< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السّحر/ ما هو حقیقه السّحر؟/ هل یکون فی السّحر تأثیر الواقعی؟/ هل یکون الشعبده من السّحر؟

در این که آیا سحر حقیقتی دارد یا این که مجرّد تخییل و تمویه است إختلاف است مرحوم شیخ طوسی ره در کتاب خلاف خود از قول بسیاری از عامّه نقل می کند که سحر دارای حقیقت است نه صِرف تخییل و بعد از ذکر أقوال نظر خودشان را اینچنین ذکر می کنند که سحر واقعیتی ندارد یعنی همان تعریفی که أستاد خویی ره پذیرفته اند که حقیقت سحر تخییل و تمویه است.

در مقابل علّامه حلی ره می گوید: سحر صِرف تخییل نیست بلکه گاهی داری حقیقت است شاهد بر این که گاهی تأثیر واقعی در فرد می گذارد آیه شریفه: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِه»[1] چرا که تفرقه ایجاد کردن بین زن و شوهر یک امر واقعی و خارجی است نه صِرف تخییل و این که در آیه شریفه قضیه سحرۀ موسی  صِرف تخییل بوده است موجب نمی شود که معنای سحر منحصردر صِرف تخییل باشد زیرا قضیه ساحران موسی  یک فردوّمصداق از سحر بوده است و إثبات شیء نفی ما عدا نمی کند.

در عصرِ حاضر شعبده بازی هم در ایران و هم در خارج ایران، بسیار رایج است و مقالاتی هم در این موضوع نوشته شده است در یکی از این مقالات کارهایی همچون خواب مغناطیسی و هیپنوتیزم و.... داخل در معنای سحر ذکر شده است که فرد را به وسیله هیپنوتیزم می خوابانند و در حالت خواب بدون إختیار از او اعتراف می گیرند و این أمور که توسّط این حقه بازهای شعبده باز انجام می گیرد یکی از اقسام سحر حرام بوده و داخل در تعریف سحر است و از روایات نیز إستفاده می شود که شعبده بازی که معمولاً در افراد غافل مؤثّر واقع می شود «نه در افراد هوشیار» نیز داخل در سحر است.

و اما بررسی أدلّه و شمول آن نسبت به مصادیق مختلف، الف:آیات شریفه قرآن: ﴿وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لٰكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ

وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾.[2]

آیه شریفه با توجّه به وعیدی که نسبت به ساحر داده شده است دلالت بر حرمت می کند.«مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خِلاَقٍ » یعنی بهره ای از آخرت ندارند ﴿وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾[3] .

معنای کلمه اذن در آیه شریفه:

بیان مرحوم علّامه حلی ره: کلمه اذن در آیه شریفه ﴿وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[4] به معنای جواز سحر در نزد خداوندنیست بلکه به معنای علم الهی است یعنی خداوند از آنچه ساحران انجام می دهد مطلع و آگاه است.

بیان مرحوم علّامه حاج شیخ جواد تبریزی ره: ایشان کلمه اذن را طور دیگری معنی نموده و می فرمایند مراد از اذن اراده تکوینی خداوند است یعنی این أمور و بلکه تأثیر اسباب در مسببات تنها با اراده تکوینی خداوند حاصل می شود به عبارت دیگر خداوند می خواهد به مردم بفهماند که این آثار منسوب به ساحران نیست که آن ها این أمور را مستقلا خلق نموده باشند بلکه مؤثّر أصلی در عالم هستی تنها خداوند متعال است و تنها به اراده الله در عالم تکوین اسباب تأثیر در مسببات می گذارند و ارتباطی به خصوص قدرت ساحر ندارد بلکه این تأثیرات یک امر تکوینی در عالم بوده که تنها ساحر مطلع بر آن شده است. ﴿قَالَ مُوسَى أَ تَقُولُونَ لِلْحقّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هٰذَا وَ لاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ﴾. [5]

﴿وَ أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَ لاَ يُفْلِحُ السّاحر حَيْثُ أَتَى.﴾ [6]

ب: و اما الاحادیث:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيِّ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ الْبَغْدَادِيِّ قَالَ: قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ لِأَبِي الْحَسَنِ ع لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع بِالْعَصَا وَ يَدِهِ الْبَيْضَاءِ وَ آلَةِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِيسَى بِآلَةِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً  وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ بِالْكَلَامِ وَ الْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى ع كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِيسَى فِي وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلَامَ‌وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ تَاللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ قَالَ فَقَالَ ع الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ. [7]

در این روایت ابن سکیت از حضرت هادی  «علی الظاهر چرا که ابن سکیت از أصحاب آن امام همام بوده است» در مورد مختلف بودن معجزات أنبیاء الهی سؤال می کند و حضرت می فرمایند معجزه هر پیامبری به مقتضای زمان خودش بوده است مثلاً در عصر حضرت موسی  که سحر و ساحری مرسوم در بین مردم بود تا جایی که ساحرانی که در مقابل حضرت موسی  در یوم الزینه اجتماع نمودند تا 80 هزار نفر نقل شده که کمترین نقل ها 35 هزار ساحر بوده است در نتیجه خداوند متعال هم به جهت این که سحر در آن زمان رایج در بین مردم بود و کار سحره خیلی بالا گرفته بود در مقابل سحر آنان دو معجزه به حضرت موسی  عطا فرمود تا ساحران بفهمند که این دو معجزه کار بشر نیست و همچنین در زمان حضرت عیسی  طبابت خیلی رایج بود و به دست آن حضرت کاری که از اطباء ابداً بر نم آمد مانند احیاء مردگان انجام شد و در زمان پیامبر اکرم  بازار شعر و شاعری بالا گرفته بود و قرآن که در نهایت فصاحت و بلاغت بود نازل گردید و مردم را دعوت به تحدی نمود.

در جریان ابن سکیت و متوکّل آمده است که وقتی متوکل سؤال کرد از این که آیا فرزندان من در نزد تو محبوب تر است یا حسنّین  ، ابن سکیت در جواب به متوکل فرمود: خاک پای غلام امیر المؤمنین علی  را به فرزندان تو بدل نمی دهم. و متوکل بعد از شنیدن این کلام دستور داد او را به قتل برسانند.

3-مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ  قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُ وَ سَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يُقْتَلُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ لَا يُقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ. [8]

بررسی سند: سکونی اگر چه از عامّه است ولی توثیق شده است أستاد خویی ره نوفلی را در سلسله سند موثّق نمی دانستند ولی چون نوفلی در سلسله اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی واقع شده است و أستاد خویی ره در مورد رواتی که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی ذکر شده اند بعداً نظرشان تغییر نمود و نوفلی را توثیق نمودند، در نتیجه از این روایت می توان حکم به کشتن ساحر را إستفاده نمود.

حکم به قتل در شرع مقدس إسلام مستند به دو چیز است: الف: یا به عنوان اجرای حد فرد به قتل می رسد همچون حد زنا و لواط که قتل است ب: یا به به عنوان قصاص فرد به قتل می رسد مثل کسی که دیگری را به قتل رسانده که قصاص می شود که از مجموع روایت إستفاده می شود که قتل ساحراز جهت اجرای حدی از حدود الهی است چنان که در بعضی روایات تصریح شده است که:« حده القتل».

مرحوم شیخ طوسی ره فرموده است: اگر ساحری سحری نمود که موجب قتل دیگری شد از ساحر سؤال می کنند که آیا این سحر تو نوعاً موجب قتل می شود یا خیر؟ اگر گفت آری و اقرار نمود که سحر او نوعاً مؤثّر در قتل افراد واقع می شود در این صورت کشته می شود اینچنین کسی مثل کسی است که دیگری را سم داده و یا به وسیله آلت قتاله سبب قتل فرد شده است که باید قصاص می شود و اما اگر قبول نکرد که سحر وی موجب قتل می شود موجبی برای قصاص وی نمی شود. همچنان که اگر کسی به فرد خبری دهد به طوری که نوعاً افراد با شنیدن اینچنین خبری سکته قلبی نموده و می میرند اینچنین خبری موجب برای قصاص فرد می شود.و آن را نباید به نفرین نمودن در مردن شخص مقایسه نمود.

این روایت می گوید حدّ ساحر مسلمان کشته شدن است ولی سحر کافر کشته نمی شود زیرا کفر بالاتر از سحر است و چون بخاطر کفرش که بالاتر است کشته نمی شود برای سحر کافر بما انه ساحرٌ باید کشته نمی شود و اما این که فرمود: سحر و شرک مقرون هستند چند معنی دارد:یکی این که حکمشان یکی است یعنی همان طورکه کافر را نمی توان کشت مگراین که کافر باشد ساحر نیز کشته نمی شود.

4- مُحَمَّدُبْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُوَ سَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يُقْتَلُ فَقِيلَ يَا رَسُولُ اللَّهِ  وَ لِمَ لَا يُقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قَالَ لِأَنَّ الْكُفْرَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ وَ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ.[9]

5- الْقَاضِي نُعْمَانُ فِي دَعَائِمِ الْإسلام، عَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ  أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمسلّمينَ يُقْتَلُ وَ لَا يُقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ ذَاكَ‌ ‌قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ وَ السِّحْرَ مَقْرُونَانِ وَ الَّذِي فِيهِ مِنَ الشِّرْكِ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ‌. [10]

علّامه حلی ره می گوید: که حکم قتل ساحر در صورتی است که منجّر به ارتداد و انکار ضروری دین شود و یا فرد منکر تأثیر قدرت الهی در عالم هستی باشد و یا این حکم قتل از این جهت است که فرد مستحل سحر که ضروری دین است شود در نتیجه مرتد شده و حکم وی قتل است مرحوم أستاد خویی ره می فرماید بعید است اگر کسی مؤمن است و رسالت نبی  را قبول دارد بگوییم حکم اینچنین ساحری نیز قتل است همچنان که باز کردن سحر طبق روایات جائز است «حل و لا تعقد» در نتیجه قدر متیقّن از جریان حکم قتل در مورد کسی است که منکر ضروری دین باشد یا مستلزم انکار حقّ تعالی باشد.

در ادامه أستاد خویی ره می فرماید: اگر فرض شود حکم به قتل ساحر متسالم علیه بین أصحاب باشد حتّی در غیر انکار ضروری دین و غیر مورد انکار باری تعالی چنان که مرحوم مجلسی ره ادعای إجماع نموده است در این صورت تسالم أصحاب مثل إجماع محصل بوده و حکم به قتل مطلق ساحر می شود.

و اما حکم آموختن سحر برای ابطال سحر: گفته اند اگر ساحر إدّعای نبوت نمود وجوب کفایی حفظ دین إقتضاء دارد که تعلیم سحر برای ابطال این إدّعای ساحر جائز باشد «و علی العالم ان یظهر علمه» ولی در غیر إدّعای نبوت علّامه حلی ره فرموده است که چون شارع مقدس برای ما راه های ابطال سحر را بوسیله تعویذات و دعاها بیان نموده است و ابطال به وسیله عمل مباح ممکن است فرد نمی تواند به واسطه تعلیم سحر رد سحر نماید آری اگر برای دفع سحر عمل ممدوح یا مباح ممکن نباشد و راه در ابطال سحر منحصر در تعلیم سحر باشد در این صورت جائز است.

و در درس قبل گفتیم سحر مطلقا حرام است اگر چه منجر به ضرر دیگری نباشد و مورد جواز و استثناء جایی است که برای دفع سحر باشد حل و لا تعقد، و للکلام تتمه.

 


[1] البقرة : 102.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo