< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تدليس الماشطة المرأة التي يراد تزويجها أو الأمة التي يراد بيعها‌/اقسام الغش/ما هو المدلس حقیقتاً.

خلاصه مباحث گذشته: روایات موضوع محل بحث که در جلسه قبل ذکر گردید عمدتاً ضعیف السند بود به استثناء روایت محمد بن مسلم که از جهت سندی صحیح بود در این روایت امام فرمودند: با خرقه آرایش نکن که بحث آن خواهد آمد.

تدلیس تحت عنوان غش: فقهاء بزرگوار یکی از مکاسب محرمه را با عنوان تدلیس ماشطه مطرح نموده اند، ماشطه یعنی زنی که آرایشگر است و اما تدلیس در عنوان بحث یکی از مصادیق غشّ است.

اقسام غشّ: غش عبارت است از این که فرد از روی خدعه خلاف آنچه را که مخفی است اظهار نماید که خود بر چهار قسم است.

الف: شیء دنی را در ضمن اعلی مخفی نماید مثل مخلوط نمودن گندم نامرغوب در گندم مرغوب.

ب: مخفی نمودن آنچه را که اراده نشده در آنچه اراده شده، مثل مخفی کردن آب در شیر.

ج: مخفی نمودن عیب و یا اظهار صفت جید و تظاهر به آن در صورتی که مفقود است که این نوع از غش تدلیس نام دارد.

د: اظهار شیء بر خلاف جنسی که دارد مثل این که فلزی را رنگ نموده و به عنوان طلا بفروشد.[1]

سؤال: آیا عمل ماشطه تدلیس است؟

جواب: نفس آرایشگری هیچ ارتباطی با تدلیس ندارد. چرا که هر آرایشی طبعاً ایجاد زیبایی در فرد میکند و مردم هم میدانند که آرایش یک امر ظاهری است نه امر واقعی مثلاً هنگامی که زن مو یا صورت خود را مرتب و آرایش میکند همه میدانند که این زیبایی عارضی است. و این غیر از تدلیس است که بوسیله پوشاندن عیبِ ظاهری و یا اظهار زیبایی که فرد دارا نیست، امر بر دیگری مشتبه شده و موجب فریب او میشود. در نتیجه نفس آرایشگری قطعا حرام نیست و مصداق غش و تدلیس نیست. علاوه بر این، از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا الآن رایج بوده و هست و پول گرفتن در مقابل آن از جهت این که عمل مسلمان محترم است بلا اشکال است.

مشارطه در اجرت ماشطه: گفته اند آرایشگر در اجرت خود مشارطه و تعیین اجرت نکند که این نهی نیز حمل به کراهت شده و قطعا نهی تنزیهی است. چرا که علت منع در کلمات بزرگان یکی از این دو احتمال ذکر شده است:

الف: منع از این جهت بوده که توقع آرایشگران پایین بیاید و به واسطه شرط کردن-طی کردن- در مزدِ آرایش مبالغ گزافی را دریافت نکنند بلکه به مقداری که خود فرد میدهد راضی باشند.

ب: از این جهت بوده که شرط نمودن اجرت در مقابل صاحبان شخصیت و مقام، خلاف مروت و شأن و منزلت آنان است.

بحث در حرمت تکلیفی است: در کتب گذشتگان از فقهاء به مناسبت بحث از تدلیس ماشطه، بحث در احکام وضعی همچون خیار فسخ به جهت تدلیس شده و در ذکر مصادیق تدلیس آمده است که حتی فرد اگر خود را منتسب به قبیله ای معرفی کند و بعد معلوم شود که چنین نبوده است، طرف مقابل به جهت تدلیس خیار فسخ دارد. و ما فعلاً بحثی در احکام وضعیه و خیار تدلیس نداریم چرا که تدلیس ماشطه یکی از مصادیق تدلیس است که بحث آن در معاملات و در مبحث خیارات خواهد آمد. در هر صورت آرایشگری فی نفسه حرمت تکلیفی ندارد. و هیچ یک از فقهاء آن را حرام ندانسته است فلذا بزرگان عنوان بحث را تدلیس مشاطه قرار داده و داخل در مکاسب محرمه ذکر نموده اند. و آنچه حرام است غش و تدلیس است که آن هم اختصاص به آرایشگری ندارد بلکه هر معامله ای که در آن تدلیس و غشّ واقع شود -به مقتضای کلام امام علیه السلام لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً حرام است. و تدلیس در آرایشگری یکی از مصادیق غش است. و به طور کلی غش در معاملات با روح اسلام و ایمان به خداوند متعال سازگار نیست.

سؤال: مدلِّس چه کسی است؟

جواب: مرحوم استاد خویی ره به تبع مرحوم ایروانی ره میفرمایند: مدلّس حقیقتاً تنها بر کسی صادق است که کنیز خود را برای جلب نظر خریدار به آرایشگر سپرده و یا ولیّ دختر که دختر خود را برای جلب خواستگار به آرایشگر سپرده است تا این که کنیز یا دختر زشت خود را بوسیله آرایش زیبا جلوه داده و عیوب او را بپوشاند. در نتیجه تنها به کسی که طرف معامله است (ولیّ دختر و یا مالک کنیز) و مال متعلق به او است یا این که ولایت نسبت به او دارد مدلّس حقیقتاً اطلاق میشود نه به آرایشگر، بله اگر آرایشگر بداند که دیگری به قصد تدلیس، دختر و یا کنیز خود را برای آرایش در اختیار او قرار داده است، اگر او را آرایش کند، از باب اعانه بر اثم، فعل او نیز حرام است. در هر صورت لو خُلّی و طبعه به هیچ عنوان اطلاق مدلّس به آرایشگر حقیقتاً صحیح نمیباشد.

مرحوم آیةالله سید عبد الاعلی ره در کتاب مهذب الاحکام میفرمایند:[2] تدلیس به آرایشگر نیز حقیقتاً اطلاق میشود چرا که او نیز ممکن است قصد تدلیس نموده باشد. زیرا تدلیس و غش در جایی است که با قصد باشد بنابراین اگر در جایی عیبی را فروشنده نمیدانسته و قصد تدلیس ننموده مدلّس بر او اطلاق نمیشود حال در محل بحث ممکن است آرایشگر نیز به قصد پوشش عیب فرد او را آرایش کند لامحاله قاصد کتمان عیب و اظهار ما لم یکن بصورة الواقع بوده است و صحیح است به ماشطه حقیقتاً مدلّس اطلاق شود.

نظر شریف استاد حفظه الله تعالی این است که بعید نیست به آرایشگر نیز حقیقتاً مدلّس صادق باشد. و اما اگر آرایشگر قصد تدلیس ننموده و یا اصلاً مطلع از قضیه نبوده است آرایش نمودن او بلا اشکال بوده و اخذ اجرت توسط او صحیح است چرا که زحمت کشیده و عمل مسلم نیز محترم است.

امور منهی در روایات در بحث ما: و اما اموری که در روایات به صورت مطلق نهی شده است نه بعنوان انه فعل الماشطة، تک تک این موارد را بررسی میکنیم تا ببینیم آیا نهی در آنها تنزیهی است یا تحریمی که خود پنج مورد است: 1- مسح الوجه بالخرقه. 2- نتف الشعر من الوجه. 3- وشم: خالکوبی. 4-وشر: دندان را تیز و مرتب نمودن و فاصله انداختن 5- وصل الشعر بالشعر.

مورد اول: مسح الوجه بالخرقه.

1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي حَدِيثِ أُمِّ حَبِيبٍ الْخَافِضَةِ قَالَ: وَ كَانَتْ لِأُمِّ حَبِيبٍ أُخْتٌ يُقَالُ لَهَا أُمُّ عَطِيَّةَ وَ كَانَتْ مُقَيِّنَةً يَعْنِي مَاشِطَةً فَلَمَّا انْصَرَفَتْ أُمُّ حَبِيبٍ إِلَى أُخْتِهَا فَأَخْبَرَتْهَا بِمَا قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَقْبَلَتْ أُمُّ عَطِيَّةَ إِلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرَتْهُ بِمَا قَالَتْ لَهَا أُخْتُهَا فَقَالَ لَهَا ادْنِي مِنِّي يَا أُمَّ عَطِيَّةَ إِذَا أَنْتِ قَيَّنْتِ الْجَارِيَةَ فَلَا تَغْسِلِي وَجْهَهَا بِالْخِرْقَةِ فَإِنَّ الْخِرْقَةَ تَشْرَبُ مَاءَ الْوَجْهِ.[3]

2- روایت دوم همین باب؛ وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَشْيَمَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دَخَلَتْ مَاشِطَةٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهَا هَلْ تَرَكْتِ عَمَلَكِ أَوْ أَقَمْتِ عَلَيْهِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا أَعْمَلُهُ إِلَّا أَنْ تَنْهَانِي عَنْهُ فَأَنْتَهِيَ عَنْهُ فَقَالَ افْعَلِي فَإِذَا مَشَطْتِ فَلَا تَجْلِي الْوَجْهَ بِالْخِرَقِ فَإِنَّهُ‌ يَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ لَا تَصِلِي الشَّعْرَ بِالشَّعْرِ. وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ كَذَا الَّذِي قَبْلَهُ.

حکم مسح الوجه بالخرقه: خرق در لغت به معنای شكافتن و یا پاره كردن است چنان که در قضیه حضرت موسی و حضرت حضر علیهم السلام آمده است ﴿إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً﴾[4] و مراد از مسح الوجه بالخرقه کشیدن صورت با دستمال است که طراوت و شادابی را از صورت میگیرد و معلوم است که نهی در این مورد تنزیهی است. و کسی هم این عمل را حرام ندانسته است بلکه همه مردم در حمام با لیف که معمولا خشن و گاه غیر خشن است به صورت خود میکشند. در هر حال این عمل حرمتی نداشته علاوه بر این که ربطی به تدلیس و خصوص آرایشگر ندارد و از محل بحث خارج است.

مورد دوم: نتف الشعر من الوجه.

1- عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الْمَرْأَةِ تَحُفُّ الشَّعْرَ مِنْ وَجْهِهَا قَالَ لَا بَأْسَ.[5]

2- روایت هفتم باب مذکور، صحیحه علی بن جعفر؛ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ زَكَرِيَّا عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ تَمِيمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ غُرَابٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله النَّامِصَةَ وَ الْمُنْتَمِصَةَ وَ الْوَاشِرَةَ وَ الْمُوتَشِرَةَ وَ الْوَاصِلَةَ وَ الْمُسْتَوْصِلَةَ وَ الْوَاشِمَةَ وَ الْمُسْتَوْشِمَةَ.قَالَ الصَّدُوقُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ غُرَابٍ النَّامِصَةُ الَّتِي تَنْتِفُ الشَّعْرَ (مو را از صورت می گیرد) و َ الْمُنْتَمِصَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا وَ الْوَاشِرَةُ الَّتِي تَشِرُ أَسْنَانَ الْمَرْأَةِ وَ تُفَلِّجُهَا وَ تُحَدِّدُهَا (دندان را زیبا و تمیز نمودن و فاصله انداختن بین دندان ها به جهت زینت و برای جلب توجه دیگران) وَ الْمُوتَشِرَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا وَ الْوَاصِلَةُ الَّتِي تَصِلُ شَعْرَ الْمَرْأَةِ بِشَعْرِ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا وَ الْمُسْتَوْصِلَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا وَ الْوَاشِمَةُ الَّتِي تَشِمُ وَشْماً فِي يَدِ الْمَرْأَةِ وَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ بَدَنِهَا وَ هُوَ أَنْ تَغْرِزَ يَدَيْهَا أَوْ ظَهْرَ كَفِّهَا أَوْ شَيْئاً مِنْ بَدَنِهَا بِإِبْرَةٍ حَتَّى يُؤَثِّرَ فِيهِ ثُمَّ تَحْشُوَهُ بِالْكُحْلِ أَوْ بِالنُّورَةِ فَتَخْضَرَّ(خالکوبی در بدن و دست زن بوسیله سوراخ نمودن بدن ابتداءً و سپس نوره و یا سورمه در آن ریختن) وَ الْمُسْتَوْشِمَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا.

حکم کندن مو از صورت: به تعبیر دیگر اصلاح صورت که متعارف در بین زنان است، این عمل بلا اشکال حرمتی ندارد علاوه بر این که تدلیس بر آن صادق نیست. چرا که اصلاح صورت تزئینی است که متعارف در بین مردم بوده و عملی ظاهری است و کسی آن را جزء تدلیس نشمرده است. و روایت صحیحه علی بن جعفر نیز دلالت بر جواز این عمل دارد. و اما این که در روایت عَلِيِّ بْنِ غُرَابٍ این عمل مورد لعن واقع شده است:

اولاً: روایت مذکور از جهت سند ضعیف است.

ثانیاً: منع و حرمت معنی ندارد و کاری است که سیره متشرّعه بر انجام چنین عملی بوده و هست و کسی هم منع ننموده است.

ثالثاً: روایت صحیحه علی بن جعفر دلالت بر جواز این عمل دارد و اما این که بعضی خواسته اند بین این دو روایت را جمع کنند به حمل بر کراهت صحیح نیست زیرا

الف)حجت با لاحجت(حدیث ضعیف) تعارضی ندارد تا این که در مقام جمع، حمل به کراهت شود.

ب) لعن با کراهت سازگار نیست و قابلیت حمل به کراهت را ندارد.

مورد سوم: وَشْماً فِي يَدِ الْمَرْأَةِ وَ فِي شَيْ‌ءٍ من بدنه.

وَشم به معنای خالکوبی در بدن است که فرد قسمتی از بدن را ابتداءً بر اساس طراحی خاصی که قبلاً شده سوراخ سوراخ نموده و سپس نوره ، مرکب و یا سورمه در آن قسمت میریزد و بعد از مدتی آن صورت خاص، در بدن جلوه مینماید، در نهایه ابن کثیر آمده است : الوشم أن يغرز الجلد بإبرة، ثم يحشى بكحل أو نيل، فيزرقّ أثره أو يخضرّ.در مورد این عمل هم وجهی برای حرمت نیست زیرا اولاً: روایت سندا ضعیف است و ثانیاً: دلیلی که وارد شده تنها همین روایت معانی الاخبار است و تفسیر به این معنی از علی بن غراب است نه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و در روایات دیگر کلمه وشم وارد نشده است. حال اگر فرض شود که در این خالکوبی تدلیس باشد حرام است و الا اشکالی ندارد. و آیا در این مورد اصلاً تدلیس صادق است؟ یعنی این امر موجب میشود امر بر فرد مشتبه شود؟ خیر، چنین نیست اگر چه بعضی گفته اند خالکوبی در بدن موجب جلب توجه و تدلیس میشود ولی این امر موجب تدلیس نیست زیرا همه میدانند که این خالکوبی امر طبیعی نیست بلکه ایجاد شده است در نهایت اگر کسی بدنش سفید باشد که سفیدی خود را دارد و خالکوبی چیزی زیاد نمیکند. و اگر مثل ما طلبه ها گندمی باشد باز هم تأثیر و تغییری را در ظاهر ایجاد نمیکند و موجب تدلیس نیست.والحمد لله.

 


[1] مصطلحات الفقه، الشيخ علي المشكيني، ص391.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo