< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

95/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت غیبت/ حرمت غیبت /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

جمع بندی بحث اعتبار «قصد انتقاص» در حقيقت غيبت

سخن در اعتبار قصد انتقاص در حقیقت غیبت بود، مخلص کلام آن که:

اگر در مفهوم غیبت قصد انتقاص ومذمّت را معتبر بدانیم، ذکر عیوب مستوره بدون قصد انتقاص غیبت به شمار نمی آید، هر چند که ذکر این عیوب از باب اذاعه سرّ مؤمن و هدم مروّت او بین مردم حرام خواهد بود. ولی اگر قصد انتقاص را در حقیقت غیبت شرط ندانیم یا قائل شویم که ذکر عیب و نقص مغتاب از قصد انتقاص منفکّ نمی باشد، در این صورت ظاهراً عنوان غیبت صادق خواهد بود.

البتّه در مواردی که عیب ظاهر برای سامع باشد و عیب از اوصاف مشعر به ذمّ نباشد، و متکلّم قصد مذّمت را نداشته باشد،

ظاهراً این موارد از عنوان «غیبت» هم موضوعاً و هم حکماً خارج است، امّا اگر عیب از اوصاف مشعر به ذمّ باشد، و متکلّم قصد تعییر و مذمّت را داشته باشد، بدون شک حرام خواهد بود، چه آن که إیذاء مومن بودن و از باب اهانت مومن و تنابز به القاب سوء حرام خواهد بود.

آنچه که از این مباحث إستفاده می شود آن است که بین «حرمت» و «غیبت» تلازم نیست، بلکه نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه است، چرا که:

گاهی ذکر عیب بردار مومن «غیبت» است ولی «حرام» نیست، مثل ذکر مغتاب به صفات ظاهره مثل اعور، اعمش، و یا اشتر ـ مثل جناب مالک اشتر که یک چشمش در فتوحات زخمی شد و لذا به مالک اشتر نامیده شد، و همچنین بیان واقع در خرید جاریه، چنان که از شهید ثانی گذشت.

گاهی ذکر عیب برادر مومن «غیبت» نیست، ولی «حرام» است، مثل زمانی که صفات و عیوب ظاهره در مذّمت را به قصد تنقیص مومن بیان کند، و قبلاً گفته شد که ذکر عیوب ظاهره غیبت نیست.

گاهی ذکر عیب برادر مومن هم «غیبت» است و هم «حرام» مثل ذکر عیوب مستور مومن که موجب مذمت و

هدم شخصیت مومن می شود، چه متکلّم قصد انتقاص داشته باشد و چه قصد انتقاص نداشته باشد ـ چنان که گفته شد که در حقیقت غیبت قصد انتقاص معتبر نیست ـ ولی اگر قصد انتقاص را معتبر بدانیم در این صورت حرمت آن از باب حرمت اذاعه سرّ مومن و هدم مروّت او حرام خواهد بود.

با توجّه به مطالبی که گفته شد روشن می شود که: بین عنوان «غیبت» و عنوان «إیذاء مومن» یا «اذاعه سرّ مومن» نسبت عموم و خصوص من وجه است.

«اذاعه سرّ» آشکار کردن عیب مومن است، امّا قدر متیقّن از مفهوم غیبت «امر مستوری که ستره الله و در نزد سامع جاهل به قصد انتقاص بیان شود»، امّا اگر همین عیب ظاهر را کسی به قصد إیذاء مومن بیان کند از باب إیذاء مومن حرام می باشد.

و گفته شد که نفی اجتهاد از غیر مجتهد مدعی اجتهاد غیبت نیست، هر چند که ممکن است از باب إیذاء مومن و تعییر مومن و کشف سرّ او حرام باشد.

غيبت ذکر عيب شخص و متعلقاتش:

غیبت ذکر عیب شخص در بدن یا خلقتش یا گفتارش یا متعلقات مربوط به اوست، مرحوم شیخ کلامی دارند که از باب تبرک و تیمّن و تذکّر و تنبّه کلام ایشان را می خوانیم، ایشان می فرمایند:

«ثمّ الظاهر المصرّح به في بعض الروايات: عدم الفرق في ذلك على ما صرح به غير واحد بين ما كان نقصاناً في بدنه أو نسبه أو خُلقه أو فعله أو قوله أو دينه أو دنياه، حتّى في ثوبه أو داره أو دابّته، أو غير ذلك. و قد روي عن مولانا الصادق  الإشارة إلى ذلك بقوله: «وجوه الغيبة تقع بذكر عيب في الخلق والفعل والمعاملة والمذهب والجهل وأشباهه»[1] .

قيل: أمّا البدن، فكذكرك فيه العَمَش، والحَوَل، والعَوَر، والقَرَع، والقِصَر والطول، والسواد والصفرة، وجميع ما يتصوّر أن يوصف به مما يكرهه. والنسب، بأن يقول: أبوه فاسق أو خبيث أو خسيس أو إسكاف أو حائك، أو نحو ذلك مما يكره.و أمّا الخُلق، فبأن يقول: إنّه سيّ‌ء الخُلق، بخيل، مراء متكبر، شديد الغضب، جبان، ضعيف القلب، ونحو ذلك. وأمّا في أفعاله المتعلّقة بالدين، فكقولك: سارق، كذاب، شارب، خائن، ظالم، متهاون بالصلاة، لايحسن الركوع والسجود، ولايجتنب من النجاسات، ليس بارّاً بوالديه، لايحرس نفسه من الغيبة والتعرض لإعراض الناس.

وأمّا أفعاله المتعلقة بالدنيا، فكقولك: قليل الأدب، متهاون بالناس، لايرى لأحد عليه حقاً، كثير الكلام، كثير الأكل، نؤوم يجلس في غير موضعه و أمّا في ثوبه، فكقولك: إنّه واسع الكُمّ، طويل الذيل، وَسِخ الثياب، و نحو ذلك».[2]

دواعی غيبت:

دواعی و مناشی غیبت مختلف است، چنان که مرحوم شیخ[3] ذکر کرده اند و در روایات[4] نیز برخی از دواعی غیبت آمده است. گاهی انسان به خاطر بالا بردن شأن خودش و معجب شدن به نفسش، غیبت دیگران را می کند و آنها را تنقیص می کند، و گاهی شخص می خواهد به دیگری ترحم کند ولی نقص او را بیان می کند.

کفاره غيبت: کفاره غیبت چیست؟

برخی «استحلال» از شخص را «کفاره غیبت» دانسته اند؛ چه آن که غیبت از بین بردن آبروی مردم است، روشن است که از بین بردن آبروی مومن گناه بس بزرگی است و موجب تفویت حقّ بزرگ شخص را استحلال بجوئیم. برخی «استغفار» برای مغتاب «بالفتح» را لازم دانسته اند. برخی «استحلال» و «استغفار برای مغتاب «بالفتح»» را لازم دانسته اند. برخی یکی از این دو را علی سبیل التخییر را کفّاره غیبت دانسته اند. برخی «استحلال» را در صورت تمکّن لازم می دانند ولی در صورت عدم تمکن مثل آن که شخص مرده باشد یا آن که بداند که استحلال موجب اثاره بغضاء بشود، در این موارد به «استغفار برای مغتاب «بالفتح»» اکتفا می شود. این قول ظاهراً صحیحتر به نظر می رسد. برخی گفته اند که شخص باید خودش برای خودش طلب «استغفار» بکند.

مقتضای قاعده در مسئله:

مرحوم ایروانی[5] می فرمایند: مقتضی قاعده در موجب کفّاره «احتیاط» است؛ لذا هر راهی که سبب آن شود که بتوانیم از این گناه پاک کند باید انجام بدهیم آقای خوئی می فرمایند: عند الشک مرجع برائت است.

مرحوم شیخ[6] به «استصحاب» تمسّک کرده اند، چه آن که عند الشک حکم به بقاء حق او می کنیم تا زمانی که یقین به فراغ ذمه کنیم. ولی مرحوم أستاد خوئی[7] در کلام مرحوم شیخ مناقشه می کنند؛ چرا که فرض آن است که حق شخص با غیبت از بین رفت، ولذا شک در بقاء چیزی نداریم تا إستصحاب کنیم.

 


[5] حاشية المکاسب، ایروانی، ج1، ص34.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo