبی که تعلیم می‌دهند و می شود کلب معلّم و برای صاحبش صید می کند.

    2. کلب زراعت است که اطراف زراعت از آن حفاظت می کند.

    3. کلب ماشیه: همراه گوسفندها، با گله برای حراست گوسفندان حرکت می کند.

    4. کلب حائط: که از خانه و اطراف خانه و اطراف باغ حراست می کند.

قدر مسلّم: کلب صید در روایات متعدّد وارد شده و بیعش جایز است. عنوان تارةً کلب صید است و تارةً کلب سلوقی، آن هم به خاطر این که کلب سلوقی جزء سگهای شکاری است در کنار کلب صید آمده است. پس منظور از کلب سلوقی همان کلب صید است و بلاریب بیعش جایز است.

اما سه مورد دیگر مورد نزاع واقع شده است، زیرا در تعدادی از روایات مطلق فرمودند: ثمن الکلب سحتٌ مطلقاً، حکم به سحت کرده است و حرام. بعضی از روایات هم مستقیماً فرمودند: بیع کلب جایز نیست من جمله روایت تحف العقول.

ولی با بررسی بیانات قبل، مدار در حرمت تکلیفی یا حرمت وضعی عمدتاً نبود انتفاعات حلال است. و یا کسی بفروشد به منظور انتفاع حرام مثل بیع خمر و یا نیت انتفاع حرام را داشته باشد. و یا استعمالات کثیر از آن در راه حرام باشد. به این که استعمالات در آن منافعی که حرام باشد.

سؤال: کلب ماشیه که خطر گرگ را و حتی خطر پلنگ را از گوسفندان دفع می کند آیا منفعت محلّلة ندارد؟ گاهی یک سگ ماشیه را به چند گوسفند معامله می‌کردند. چون منفعت محللة زیادی دارد. «قصه ای که از گلّه‌ای بزغاله جامانده بود که دیدند سگ بزغاله را جلو خودش دارد می‌آورد یعنی چوپانی بزغاله می‌کرد». لذا قطع نظر از قول بعضی از فقهاء، که بیع کلب ماشیه را جایز دانسته‌اند علی القاعده همین است. اما روایات سحت: «ثمن الکلب سحتٌ»[3] با توجّه به روایات و روایت تحف العقول که فرمودند: اگر در شیء جهات صلاح باشد بیعش جایز است. معلوم است که در کلب ماشیه جهت صلاح وجود دارد و در أدلّه مانعه قرار نمی‌گیرد. عین همین حرف دو کلب حائط و کلب زراعت می آید.

لذا به نظر می‌آید که در روایات کلب صید یا کلب سلوقی را مستثنی کرده یک تعبّد خاصی نیست که این

قسم سگ از بقیه سگها جدا باشد.

لذا به نظر می‌رسد که کأنّ تنقیح مناط می شود «آن هم تنقیح مناط قطعی» که در واقع منفعت محلّله در کلب صید موجب جواز بیعش شده و اگر این مناط باشد در کلب ماشیه، کلب حارس و کلب حائط نیز وجود دارد «و این قیاس نیست و قصد قیاس نداریم بلکه تنقیح مناط قطعی می‌کنیم».

إحتمال موجود در مقام: در قرآن مجید بیع کلب معلّم تجویز شده، چون چنین منفعتی دارد و این منفعت را قرآن امضاء کرده است.

جواب: به نظر نمی‌رسد که یک چنین تعبّدی در کار باشد. بلکه ظاهرش این است که همان کلب معلّم چون معلّم در صید است و دارای منفعت محللّه است، لذا بعید به نظر می‌رسد که سایر کلاب مستثنی نباشند. بنابراین منظور از ثمن الکلب سحت همان سگهایی که فرمان داد امیرالمومنین  را که این طور سگها را بِکُش که پیامبر اکرم  فرمان دادند که: صورتها را محو کنم و این طور سگها را بکشم و از بین ببرم.

سگ هراش: مشتق از هراش یعنی موذی، در درجه اوّل سگ حارّ است که اگر کسی رابگیرد مبتلا به بیماری هاری می کند. و از قبیل «اُقتل الموذی قبل أن یوذی» و همچنین سگهای ولگردی که در کوچه ها و بازار هستند و هیچگونه منفعتی ندارند بلکه مضّرات فراوانی دارند. مضافاً که مزاحمت زیاد هم دارد.

این که در قرآن فرمودند: «کُلوا مما امسکن...»[4] بیان کننده این است که سگ معلّم صیدش حلّیت دارد و حلال است پس کأنّ بیعش شرعاً امضاء شده است.

اما در خنزیر: عده ای از منافعش حلال است مثل جلدش، پشمش، .... که اگر برای أکل باشد جایز نیست البتّه اگر نصرانی به نصرانی بفروشد که دین مسلمان را اداء کند إشکال ندارد.

اما دُهن نجس: که محل ابتلاء است، اگر داخلش فأره ای افتاد و متلاشی شد بیعش حرام است، چون منفعت روغن در أکل است که روغن نجس مسلّماً بیعش حرام است. اما اگر در استصباح استعمال شود «روغن در چراغ» پس اگر برای استصباح باشد جایز است و این از منافع محلّله است.

محل نزاع این است که: در بعضی روایات فرمودند: استصباح تحت السماء و استصباح تحت السقف را نهی کردند.

آیا استصباح تحت السماء تعبّد محض است؟ در بعضی روایات مطلقاً فرمودند: لیستصبح «برای استصباح» منتهی در بعضی تقیید کردند استصباح تحت السماء جایز است. به نظر می‌رسد این قید احترازی نباشد به این که حتماً استصباح تحت السماء باشد، بیعش جایز است. زیرا هر دو مثبتین هستند و ما در اصول خوانده ایم که اگر مطلق و مقیّد هر دو مثبت باشد موجب تقیید إطلاق نمی شود . از این گذشته بعید نیست این که فرمودند: زیر سقف نباشد چون ممکن است سقف چرب شود و دستی بخورد رنگی بخواهند بکنند سقف را ملوث بکند. در روایت صیقل در مورد بیع جلد میته خواندیم که برای نمازت لباس دیگری اتّخاذ کن، بعد از این که گفت: با میته سرکار داریم فرمود: «اتّخذ ثوبا لصلاتک»[5] بعید نیست که در مقام نیز سرّ اجتناب از استصباح تحت السقف به جهت ملوث شدن سقف می باشد.

ان قلت: بعد از استحالة شدن دیگر نجس نیست چون وقتی تبدیل به دود شود استحاله شده است.

قلت: در روایت وارد شده که سؤال می کند: از جلد خنزیر یا موی خنزیر ، إمام  می فرمایند : این را در آب بجوشان تا دو ثلث آن از بین برود. «دو ثلث آب» بعد بگذارد در ظرفی و ظرف را گرم کن اگر دیدی موی خنزیر چسبیده معلوم می شود هنوز چربی موی خنزیر هست اینقدر این عمل را تکرار کن تا چربی موی خنزیر از بین برود، از این معلوم می شود چربی که منشأء نجس داشته باشد هنوز حکم نجاست در آن هست. و این استبعاد ندارد که از قبیل استحاله نباشد و آنچه متصاعد شد خود روغن است و لذا فرمودند: تحت سقف نباشد و تحت سماء باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo