< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

94/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدراک از مباحث قبلی

استدراک از مباحث قبلی: چند مطلب نسب به مطالب گذشته مناسب است استدراک و تکمیل شود.

آيه اوّل: آيه تغيير خلق الله:

همچنان که گفته شد مرحوم شیخ طوسی در تفسیر آیه «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذٰانَ الْأَنْعٰامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّٰهِ »[1] فرمودند که مراد از تغییر خلق الله که شیطان قسم یاد کرده آن را تغییر بدهد، «فطرت الهی و دین الهی» می باشد، ایشان می فرمایند:

«اختلفوا في معناه فقال ابن عباس و الربيع بن أنس عن أنس إنّه الإخصاء وكرهوا الإخصاء في البهائم، وبه قال سفيان وشهر بن حوشب وعكرمة وأبو صالح. وفي رواية أخرى عن ابن عباس: فليغيرنّ دين اللّه، و به قال إبراهيم و مجاهد و روي ذلك عن أبي جعفر و أبى عبد اللّه عليهما السّلام. قال مجاهد: كذب العبد يعني عكرمة في قوله: إنه الإخصاء و إنّما هو تغيير دين اللّه الذي فطر الناس عليه في قوله: {فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِي فَطَرَ النّٰاسَ عَلَيْهٰا لٰا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ ذٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}[2] ،

وهو قول قتادة و الحسن والسدّي و الضحاك وابن زيد. وقال قوم هو الوشم، روي ذلك عن الحسن و الضحاك وإبراهيم أيضا و عبد اللّه، وقال عبد اللّه: لعن اللّه الواشمات والموتشمات والمتفلجات المغيّرات خلق اللّه، وقال الزجّاج: خلق اللّه تعالى الأنعام ليأكلوها فحرّموها على أنفسهم، وخلق الشمس والقمر والحجارة مسخّرة للناس ينتفعون بها فعبدها المشركون. وأقوى الأقوال قول من قال: فليغيّرنّ خلق اللّه بمعنى دين اللّه، بدلالة قوله: {فِطْرَتَ اللّٰهِ الَّتِي فَطَرَ النّٰاسَ عَلَيْهٰا لٰا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّٰهِ ذٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}، ويدخل في ذلك جميع ما قاله المفسّرون لأنّه إذا كان ذلك خلاف الدين فالآية تتناوله».[3]

نظريه مرحوم طبسی در «المنية»:

مرحوم شیخ محمّد رضا طبسی در کتاب «المنیة في حکم الشارب واللحية» مصرّ هستند که به قرینه صدر و ذیل آیه مراد از تغییر در خلق الله معنای ظاهری آن مراد است و به معنای تغییر در دین و فطرت بشری که امر معنوی است نمی باشد و در صدر هم تعبیر «فلیبتکنّ» آمده، که اشاره به عمل مشرکین دارد که وقتی شتری پنج بچه می زائید گوشهایش را قطع می کردند، و گوشتش را بر خود حرام می کردند. و در ذیل، تعبیر «خلق» آمده، که ظاهر در تغییر حسی است نه همانند تغییر در دین که تغییر معنوی می باشد.

لذا ایشان معتقدند که، آیه شریفه شامل تغییر در خلقت ظاهری و لو با تراشیدن ریش نیز می باشد، چه آن که شخصی با تراشیدن ریشش تغییر در وضع خلقت مردان نموده و خودش را تبدیل به هیئت زن شده، و خلقتش تغییر می کند.[4]

بیان أستاد اشرفی: در بحث تغییر جنسیت گفته شد که ذکر مصداق در تفسیر برخی از روایات دلیل بر اختصاص به آن نمی باشد لذا بنابر آن که کلام مرحوم شیخ طوسی را بپذیریم دلیلی بر تخصیص نمی باشد. مضافا به آن که «خلق» در ذیل آیه اعمّ از خلقت ظاهری و باطنی می باشد. و اختصاص به نغییر دین الله ندارد.

آيه دوّم: آيه امر باتباع ملّت حضرت ابراهيم.

در آيه شریفه «ثُمَّ أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرٰاهِيمَ حَنِيفاً وَ مٰا كٰانَ مِنَ الْمُشْرِكِين» اتباع حضرت ابراهیم  امر شده است، با توجّه به روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیرش «حنفیه» را تفسیر کرده است، یکی از چیزهایی که از «حنفیه» شمرده شده، اخذ شوارب و اعفاء لحیه می باشد.

علی بن ابراهیم در تفسیرش در ذیل آیه می فرماید: «وهي الحنفية العشرة التي جاء بها إبراهيم : خمسة في البدن وخمسة في الرأس، فأمّا التي في البدن فالغسل من الجنابة، و الطهور بالماء، و تقليم الأظفار، و حلق الشعر من البدن، والختان. وأمّا التي في الرأس فطمّ الشعر، و أخذ الشارب، و إعفاء اللحى، و السواك، و الخلال. فهذه لم تنسخ إلى

يوم القيامة».[5]

ایشان اگرچه این مطلب را به صورت روایت نقل نکرده است، ولی بعید می رسد که ایشان این مطلب را از غیر معصوم  نقل کرده باشد.

بیان أستاد اشرفی: مراد از «لحیه» فقط اختصاص به چانه ندارد، بلکه شامل تمام صورت و از جمله چانه می باشد، لذا با توجّه به آن که در روایات آمده که ما زاد بر قبضه در نار است[6] ، جمع بین آن روایات با این روایات به آن است که ریش را به مقدار قبضه بگذارد ویا حداقل به مقدار صدق لحیه باشد ظاهر روایت به مقتضای صیغه امر وجوب اعفاء لحیه «بلند کردن محاسن» است.

برخی گفته اند با توجّه به آن که برخی از فقرات در روایت مثل تقلیم اظافر و حلق شعر موهای زائد بدن واجب نیست و مستحبّ می باشد، لذا نمی توان حکم به وجوب اخذ شارب و اعفاء لحیه کرد.

امّا پاسخ این مطلب روشن است چه آن که در روایات فراونی جمع بین وجوب و إستحباب در کلام واحد شده، بنابراین، اگر قرینه ای بر ندب اقامه شود، همچنان که در نوره کشیدن بر بدن و.. وجود دارد، در این موارد، امر حمل بر استحاب می شود، والّا صیغه امر به ظهور اوّلی خود در وجوب باقی می ماند. والبتّه این نه از باب استعمال لفظ واحد در اکثر یک معنی است، بلکه از باب استعمال امر در مطلق طلب و بعث می باشد.

توضیح ببیشتر: در حمل «ماده یا صیغه امر بر وجوب» دو مبنا وجود دارد، مشهور از باب ظهور وضعی ماده یا صیغه در وجوب معتقدند که امر حمل بر وجوب می شود، ولی مرحوم اقای نائینی[7] و أستاد خوئی[8] معتقدند که امر برای مطلق طلب است، و طلب اعم از ایجابی و ندبی است، و معتقدند که وجوب به مقتضای حکم عقل است نه ظهور لفظی، چه آن که مقام مولویت مولا و عبودیت عبد اقتضاء می کند که اوامر مولا حمل بر الزام و وجوب شود به صورتی که تارک آن مستحقّ عقوبت است، مگر آن که قرینه ای بر ندب قائم شود، که در آن موارد، امر حمل بر إستحباب می شود.

دليل سوّم: روايت بزنطی:

مِنْ كِتَابِ الْجَامِعِ لِأَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ صَاحِبِ الرِّضَا  قَالَ: «وسَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ هَلْ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ لِحْيَتِهِ قَالَ أَمَّا مِنْ عَارِضَيْهِ فَلَا بَأْسَ وَ أَمَّا مِنْ مُقَدَّمِهَا فَلا».[9]

نکته ای که بایسته تحقیق است آن است که تعبیر مستفاد از روایت آن است که اخذ و کم کردن ریش از دو طرف صورت جائز است، و روایت دلالت نمی کند که تراشیدن ریش از دو طرف جائز باشد، چرا که روشن است که مراد از «هل یصلح له أن یأخذ من لحیته؟ قال: أمّا من عارضیه فلابأس» غایة الأمر دلالت بر جواز کم کردن محاسن می کند نه بر جواز حلق محاسن و از بین محاسن دو طرف.

إشکال بر حرمت حلق در إستدلال به این حدیث شده که مقتضای روایت آن است که کوتاه کردن محاسن از جلوی صورت جائز نیست «وأمّا من مقدّمها فلا»، درحالی که کسی ملتزم به آن نمی باشد. بنابراین، روایت را باید بر ندب و إستحباب حمل کنیم.

بنابراین ملتزم میشویم که مراد از این روایت آن است که مستحبّ است ریشهای جلوی صورت بلند قرار داده شود، و ریشهای کنار صورت کوتاه شود که البتّه این کار برای زیبای مناسبتر می باشد، همچنان که برخی از روایات دیگر بر این مضمون دلالت می کند:

روايت اوّل: ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: «رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ  يَأْخُذُ عَارِضَيْهِ وَ يُبَطِّنُ لِحْيَتَهُ».[10]

روايت دوّم: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ  وَالْحَجَّامُ يَأْخُذُ مِنْ لِحْيَتِهِ فَقَالَ: «دَوِّرْهَا» «یعنی آن ها را

گرد کند»‌.[11]

روايت سوّم: سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: مَرَّ بِالنَّبِيِّ  رَجُلٌ طَوِيلُ اللِّحْيَةِ فَقَالَ مَا كَانَ عَلَى هَذَا لَوْ هَيَّأَ مِنْ لِحْيَتِهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ الرَّجُلَ فَهَيَّأَ بِلِحْيَتِهِ بَيْنَ اللِّحْيَتَيْنِ «متوسط نه بسیار کوتاه ونه بسیار بلند» ثُمَّ دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ فَلَمَّا رَآهُ قَالَ هَكَذَا فَافْعَلُوا».[12]

دليل چهارم: روايات نهی از تشبه به اعداء دين:در برخی از روایات نهی از تشبّه به اعداء دین شده است، و در روایت آمده که مجوس ریش های خود را می تراشیدند، و با تراشیدن ریش شخص شبیه مجوس خواهد شد، ومشاکله با اعداء خدای متعال ورسولش الله  منهی می باشد، از جمله روایاتی که نهی از هم شکل شدن با اعداء نهی شده.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ  قَالَ: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ أَنْ قُلْ لِقَوْمِكَ، لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي وَلَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي، وَ لَا تُشَاكِلُوا بِمَا شَاكَلَ أَعْدَائِي، فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي».[13]

گفته شده که مقتضی «و لاتشاکلوا بما شاکل اعدائی» حرمت تراشیدن ریش است.

 


[1] در کتاب دراسات في المکاسب، ج3، ص113 می فرمایند: «المتفلجات بمعنى الواشرات، و الوشر: تحديد الأسنان وترقيقها».
[2] سوره رم، آیه30.
[4] المنیة في حکم الشارب واللحیة، محمد رضا طبسی، ص31-35.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo