< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: التقیّة/ أهل السنه و التقیّة

تاکنون بحث در أحکام تکلیفی تقیّة بود که گفتیم حکم تقیّة به حسب أحکام خمسه مختلف می شود: تارة حرام و أخری واجب و ثالثة جائز بالمعنی الأعمّ است یعنی گاه ترجیح با احد الطرفین «تقیة یا ترک تقیة» و رابعة مباح است.

برخی از أهل تسنّن بر علیه شیعه در موضوع تقیة قلم فرسایی نموده و تعریضات و اشکالات متعدّد نموده اند که البتّه این اشکالاتِ بی اساس مسأله جدیدی نیست بلکه از دیرباز و از زمان موسی جار الله و قبل و بعد او بوده و در حال حاضر نیز توسّط وهّابیت ادامه دارد و دستاویز طعنه و تهمت بر شیعیان شده است و أصلاً بناء أهل تسنّن بر اشکال تراشی بر شیعیان بوده و هست تا جایی که بهترین دانشجویان از جهت رتبه عالی ، در دانشکاه ملک فهد در مدینه کسانی محسوب می شوند که بتوانند بر علیه شیعه قلم فرسایی و اشکال تراشی نموده و یا نقطه ضعفی پیدا کنند و اخیراً شخصی بنام سقاف تقیة شیعه را شدیداً مس تمسّک خود برای طعن و ایراد بر مذهب به حقّ امامیه قرار داده و تقیة شیعیان را نشانه خدعه و کذب و نیرنگ و نفاق آنان جلوه داده است و این در حالی است که آنچه بزرگان ما در مسأله تقیة بیان نموده اند نوعاً أهل سنّت نیز مثل آن را گفته اند و مازاد آن چیزی نگفته اند.

وجه گرایش شیعه اثنی عشری به تقیة:

و اما علت گرایش امامیه به مسأله تقیّة این بوده که در دوران حکومت عباسی و اموی و اخیراً در عصر عثمانی، کشورهای إسلامی در سیطره و إختیار مخالفین بوده است و چون شیعیان و پیروان أهل بیت پیامبر اکرم  در اقلیت بودند چنان که در صدر إسلام مسلمان ها در اقلیت بودند، بالإجبار در مقابل حاکمان جائر تقیّة می نمودند و از طرفی چون أهل تسنّن تقیّة در مقابل مذهب خود را نمی پذیرند همین امر مس تمسّک شده که به شیعه در تجویز تقیّة تاخته اند و این در حالی است که بسیاری از علماء و مفسرین معتبر أهل تسنّن در نوشته های خود مسأله تقیّة را تجویز نموده اند در مقابل هر کسی أعمّ از کافر و غیر کافر و در مقابل هر خطری أعمّ از جانی و مالی و آبرویی و در هر عصری أعمّ از عصر پیامبر اکرم  یا عصر حاضر، که نمونه هایی از کُتُب ایشان به عرض می رسد:

تقیّة در صحیح بخاری:

محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب خود صحیح بخاری عنوان مستقلی بنام کتاب الاکراه ذکر نموده و در مورد مسأله تقیّة مبسوطاً بحث کرده است ، ایشان ابتداءاً اکراه را معنی نموده و برای آن چهار شرط ذکر نموده است:

كِتَابُ الْإِكْرَاهِ[1] ‌«بابٌ فِي التَّقِيةِ[2] الإكراه: هو إلزام الغير بما لا يريده و شروط الإكراه أربعة:

1- أن يكون فاعله قادرا على إيقاع ما يهدد به و المأمور عاجز عن الدفع و لو بالفرار.

2- أن يغلب على ظنه أنّه إذا امتنع أوقع به كذلك.

3- أن يكون ما هدده به فورياً.

4- أن لا يظهر من المأمور ما يدلّ على اختياره. و لا فرق بين الإكراه على القول و الفعل عند الجمهور.

با توجّه به شرط اخیر ایشان به جمهور نسبت داده و خود نیز معتقد است که تقیّة در قول و فعل جاری است.

سپس آیاتی که در موضوع تقیّة وارده شده بیان نموده است:

1-قَولُ اللَّهِ تَعَالَى: إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ‌[3] ،

شان نزول آیه شریفه در نظر امامیه و اکثر أهل تسنّن معلوم است و از صحیح مسلم و صحیح بخاری با سند معتبر روایت شده که این آیه در مورد عمارِ یاسر نازل شده است که بعد از تقیّة عمار و مراجعه به پیامبر اکرم  حضرت به عمار فرمودند: يَا عَمَّارُ إِنْ عَادُوا فَعُدْ فَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عُذْرَكَ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعُودَ إِنْ عَادُوا. در مسند الإمام أحمد بن حنبل آمده است: و اتفقوا: على أنه «إِلَّا مَنْ‌ أُكْرِهَ‌ وَ قَلْبُهُ‌ مُطْمَئِنٌ‌ بِالْإِيمانِ» نزل فيه «عمار».[4] 2-وَ قَالَ: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ هِيَ تَقِيَّةٌ.

3-وَ قَالَ: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ‌ إِلَى قَوْلِهِ: وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً. [5] فَعَذَرَ اللَّهُ الْمُسْتَضْعَفِينَ الَّذِينَ لَا يَمْتَنِعُونَ مِنْ تَرْكِ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ الْمُكْرَهُ لَا يَكُونُ إِلَّا مُسْتَضْعَفًا غَيْرَ مُمْتَنِعٍ مِنْ فِعْلِ مَا أُمِرَ بِهِ، وَ قَالَ الْحَسَنُ: التَّقِيَّةُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ،

ایشان در معنای تقیّة در ذیل کلام حسن می نویسد:هى الحذر من إظهار ما في النفس من العقيدة و نحوها عند الناس،و المراد بقوله «التقية إلى يوم القيامة» أي هي ثابتة إلى يوم القيامة.در ادامه در معنای تقیّة از ابن عباس نقل می کند: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فِيمَنْ يُكْرِهُهُ اللُّصُوصُ فَيُطَلِّقُ: لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ، وَ بِهِ قَالَ ابْنُ عُمَرَ وَ ابْنُ الزُّبَيْرِ وَ الشَّعْبِيُّ وَ الْحَسَنُ.وَ قَالَ النَّبِيُّ الْأعمال بِالنِّيَّةِ.

سپس در باب تقیّة روایتی را ذکر می کند:

حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي هِلَالٍ، عَنْ هِلَالِ بْنِ أُسَامَةَ، أَنَّ أَبَا سَلَمَةَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَخْبَرَهُ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: أَنَّ النَّبِيَّ كَانَ يَدْعُو فِي الصَّلَاةِ اللَّهُمَّ أَنْجِ عَيَّاشَ بْنَ أَبِي رَبِيعَةَ وَ سَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَلِيدِ، اللَّهُمَّ أَنْجِ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ، اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَكَ‌ عَلَى مُضَرَ، وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ[6] .

ایشان در «باب إِذَا اسْتُكْرِهَتْ الْمَرْأَةُ عَلَى الزِّنَا فَلَا حَدَّ عَلَيْهَا» بعد از استشهاد به آیه شریفه: «وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[7] تقیّة را در مورد أنبیاء الهی نیز با ذکر روایتی بیان می کند:

حَدَّثَنَا أَبُو الْيَمَانِ، حَدَّثَنَا شُعَيْبٌ، حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنَادِ، عَنْ الْأَعْرَجِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  : هَاجَرَ إِبْرَاهِيمُ بِسَارَةَ دَخَلَ بِهَا قَرْيَةً فِيهَا مَلِكٌ مِنْ الْمُلُوكِ أَوْ جَبَّارٌ مِنْ الْجَبَابِرَةِ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ أَنْ أَرْسِلْ إِلَيَّ بِهَا، فَأَرْسَلَ بِهَا فَقَامَ إِلَيْهَا فَقَامَتْ تَتَوَضَّأُ وَ تُصَلِّي، فَقَالَتْ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ آمَنْتُ بِكَ وَ بِرَسُولِكَ فَلَا تُسَلِّطْ عَلَيَّ الْكَافِرَ، فَغُطَّ حَتَّى رَكَضَ بِرِجْلِهِ.[8]

از مجموع کلام ایشان إستفاده می شود که تقیّة در قول و فعل جاری می شود و اختصاص به زمان پیامبر  نداشته و در صورت تحقّق شروط آن الی یوم القیامه جاری بوده ویکی ازأنبیاء الهی که حضرت ابراهیم  باشدنیز در عمل تقیّة نموده اند.

تقیّة در کلام فخر رازی: فخر رازی در تفسیر آیه شریفه: لاَ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ اوّليَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‌ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً در مورد إختیار کفّار به عنوان دوست سه إحتمال ذکر نموده است:[9]

1-مقصود از «لاَ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ اوّليَاءَ » این است که نباید مؤمنین راضی به کفر کفّار شوند که این إحتمال را نمی پذیرد چرا که با توجّه به استثنایی که شده «إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً »رضایت به کفر در قلب حتّی در مورد تقیّة صحیح نیست.

2-مقصود این است که با کفّار معاشرت جمیله نکنید این إحتمال را هم نمی پذیرد زیرا وظیفه مؤمنین این است که با همه مردم حتّی با کفّار حسن معاشرت داشته و با روی باز رفتار نمایند.

3- مقصود این است که اگر کفّار قرابت و خویشی با شمادارند در اموری که پیش می آید به آن ها اعتماد نکنید سپس فخر رازی همین معنی را إختیار نموده و روایتی از حسن بصری نقل می کند:

قال الحسن‌ أخذ مسيلمة الكذاب رجلين من أصحاب رسول اللّه  فقال لأحدهما: أتشهد أن محمداً رسول اللّه؟ قال: نعم نعم نعم، فقال: أفتشهد أنى رسول اللّه؟/ قال: نعم، و كان مسيلمة يزعم أنه رسول بني حنيفة، و محمد رسول قريش، فتركه و دعا الآخر فقال أتشهد أن محمداً رسول اللّه؟ قال: نعم، قال: أفتشهد أني رسول اللّه؟ فقال: إني أصم ثلاثا، فقدمه و قتله فبلغ ذلك رَسُولُ اللَّهِ  فقال: أما هذا المقتول فمضى على يقينه و صدقه فهنيئاً له، و أما الآخر فقبل رخصة اللّه فلا تبعة عليه.

تقیّة در حفظ جان و مال در کلام فخر رازی:

فخر رازی در ادامه تفسیر آیه شریفه «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ اوّلياءَ...إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» در بیان أحکام تقیّة می نویسد: الحكم الخامس: التقية جائزة لصون النفس، و هل هي جائزة لصون المال يحتمل أن يحكم فيها بالجواز،لقوله «حرمة مال المسلم كحرمة دمه» و لقوله  «من قتل دون ماله فهو شهيد»و لأن الحاجة إلى المال شديدة و الماء إذا بيع بالغبن سقط فرض الوضوء، و جاز الاقتصار على التيمم دفعاً لذلك القدر من نقصان المال، فكيف لا يجوز هاهنا و اللّه أعلم.

مختار فخر رازی در جواز تقیّة الی یوم القیامه.

الحكم السادس: قال مجاهد: هذا الحكم كان ثابتاً في اوّل الإسلام لأجل ضعف المؤمنين فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، و روى عوف عن الحسن: أنه قال التقية جائزة للمؤمنين إلى يوم القيامة، و هذا القول اوّلى، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمكان.

تهمت به شیعه توسّط علوی بن عبد القادر سقّاف

یکی از وهابیون بنام علوی بن عبد القادر سقّاف در مسأله تقیّة به شیعه حمله کرده و تقیّة شیعه را نشانه نفاق و کذب و افتراء آنان بیان نموده است و می گوید شیعیان آن قدر وقیح هستند که تقیّة را به أنبیاء الهی نیز نسبت می دهند، ایشان در تعریف تقیّة در نظر شیعیان می نویسد: و التقية في مفهوم الشيعة معناها: أن يظهر الشخص خلاف ما يبطن.

تمام علماء شیعه و سنّی تقیّة را قریب به همین عبارت معنی نموده اند که با مراجعه به کُتُب مختلف أهل تسنّن همین معنی از تقیّة مشهود است ولی ایشان در تفسیر شخصی خود از این جمله «أن يظهر الشخص خلاف ما يبطن» می نویسد: أي أن معناها: النفاق والكذب والمراوغة والبراعة في خداع الناس، لا التقية التي أباحها الله للمضطرّ المكره. با این بیان نعوذ بالله تمام علماء حتّی بزرگان شما که تقیّة را به «أن يظهر الشخص خلاف ما يبطن» معنی نموده اند منأفق و کذّاب و خدعه گر محسوب می شوند.ایشان در ادامه از کلام سید موسوی شاهدی نقل می کند:

و قد ذمهم في هذا الموقف بعض علمائهم الذين يحبون الإنصاف، فهذا الدكتور موسى الموسوي يقول:«لقد أراد بعض علمائنا رحمهم الله أن يدافعوا عن التقية،ولكن التقية التي يتحدث عنها علماء الشيعة وأمْلَتْها عليها بعض زعاماتها هي ليست بهذا المعنى إطلاقا، إنها تعني أن تقول شيئاً وتضمر شيئاً آخر،أو تقوم بعمل عبادي أمام سائر الفرق وأنت لا تعتقدبه،ثم تؤديه بالصورة التي تعتقد به في بيتك.سید موسوی کیست؟

سید موسوی نوه مرحوم آیة اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفحانی ره و فرزند سید حسن است وی در زمان شاه ایران به شاه نزدیک شد و شاه هم که دید او نوه مرجع تقلید شیعیان سید ابالحسن است او را پذیرفت تا از إعتبار او در اهداف شوم خود إستفاده کند موسوی با پول هایی که از شاه دریافت می نمود مشغول عیّاشی و خوش گذرانی شد و وقتی شاه مطلع شد و دید که نزد روحانیّت هم إعتباری ندارد او را از دربار خود طرد نمود سپس در نجف به مرحوم امام خمینی علیه‌السلام نزدیک شد تا جایی که با مرحوم سید مصطفی خمینی ره فرزند امام ره صمیمی شد ولی مرحوم امام ره به جهت فطانتی که داشتند به او اعتنایی نکردند و بعد از مدّتی به یکی از کشورهای آفریقایی رفت و بر علیه شیعه تبلیغ نمود.

حال نویسنده این کتاب آقای سقّاف سید موسوی را منسوب به شیعه می داند و در معنای تقیّة «أن يظهر الشخص خلاف ما يبطن» می گوید تقیّة نزد شیعه آن است که خلاف آنچه در دل است بگوید.

جواب أستاد أشرفی : بله تقیّة همین است و عمار نیز اینچنین کرد آیا کار عمار غیر این بود «أن يظهر الشخص خلاف ما يبطن» خودتان در کُتُب معتبرتان تقیّة را همین طور معنی نموده اید[10] و این معنی از تقیّة اختصاص به شیعه ندارد شما هم همین را می گویید و شیعه هم غیر این را نمی گوید. و این نظر شخصی شما است که تقیّة شیعه را اینطور به وسیله «أی تفسریّه» معنی نموده اید: أي أن معناها: النفاق والكذب والمراوغة والبراعة في خداع الناس، لا التقية التي أباحها الله للمضطرّ المكره.

وجه تقیّة امامیه در اعصار گذشته «عصر خلفاء اموی و عباسی و حتّی عصر حکومت عثمانیان»

تمام مطلب به این برگردد که در دوران بنی امیه و بنی العباس، حاکمان اموی و عباسی در صدد بر اندازی أصل إسلام راستین بودند و می خواستند از قدرت و امکانات مسلمان ها برای دنیا و منفعت شخصی خود إستفاده کنند و از طرفی اوّلاد پیامبر اکرم یعنی أئمّه اطهار  را در این اهداف دنیوی مزاحم خود می دانستند زیرا مردم عظمت پیامبر اکرم  و أصل کلام وحی را در أوصیاء پیامبر و در کلام آنان می جستند از این روی برای آنان احترام و عظمت خاصی قائل بودند و این در حالی بود که أوصیاء پیامبر نه تنها خلفاء اموی و عباسی را در اهداف شومشان تأیید ننموده بلکه پیوسته اظهار مخالفت با آنان می نمودند در نتیجه آنان به شدّت با أوصیاء پیامبر  و پیروان آنان مخالفت و دشمنی می نمودند قضیه و از این جهت أوصیاء پیامبر و پیروان آنان پیوسته در معرض تقیّة بودند کلام سفیر روم در مجلس یزید معروف است که می گفت من با پنجاه و چهار واسطه به داود پیامبر می رسم رومیان خاک پای مرا طوطیا می کنند ولی شما «یزیدیان» با یک واسطه با فرزند پیامبرتان و أهل بیت او چنین رفتار نمودید.

در نتیجه چون امویان و عباسیان أوصیاء پیامبر اکرم  را مزاحم در رسیدن به اهداف نامشروع خود «عیاشی و خوش گذرانی و جاه طلبی» می دانستند برای این که سد راه آن ها نشوند هر کس در ارتباط با آن ها بود از جمله شیعیان یا کشته و یا زندانی نموده و یا تبعید می نمودند بر این اساس أئمّه دین برای بقاء دین و بقاء پیروان راستین خود که حاملان حقیقی أحکام إسلام ناب محمدی به واسطه تعالیم أهل بیت پیامبر بوده اند، آنان را امر به تقیّة می نمودند تا شیعیان شناخته نشوند و جانشان محفوظ بماند و بتوانند علوم أوصیاء پیامبر را که در خانه وحی پرورش یافته اند به آیندگان منتقل نمایند.

و معروف است شخصی به نام کمیت پیوسته در تقیّة بود و می گفت چندین سال است که از ترس جان چوبه دار را بر دوشم خود حمل می کنم، امام صادق  زراره بن اعین را در مجلسی مذمّت نمود و بعد زراره فرزندش را فرستاد تا از امام صادق  از علت آن سؤال کند که چه قصوری کرده ام که اینطور در مورد من سخن فرمودید، بعد امام  به او فرمودند: مَثَل تو مَثَل سفینه ای بود که خضر پیامبر سوراخ نمود تا این که از تصاحب سلطان ستمگر در امان باشد.

اشکال: جناب سقّاف از کتاب مرحوم کافی ره نقل می کند که امام  از یک مسأله به جهت تقیّة سه جواب دادند و این امر را نشانه تناقض در کلام امام  و در مذهب تشیع دانسته است.

جواب أستاد أشرفی : آری چنین بوده است که به جهت تقیّة و حفظ شیعیان و برای این که شناخته نشوند تا جانشان به خطر بیافتد، توسّط خود أئمّه  گاه أحکام متغیر بیان می شده چرا که همان خفقانی که در صدر إسلام برای پیامبر اکرم  و أصحاب حضرت بود برای شیعیان و پیروان أئمّه  بعد از فوت پیامبر سخت تر و شدیدتر بوده است از این جهت گاه أئمّه دین در مجلسی خلاف مذهب شیعه فتوی می دادند، و در بعضی روایات نیز تصریح به وجه آن شده است، و چه اشکالی دارد که به جهت تقیّة چنین عمل نموده باشند سؤال ما این است که آیا اگر جان مسلمانی در خطر باشد تقیّة بر او جائز نیست؟ و تقیّة فقط اختصاص به زمان پیامبر اکرم  دارد؟ در کلام بزرگان خودتان تقیّة برای حفظ جان و مال و ناموس الی یوم القیامه تعمیم داده شده است. این چه عنادی است که با شیعه دارید و در تقیّة شیعه اشکال کرده و آن را نشانه خدعه و نفاق می دانید أدلّه تقیّة إطلاق دارد و شامل تقیّة در لفظ و عمل نیز می شود بر همین مبنی در موارد إضطرار شیعیان گاه برای حفظ جان و مال و ناموس خود بر خلاف واقع عمل می نمودند مثل علی بن یقطین که به دستور امام کاظم  ماه ها بر خلاف آنچه معتقد بود و بر طبق وضوی سنّی ها وضو می گرفت داود بن زربی نیز به دستور امام صادق  چندین ماه در دربار منصور دوانقی بر طبق سنّی ها وضو می گرفت. و الحمد للّه و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 


[1] - الإكراه: هو إلزام الغير بما لا يريده.
[2] - صحيح البخاري، ج‌10، ص: 338.
[4] - مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج‌29، ص: 246».
[5] نساء: 97.
[6] التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام / 420 / [حديث الحدائق:] ..... ص : 408.
[7] النور : 33.
[8] - کلام مفسرین اهل سنت در موضوع تقیّة: صنعانی از مفسرین أهل تسنّن در تفسير القرآن العزيز آورده است: حدثنا عبد الرزاق، عن معمر، عن عبد الكريم بن ملك الجزري، عن أبي عبيدة بن محمد بن عمار، عن عمّار بن ياسر في قوله تعالى: إِلَّا مَنْ‌ أُكْرِهَ‌ وَ قَلْبُهُ‌ مُطْمَئِنٌ‌ بِالْإِيمانِ‌: قال: أخذ المشركون عمّار بن ياسر فعذّبوه حتّى قاربهم في بعض ما أرادوا، فشكا ذلك إلى النبي فقال له النبيّ «كيف تجد قلبك؟» قال: «مطمئنا»بالإيمان، ثم قال النبي «فإن عادوا فعد». طبرانی در تفسیر خود می نویسد:روي: أنّ المشركين أخذوه في طريق مكّة، فعذبوه حتّى سبّ النّبيّ و ذكر آلهتهم بخير، فلمّا فعل ذلك تركوه، فأتى النّبيّ و هو يمسح الدّموع من عينيه، فأخبره القصّة، فأنزل اللّه هذه الآية، فقال له «كيف وجدت قلبك؟»قال:مطمئنا بالإيمان، فقال «إن عادوا فعد».و قوله : «إن عادوا فعد»على جهة الإباحة و الرّخصة دون الإيجاب، فإنّ المكره على الكفر إذا صبر حتى قتل كان أعظم لأجره، و الإكراه السماح لإجراء كلمة الكفر على اللّسان، و هو أن يخاف التلف على نفسه، أو على عضو من أعضائه إن لم يفعل ما أمر به. ثعلبی در ذیل آیه شریفه «إِلَّا مَنْ‌ أُكْرِهَ‌ وَ قَلْبُهُ‌ مُطْمَئِنٌ‌ بِالْإِيمانِ‌» می نویسد:قال ابن عبّاس: نزلت هذه الآية في عمار و ذلك، أن المشركين أخذوه و أباه ياسر و أمه سمية و صهيبا و بلالا و خبابا و سالما فعذبوهم، فأما سمية فإنها ربطت بين بعيرين و وجي‌ء قلبها بحربة، و قيل: لما أسلمت من أجل الرجال فقتلت و قتل زوجها ياسر، و هما اوّل قتيلين في الإسلام رحمة الله و رضوانه عليهما، و أما عمار فإنه أعطاهم ما أرادوا بلسانه مكرهاً.ابن عطیه در تفسیر خود المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز در ذیل آیه شریفه: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً می نویسد:من جهة صلة الرحم أي ملامة، فكأن الآية عنده مبيحة الإحسان إلى القرابة من الكفار، و ذهب جمهور المفسرين إلى أن معنى الآية، إلا أن تخافوا منهم خوفا و هذا هو معنى التقية.و اختلف العلماء في التقية ممن تكون؟ و بأي شي‌ء تكون؟ و أي شي‌ء تبيح؟ فأما الذي تكون منه التقية فكل قادر غالب مكره يخاف منه، فيدخل في ذلك الكفار إذا غلبوا و جورة الرؤساء و السلابة و أهل الجاه في الحواضر، قال مالك رحمه اللّه: و زوج المرأة قد يكره، و أما بأي شي‌ء تكون التقية و يترتب حكمها فذلك بخوف القتل و بالخوف على الجوارح و بالضرب بالسوط و بسائر التعذيب، فإذا فعل بالإنسان شي‌ء من هذا أو خافه خوفا متمكنا فهو مكره و له حكم التقية، و السجن إكراه و التقييد إكراه و التهديد و الوعيد إكراه و عداوة أهل الجاه الجورة تقية، و هذه كلها بحسب حال المكره و بحسب الشي‌ء الذي يكره عليه، فكم من الناس ليس السجن فيهم بإكراه، و كذلك الرجل العظيم يكره بالسجن و الضرب غير المتلف ليكفر فهذا لا تتصور تقيته من جهة عظم الشي‌ء الذي طلب منه، و مسائل الإكراه هي من النوع الذي يدخله فقه الحال.تعمیم در تقیّة برای حفظ جان و مال و ضرب و سجن در کلام ابن عربی:کلام ابن عربی در تفسیر الاحکام در مورد تقیّة:محمد بن عبدالله ابن عربی از مفسرین أهل تسنّن در ذیل آیه شریفه « مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ‌ أُكْرِهَ‌ وَ قَلْبُهُ‌ مُطْمَئِنٌ‌ بِالْإِيمانِ» می نویسد: و المكره‌ هو الذي لم يخلّ و تصريف إرادته في متعلقاتها المحتملة لها، فهو مختار، بمعنى أنه بقي له في مجال إرادته ما يتعلق به على البدل، و هو مكره بمعنى أنه حذف له من متعلقات الإرادة ما كان تصرّفها يجرى عليه قبل الإكراه، و سبب حذفها قول أو فعل، فالقول هو التهديد، و الفعل هو أخذ المال، أو الضرب، أو السجن، و قد تقدمت الإشارة إلى شي‌ء من ذلك في سورة يوسف.و قد اختلف الناس في التهديد، هل هو إكراه أم لا؟ و الصحيح أنه إكراه، فإن القادر الظالم إذا قال لرجل: إن لم تفعل كذا و إلّا قتلتك، أو ضربتك، أو أخذت مالك، أو سجنتك، و لم يكن له من يحميه إلا اللّه، فله أن يقدم على الفعل، و يسقط عنه الإثم في الجملة، إلا في القتل، فلا خلاف بين الأمة أنه إذا أكره عليه بالقتل أنه لا يحلّ له أن يفدى نفسه بقتل غيره، و يلزمه أن يصبر على البلاء الذي ينزل به، و نسأل اللّه العافية في الدنيا و الآخرة. کلام ابن عربی در تفسیر الاحکام در مشروعیت تقیّة در حفظ جان و مال و آبرو از شرّ مطلق دشمنان:.و في الآية أيضا دليل على مشروعية التقيّة، و عرّفوها: بالمحافظة على النفس أو العرض أو المال من شرّ الأعداء
[9] - التفسیر الکبیر جلد8 ص193، این کلام در تفسیر غرائب القرآن نیز آمده است: و كون المؤمن مواليا للكافر يحتمل ثلاثة أوجه: أحدها أن يكون راضيا بكفره و الرضا بالكفر كفر فيستحيل أن يصدر عن المؤمن فلا يدخل تحت الآية لقوله: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا و ثانيها المعاشرة الجميلة في الدنيا بحسب الظاهر و ذلك غير ممنوع منه.و الثالث كالمتوسط بين القسمين و هو الركون إليهم و المعونة و المظاهرة لقرابة أو صداقة قبل الإسلام أو غير ذلك، و لهذا قال مقاتل: نزلت في حاطب بن أبي بلتعة و غيره، و كانوا يظهرون المودّة لكفار مكة مع اعتقاد أن دينهم باطل، فهذا لا يوجب الكفر إلا أنه منهي عنه حذرامن أن يجره إلى استحسان طريقته والرضا بدينه حتى يخصه بالموالاة دون المؤمنين، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج‌2، ص: 139.
[10] - طبری در تفسير خود می نویسد: إلا أن تتقوا منهم تقاة، إلا أن تكونوا في سلطانهم، فتخافوهم على أنفسكم، فتظهروا لهم الولاية بألسنتكم، و تضمروا لهم العداوة، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج‌3، ص: 152.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo