< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

94/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت غیبت/ حرمت غیبت /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

حقیقت غیبت در روایات، کلمات فقها و لغویین مختلف بوده، و در قیود معتبره در حقیقت غیبت نوعی اختلاف وجود دارد. در جلسه گذشته، روایات متعدّدی که در مقام معرفی موضوع بود، بررسی شد. امروز به بررسی اختلاف لغویین و فقها در حقیقت «غیبت» می پردازیم.

کلمات لغویین:

صحاح اللغة: «اغتابه اغتيابا: إذا وقع فيه، و الاسم: الغيبة، و هو أن يتكلّم خلف إنسان مستور بما يغمّه لو سمعه، فإن كان صدقاً سمّي غيبة، و إن كان كذبا سمّي بهتانا».[1]

القاموس المحیط: «وغابه: عابه و ذكره بما فيه من السوء كاغتابه، و الغيبة فعلة منه تكون حسنة أو قبيحة».[2]

المنجد: «غابه غيبة و اغتابه اغتيابا: عابه وذكره بما فيه من السوء».[3]

المصباح المنیر: «اغتابه: إذاذكره بما يكرهه من العيوب وهو حقّ و الاسم: الغيبة،فإن كان باطلا فهوالغيبة في بهت».[4]

النهاية: «هو أن يذكر الإنسان في غيبته بسوء وإن کان فیه».[5]

منتهى الإرب: «الغيبة: ذكر السوء خلف شخص و هي اسم‌ الاغتياب إن كان صدقا، وإن كان كذبا سمّي بهتانا».[6]

معيار اللغة: «عن بعضهم اغتابه: ذكره في غيابه بما فيه من حسن أو عيب».[7]

مجمع البيان: «والغيبة: ذكر العيب بظهر الغيب على وجه تمنع الحكمة».[8]

مستفاد از «صحاح اللغة»، و«المنجد»، و«منتهی الارب» و بعضی دیگر آن است که «وجود عیب» معتبر است، همچنان که مستفاد از ظاهر «النهاية» عدم اعتبار وجود عیب می باشد، و در «المصباح المنیر»، بهتان را قسمی از غیبت دانسته است.مستفاد از «صحاح اللغة» آن است که «عیب مستور» باشد مستفاد از «قاموس المحیط» و«معیار اللغة» عدم اعتبار تنقیص، در حقیقت غیبت می باشد.کلمات فقهاء:ظاهر مشهور بنا بر نقل شهید ثانی اعتبار «قصد انتقاص و مذمّت» می باشد، همچنان که ظاهر جامع المقاصد و اربعین بهائی و مستند الشیعة «وجود عیب در شخص» می باشد.

شهيد ثاني: «وأمّا بحسب الاصطلاح فلها تعريفان: أحدهما المشهور، وهو ذكر الإنسان حال غيبته بما يكره نسبته إليه ممّا يعدّ نقصانا في العرف بقصد الانتقاص و الذمّ، و الثاني التنبيه على ما يكره نسبته إليه».[9]

جامع المقاصد: «وحدّها على ما في الأخبار: أن يقول في أخيه ما يكرهه لو سمعه ممّا فيه».[10]

جامع السعادات نراقی: «الغيبة و هي أن يذكر الغير بما يكرهه لو بلغه».[11]

اربعين بهائي: «قد عرّفت الغيبة بأنّها التنبيه حال غيبة الإنسان المعيّن أو بحكمه على ما يكره نسبته إليه ممّا هو حاصل فيه ويعدّ نقصانا‌ بحسب العرف، قولا أو إشارة أو كناية، تعريضا أو تصريحا».[12]

مستند الشیعة: «هي أن يذكر الإنسان من خلفه بما فيه من السوء، فلو لم يكن من خلفه لم يكن غيبة».[13]

مرحوم إمام خمینی معتقدند که منشأ اختلاف فقها و لغویین، اختلاف روایات در حقیقت غیبت می باشد، شاهد بر این ادّعا آن است که در «مجمع البحرین» بعد از ذکر تعریف صحاح اللغة می نویسد: «وتصديق ذلك ما روي عن النبي » ثم حكى قوله ـ «هل تدرون ما الغيبة؟».[14]

اینک به بررسی قیود معتبر در غیبت می پردازیم.

قيد اوّل: وجود عيب در مغتاب

مشهور در حقیقت غیبت، وجود عیب در مغتاب «غیبت شونده» را معتبر می دانند، لذا ذکر عیب موجود را غیبت و ذکر عیب غیر موجود را بهتان می نامند، همچنان که ظاهر تقابل این دو لفظ چنین است.

در مقابل مرحوم أستاد خمینی اصرار فراوان دارند که وجود غیب در مغتاب شرط نیست، و ذکر عیب غیر موجود نیز غیبت به شمار می آید، لذا ایشان معتقدند که «غیبت» اعمّ مطلق از «بهتان» است، چه آن که، بهتان ذکر عیب غیر موجود است، و «غیبت» ذکر عیب موجود یا غیر موجود است، بنابراین، هر نقصی که به شخص اسناد داده شود ـ هر چند که در او نباشد ـ غیبت به شمار می آید.

أدلّه إمام خمينی بر عدم اعتبار غيبت:

أستاد خمینی کلام مبسوطی[15] در بیان این که نسبت «غیبت» و«بهتان» تباین نیست، دارند که خلاصه آن بیان می شود.

ظاهر کلمات لغویین آن است که غیبت شامل ذکر عیب غیر موجود نیز می شود، در مصباح المنیر می فرماید: «فإن كان باطلا فهو الغيبة في بهت»[16] همچنان که ادّعا می کنند که ظاهر عبارت مرحوم طبرسی و شهید ثانی وظاهر عنوان وسائل که فرموده: «باب تحریم اغتیاب المومن ولو کان صدقاً»[17] و ظاهر کلمات لغویین مثل جوهری و طریحی که به هنگام تعریف غیبت، آن را به دو قسم غیبت و بهتان تقسیم کرده اند، عدم اعتبار این قید می باشد.

سپس می فرمایند قسیم قرار دادن «غیبت» و «بهتان» در عصور متاخر ایجاد شده، ولذا برخی از لغویین مثل «المنجد» و برخی از فقها ، وجود عیب در غیبت شونده را معتبر دانسته اند ایشان پس از آن به روایتی که در مجمع البیان است إستدلال می کنند.

«قوله «لٰا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» نزل في رجلين من أصحاب رسول اللّه  و سلّم اغتابا رفيقهما، و هو سلمان بعثاه إلى رسول اللّه  و سلّم ليأتي لهما بطعام، فبعثه إلى أسامة بن زيد خازن رسول اللّه  وسلّم على رحله، فقال: ما عندي شي‌ء فعاد إليهما فقالا: بخل أسامة، و قالا لسلمان: لو بعثناه إلى بئر سميحة لغار ماؤها، ثم انطلقا يتجسّسان عند أسامة ما أمر لهما به رسول اللّه  و سلّم، فقال لهما: «مالي أرى خضرة اللحم في أفواهكما؟» قالا: يا رسول اللّه، ما تناولنا يومنا هذا لحما، قال: «ظللتم تأكلون لحم سلمان و أسامة» فنزلت الآية».[18]

تقریب إستدلال : پس از قبول سند روایت به خاطر آن که مرحوم طبرسی هرچند از علمای قرن پنجم هجری می باشند، ولی چون به صورت جزمی روایت را اسناد داده اند، کشف می کنیم که روایت معتبر است ـ روایت آن است که سلمان و اسامه آنگونه که توصیف کرده اند «بخیل یا بد نفس باشند» نبوده اند، بلکه واقعاً طعامی نزد آنها نبوده است، ولی در عین حال کسانی که از سلمان و اسامه به بدی یاد کرده اند، «غیبت» إطلاق شده، و آکل لحم میته برادر مومن که همان غیبت خود قلمداد شده اند. ایشان همچنین برای ادعای خویش به روایاتی تمسّک می کنند، از جمله: إطلاق مرسلة ابن أبي عمير عن‌ أبي عبد اللّه : «من قال في مؤمن ما رأته عيناه و سمعته أذناه فهو من الّذين قال اللّه..»[19] که إطلاق «وسمعته اذناه» شامل عیب غیر موجود نیز می شود، چه آن که ممکن است مسموعات مطابق واقع نباشد.

ظاهر روایت مجالس عن رسول اللّه  قال: «من اغتاب مؤمنا بما فيه لم يجمع اللّه بينهما في الجنّة أبداً، ومن اغتاب مؤمنا بما ليس فيه فقد انقطعت العصمة بينهما وكان المغتاب في النار خالدا فيها وبئس المصير».[20]

ظاهر رواية داود بن سرحان الّتي لا يبعد الاعتماد عليها، قال: «سألت أبا عبد اللّه  عن الغيبة، قال: هو أن تقول لأخيك في دينه ما لم يفعل و تبثّ عليه أمرا قد ستره اللّه عليه لم يقم عليه فيه حدّ»[21] چه آن که طبق این نقل، از مصادیق غیبت «أن تقول لاخیک فی دینه ما لم یفعل» دانسته شده است.

همچنان که ظاهر روایاتی که در صدد بیان غیبت بوده اند، ولی در عین حال وجود عیب، در غیبت شونده را شرط نکرده اند، آن است که وجود عیب در مغتاب شرط نیست، از جمله روایاتی چون عن مكارم الأخلاق في رواية قلت: يا رسول اللّه، وما الغيبة؟ قال: «ذكرك أخاك بما يكره»[22] و همچنین روایت منقول در سنن البيهقي عن أبي هريرة عن النبيّ  وسلّم قال: «أ تدرون ما الغيبة؟ قالوا: اللّه و رسوله أعلم، قال: ذكرك أخاك بما يكره».[23]

ایشان تعبیر المصباح المنیر در ذیل تعریف غیبت «فإن کان باطلاً فهو الغیبة في بهتٍ»[24] را نوعی شاهد بر مدعای خویش می دانند سپس ایشان از برخی از روایاتی که ظاهرش آن است که نسبت «غیبت» و «بهتان» تباین است، پاسخ می دهند.

از جمله درباره روایت منقول از ابی ذر: «يا أبا ذر، سباب المسلم فسوق» إلى أن قال: قلت: يا رسول اللّه، وما الغيبة؟ قال: «ذكرك أخاك بما يكره». قلت: يا رسول اللّه، فإن كان فيه الّذي يذكر به؟ قال: «اعلم أنّك إذا ذكرته بما فيه فقد اغتبته، و إذا ذكرته بما ليس فيه فقد بهتّه»[25] می فرمایند: إطلاق صدر روایت «ذکرک اخاک بما یکره» شامل ذکر غیر موجود نیز می شود، و این ظهور بر ذیل روایت که ظهور در تقابل غیبت و بهتان دارد، مقدم است، چه آن که ظهور تحدید و تعریف بر ظهور تقابل بین دو لفظ مقدّم است و ایشان معتقدند که اگر عیب در شخص وجود نداشته باشد، شخص هم مستحقّ گناه «غیبت» است، و هم مستحقّ گناه «بهتان».

ایشان پس از بیان این که نسبت «عموم و خصوص مطلق» است، در نهایت معتقد می شوند که نسبت بین غیبت و بهتان «عموم و خصوص من وجه» می باشد، چه آن که «غیبت» ذکر بدی شخص است در غیاب وی، حال در وی وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد، و «بهتان» ذکر بدی شخص است که در او وجود نداشته باشد، حال او حاضر باشد یا غایب باشد، لذا نسبت «عموم و خصوص من وجه» خواهد بود، و در هر صورت نسبت «تباین» نخواهد بود.

مناقشه أستاد دام ظلّه در کلام إمام خمينی:

کلام أستاد خمینی صحیح به نظر نمی رسد؛ چه آن که مقتضای انصاف و ملاحظه روایات و کلمات فقها و لغویین آن است که نسبت بین «غیبت» و «بهتان» تباین می باشد، و اگر هم برخی از روایات مثل «ذکرک اخاک بما یکره» إطلاق وجود داشته باشد و شامل عیب غیر موجود نیز بشود، ولی باید آنها را حمل بر صورتی کرد که در شخص آن عیب وجود داشته باشد.

مضافاً به آن که ظاهر یا صریح برخی از روایات و کلمات اهل لغت، وجود تفاوت بین «غیبت» و«بهتان» است، از جمله ذیل روایت ابوذر: «اعْلَمْ أَنَّكَ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا هُوَ فِيهِ، فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَ إِذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ»[26] ، و همچنین روایت عبد الرحمن بن سیابة «إِنَّ مِنَ الْغِيبَةِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَإِنَّ مِنَ‌ الْبُهْتَانِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا لَيْسَ فِيهِ»[27] ، و نقل دیگر آن «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَأَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ مِثْلَ الْحِدَّةِ وَ الْعَجَلَةِ فَلَا، وَالْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ».[28] و همچنین روایت عبد الله بن سنان «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَأَمَّا إِذَا قُلْتَ مَا لَيْسَ فِيهِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتٰاناً وَ إثماً مُبِيناً».[29] وهمچنین روایت دیگر: «مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ، وَمَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ».[30]

امّا اگر هم در برخی از موارد به عیب غیر موجود هم عنوان غیبت إطلاق شده باشد، ممکن است آن را از باب «مشاکله» که از محسّنات علم بدیع است، دانست، چنان که علماء بلاغت به قول شاعر:

«قالوا اقترح شیئاً تجد لک طبخة     قلتُ: اطبخوا لی جبّة وقمیصاً»

مثال زده اند که شاعر از باب مجانست «خیاطت جبّه» را با لفظ «طبخ» آورده است.[31] و در ما نحن فیه، به خاطر آن که «ذکرِ عیب غیر موجود» همانند و مشابه «ذکرِ عیب موجود «ما فیه»» می باشد، لذا از باب مجاز به «ذکر عیب غیر موجود «ما لیس فیه»» نیز عنوان «غیبت» إطلاق شده است.

در نهایت باید گفت که این بحث ثمره چندانی ندارد، و وجهی برای اطاله بحث از سوی أستاد نمی باشد، چه آن که ممکن است ادّعا کرد که ظاهراً «غیبت» و «بهتان» در معصیت و کبیره بوده، و لزوم استغفار و توبه مشترک باشند.

 


[3] المنجد، معلوف، ص563.
[6] منتهی الارب، ج3، ص937.
[7] معیار اللغة، ج1، ص127.
[9] كشف الريبة عن أحكام الغيبة: 51، في تعريف الغيبة.
[12] کتاب الاربعین، شیخ بهائی، ص133.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo