< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

95/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استماع غیبت/ غیبت/ نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

أدلّه حرمت استماع غيبت:إستدلال به آیه اشاعه فحشاء:

سخن در أدلّه داله بر حرمت استماع غیبت بود به آیه اشاعه فحشاء إستدلال شده بود به این بیان که شنونده است که سبب می شود که بر عیب جوئی از مومن صدق اشاعه فحشاء کند. و الّا روشن است که اگر شنونده ای وجود نداشته باشد، اشاعه فحشاء تحقّق پیدا نمی کند.

در جواب از این ادّعا گفته شده که شنونده نقشی در اشاعه فحشاء ندارد، شنونده صرفاً تکلّم به فحشاء را می شنود، البتّه گفتن بدون شنیدن معنا ندارد، ولی مهم آن است که اشاعه فحشاء به شنونده اسناد داده نمی شود، بلکه ممکن است شنونده قصد اشاعه

فحشاء و حبّ اشاعه فحشاء را نداشته باشد، به خصوص اگر عیب مومن به صورت سماع باشد نه استماع.

به تعبیر دیگر: ماهیت اشاعه فحشاء با سماع تحقّق پیدا می کند ولی اشاعه فحشاء به گوینده نسبت داده می شود نه به شنونده، چنان که در قتل زیدٌ عمراً، قتل به زید نسبت داده می شود و نه به عمرو، هر چند وجود مقتول «عمرو» در تحقّق قتل لازم می باشد.

إستدلال به أدلّه نهی از منکر: به أدلّه نهی از منکر إستدلال شده است برای إثبات حرمت استماع غیبت.

ادّعا شده که همانور که نهی و رفع از منکر واجب است، دفع از منکر نیز واجب است؛ چرا که کشف می کنیم که شارع مقدس راضی به تحقّق منکر در جامعه نمی باشد.

بلکه مرحوم آقای ایروانی[1] در حاشية مکاسب می فرماید: همیشه نهی از منکر به معنای دفع از منکر است نه رفع از منکر؛ چرا که کسی که حرام را مرتکب شده قابل ردع نیست، بلکه ما جازم بر گناه را ردع و نهی می کنیم تا

حرام را انجام ندهد.

در ما نحن فیه گفته شده که استماع غیبت حرام است؛ چرا که شنونده با گوش نسپردن به غیبتِ غیبت کننده، موجب آن می شود که منکر «غیبت» تحقّق پیدا نکند.

در این إستدلال مناقشه شده که لازمه این مطلب تاسیس فقه جدید است، روشن است که بر ما لازم نیست تلاش کنیم که دیگران حرام را انجام ندهند، لذا ردع و دفع از منکر واجب نمی باشد.

إستدلال به أدلّه وجوب ردّ غيبت:

به أدلّه ای که دلالت بر وجوب ردّ غیبت إستدلال شده که استماع غیبت حرام می باشد. البتّه این أدلّه بر دو قسم است، برخی از آنها دلالت بر لزوم انتصار و یاری مغتاب و دفع مغتاب «بالفتح» کند و در برخی آنها دلالت می کند بر تنزیه و پیراستن مغتاب «بالفتح» می کند.

روايت اوّل: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ لِعَلِيٍّ علیه السلام: «يَا عَلِيُّ مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَاسْتَطَاعَ نَصْرَهُ فَلَمْ يَنْصُرْهُ خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».[2]

روايت دوّم: فِي ثَوَابِ الْأَعْمَالِ وَ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي الْوَرْدِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  قَالَ: «مَنِ اغْتِيبَ عِنْدَهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فَنَصَرَهُ وَ إعانه نَصَرَهُ اللَّهُ وَ إعانه فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يُعِنْهُ وَ لَمْ يَدْفَعْ عَنْهُ وَهُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ وَعَوْنِهِ إِلَّا خَفَضَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».[3]

بیان أستاد اشرفی شکی نیست که نصرت و یاری مومن واجب است و ردّ نکردن غیبت حرام است، امّا سخن در آن است که آیا رد نکردن غیبت حرام است یا آن که استماع غیبت حرام است و مجرّد ردّ نکردن حرام مستقلی نمی باشد؟ البتّه تردیدی نیست که اگر غیبت را بشنود و رد کند در این صورت استماع جائز است.

به نظر می رسد ملازمه ای وجود ندارد، رد نکردن و یاری نکردن غیبت حرام است امّا این مطلب، دلیل بر حرمت استماع غیبت نمی شود.

مختار در مسئله: با ملاحظه مجموع أدلّه به دست می آید که استماع غیبت حرام می باشد و لذا دیدیم که بزرگانی مثل شیخ انصاری ادعای نفی خلاف در حرمت استماع غیبت کرده اند و عدم حرمت استماع بما هو استماع للغیبة، چنان که برخی ادّعا کرده اند قابل پذیرش نیست.

توضیح آن که: بسیار بعید است که قائل به جواز استماع غیبت بشویم و فقط نصرت و یاری مغتاب را لازم بدانیم، بلکه مذاق شریعت بر عدم جواز استماع غیبت است. شارع تاکید بر حفظ سرّ مومن و عدم کشف سرّ مومن کرده.. بلکه همین أدلّه ردّ غیبت دلالت می کند که استماع غیبت جائز نیست. بلکه بالاتر أدلّه حرمت أصل غیبت، دلیل بر حرمت استماع غیبت نیز می کند؛ زیرا چنان که مرحوم إمام خمینی فرموده می توان از أدلّه إستفاده کرد که مثل حرمت مومن و حفظ آبروی او و ستر عیب او همانند خون و جان مومن لازم الحفظ است. و به هر طور که ممکن است باید از اذاعه سرّ مومن جلوگیری کرد و یکی از بهترین راه حفظ این امر، عدم استماع غیبت اوست.

امّا در مواردی که غیبت جائز باشد مثل آن که مغتاب متجاهر به فسق باشد، در این موارد اگر شنونده یقین داشته باشد که غیبتِ غیبت کننده جائز است در این موارد استماع جائز است، چه آن که او حرمت خویش را ساقط کرده است. امّا در موارد شک شنونده در این که غیبت جائز است یا غیر جائز، به نظر می رسد که بازهم اجتناب از استماع لازم است. چرا که اگر شنونده اصاله الصحة در فعل غیبت کننده جاری کند لازمه اش آن است که به قول شهید ثانی باب هتک حرمت مومن گشوده شود و أدلّه حرمت غیبت با همه أهمیّت آن قلیل المصداق گردد.


[1] حاشية المکاسب، ایراونی، ج1، ص37.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo