< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

97/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مکاسب المحرمه/ اللهو و اللعب و اللغو/ هل یحرم هذه العناوین مطلقا ام لا؟

یکی از مکاسبِ محرّمه مطرح در فقه، تکسّب از راه ملاهی «آلات لهوی» و به وسلیه کارهای لهوی است، حرمت تکسب در خصوص آلات لهو متّفق علیه بین شیعه و سنّی است و برای حرمت آن به أدلّه ای تمسّک شده است از جمله آیه 6سوره مبارکه لقمان: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهَا هُزُواً اوّلٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»[1] در برخی روایات لهو الحدیث به غنا تفسیر شده که یک مصداق از مصادیق بارز لهو است.

مرحوم شیخ ره در کتاب مکاسب از ابن ادریس نقل می کند که بازی با کبوتر ولو به صورت غیر شرط باشد حرام است بلکه مطلق لعب قبیح است «صرح الحلّي في مسألة اللعب بالحمّام بغير رهان بحرمته، و قال: إنّ اللعب بجميع الأشياء قبيح» سپس از مرحوم صاحب ریاض در دفاع از بیان ابن ادریس کلامی را نقل می کند ایشان می گوید: آیات شریفه قرآن که دلالت بر قبح لعب دارد بسیار است و اگر قبح ثابت باشد نهی نیز ثابت است سپس در ادامه می گوید کلام ابن ادریس اگر چه موأفق با أدلّه است ولی مخالف با إجماع است.

و انتصر في الرياض للحلّي بأنّ ما دلّ على قبح اللعب، و ورد بذمّة من الآيات و الروايات، أظهر من أن يخفى، فإذا ثبت القبح ثبت النهي، ثم قال: و لو لا شذوذه بحيث كاد أن يكون مخالفاً للإجماع لكان المصير إلى قوله ليس بذلك البعيد.[2]

مرحوم منتظری ره در مورد لهو بیاناتی دارد که مطابق با مضمون روایات است:و لكن لا يخفى أنّ الأخبار قد تواترت من طرق الفريقين على حرمة الانتفاع بالملاهي و المعازف «رقص» و النهي عن حضورها و الاستماع إليها، و أنّه من الكبائر، و أنّ جعل الملاهي و المعازف من عمل الشيطان، و أنّ ضربها ينبت النفاق في القلب كما ينبت الماء الخضرة، و أنّه يورث قساوة القلب، و أنّه ينزع الحياء و الغيرة. و أنّ الملائكة لا تدخل بيتاً فيه خمر أو دفّ أو طنبور أو نرد، و لا يستجاب دعاؤهم، و أنّ صاحب الطنبور يحشر يوم القيامة و هو أسود الوجه و بيده طنبور من نار و فوق رأسه سبعون ألف ملك بيد كلّ ملك مقمعة يضربون رأسه و وجهه، و أنّ اللّه حرّم الدّف و الكوبة و المزامير و ما يلعب به، و أنّ رسول اللّه  قال: «أنهاكم عن الزفن و المزمار و عن الكوبات و الكبرات»، و أنّ المؤمن لفي شغل عن الملاهي، و أنّ عليّا  كسر طنبور رجل، و أنّه رفع إليه رجل كسر بربطا فأبطله و لم يوجب على الرجل شيئا، و أنّ رجلا كسر طنبوراً لرجل فرفعه إلى شريح فلم يضمنه.إلى غير ذلك من مضامين الأخبار الواردة في هذا المجال، فراجع... قال الراغب في المفردات: «اللهو ما يشغل الإنسان عمّا يعنيه و يهمّه، يقال:لهوت بكذا و لهيت عن كذا: اشتغلت عنه بلهو.» «1»‌و في حديث: «كلّ

ما الهى عن ذكر اللّه فهو من الميسر.»[3]

برخی گفته اند حرمت بیع آلات و ابزار لهو و لعب از جهت این است که خود لهو طبق آیات شریفه قرآن حرام است که به تبع حرمت لهو، بیع آلات لهو نیز حرام شده است چنان که در روایات اشتغال به مطلق ملاهی نهی شده است:

فِي عُيُونِ الْأخبار بِأَسَانِيدِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا  فِي كِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ: الْإِيمَانُ هُوَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ اجْتِنَابُ جَمِيعِ الْكَبَائِر... إِلَى أَنْ قَالَ وَ اجْتِنَابُ الْكَبَائِرِ وَ هِيَ قَتْلُ النَّفْسِ... وَ الِاشْتِغَالُ بِالْمَلَاهِي وَ الْإِصْرَارُ عَلَى الذُّنُوبِ.[4]

بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ  فِي حَدِيثِ شَرَائِعِ الدِّينِ قَالَ: الْكَبَائِرُ مُحَرَّمَةٌ وَ هِيَ الشِّرْكُ بِاللَّهِ... وَ الْمَلَاهِي الَّتِي تَصُدُّ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَكْرُوهَةٌ «كَالْغِنَاءِ وَ ضَرْبِ الْأَوْتَارِ» وَ الْإِصْرَارُ عَلَى صَغَائِرِ الذُّنُوبِ. [5]

قال صاحب الوسائل ره: أَقُولُ الْكَرَاهَةُ فِي آخِرِهِ مَحْمُولٌ عَلَى التَّحْرِيمِ أَوْ عَلَى التَّقِيَّةِ لِمَا يَأْتِي.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  قَالَ: الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكَارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَكَارِهِ فِي الدُّنْيَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَمَنْ أَعْطَى نَفْسَهُ لَذَّتَهَا وَ شَهْوَتَهَا دَخَلَ النَّارَ.[6]

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْغِنَاءُ مِمَّا وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ النَّارَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللّٰهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهٰا هُزُواً اوّلٰئِكَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِينٌ». [7]

تا به این جا طبق آیات و روایات در حرمت لهو و حرمت بکارگیری ملاهی « ابزار لهو» فی الجمله جای هیچ تردیدی نیست چنان که آیه شریفه «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ» بر حرمت لهو و آنچه انسان را از یاد خداوند باز می دارد دلالت دارد و در روایات غنا به عنوان یکی از مصادیق لهو ذکر شده است.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه

السلام، قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «الْغِنَاءُ مِمَّا وَعَدَ اللّٰهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ النَّارَ» وَتَلَا هٰذِهِ الْآيَةَ: «وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللّٰهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهٰا هُزُواً اوّلٰئِكَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِينٌ».[8]

«وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللّٰهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَهٰا هُزُواً اوّلٰئِكَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِينٌ» «الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً» هذین الآیتین يدلان على تحريم اللهو و اللعب فی الجمله لأن الله تعالى قد ذم من أتى بهما و وعد عليهما العقاب. و اما مشکل این جاست که اگر معنای لهو را توسعه دهیم و شامل هر چیزی بدانیم که انسان را از امر مهمی باز می دارد یا هر چیزی که انسان را از یاد خداوند باز می دارد «ما یلهی عن ذکر الله» چنان که مرحوم ابن ادریس ره قائل به آن شده است لازمه اش این است که انسان باید علی الدوام مشغول عبادت یا ذکر و توجّه الی الله باشد در غیر این صورت مرتکب حرام شده است.

بله اگر بگوییم ذکر و توجّه مداوم به خداوند امر مطلوبی است و خداوند دوست دارد که انسان پیوسته در طریق بندگی و رشد و تکامل و فناء فی الله باشد البتّه نه آن فنایی که وحدت وجودی ها قائلند بلکه یعنی پیوسته به یاد خداوند باشد و تمام اهتمام انسان تحصیل رضایت الهی باشد: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتٰابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلٰالٍ مُبِينٍ»[9] قال الاستاذ: أنّ الحکمة ما یوجب التقرّب به الی الله.

یا بگوییم خداوند متعال تمام خلقت را بر اساس حقّ آفریده است و هر کس از مسیر حقّ فأصله بگیرد از مسیر خلقت الهی دور شده است : وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ ، لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ.[10]

و یا بگوییم اگر کسی می خواهد در مسیر الهی باشد باید در مقابل خواسته های نفس مبارزه نماید و پیوسته و علی الدوام به یاد خداوند بوده و در طریق الی الله باشد.

تمام این أمور در جهت تهذیب نفس بوده و رعایت آن امر مطلوبی است ولی این که به عنوان تکلیف بر عامّه مردم واجب باشد به طوری که تخطّی از آن ولو در یک لحظه معصیت شمرده شود این امر پذیرفته نیست آری این گونه أمور در مورد اوّلیاء الهی و أنبیاء و أوصیاء امر طبیعی بوده است که آنان پیوسته به یاد خداوند بوده و آنی از یاد غافل نبوده اند و غفلت در یک لحظه برای آنان به مقتضای «حسنات الأبرار سيّئات المقرّبين» خطای بزرگی شمرده شده است چنان که در جریان حضرت یوسف  در روایات آمده است:

عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: قَالَ اللَّهُ لِيُوسُفَ أَ لَسْتُ الَّذِي حَبَّبْتُكَ إِلَى أَبِيكَ وَ فَضَّلْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِالْحُسْنِ أَ وَ لَسْتُ الَّذِي سُقْتُ إِلَيْكَ السَّيَّارَةَ وَ أَنْقَذْتُكَ وَ أَخْرَجْتُكَ مِنَ الْجُبِّ أَ وَ لَسْتُ الَّذِي صَرَفْتُ عَنْكَ كَيْدَ النِّسْوَةِ فَمَا حَمَلَكَ «عَلَى» أَنْ تَرْفَعَ رَغْبَتَكَ أَوْ تَدْعُوَ مَخْلُوقاً دُونِي فَالْبَثْ لِمَا قُلْتَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ‌.[11]

و یا در قضیّه فراق یعقوب پیامبر  نسبت به حضرت یوسف  آمده است که علّت فراق این بوده که یعقوب نبی لحظه ای در یک مهمانی که تشکیل داده بودند از توجّه به فقراء غفلت نمودند و به واسطه یک لحظه غفلت چنین مصیبتی بر حضرت وارد شد.

مسأله این است که مردان خدا و اوّلیاء الله با اراده و إختیار خود در مسیر خلقت و کمال بوده و پیوسته به یاد خدا بوده اند و لحظه ای هم غافل نمی شدند حتّی در اموری که به حسب ظاهر أمور دنیوی محسوب می شود مثل اکل و نوم و جماع چرا که آنان تمام أعمالشان در مسیر طاعت الهی بوده است.[12]

این مراحل از تهذیب نفس و طریق الی الله کار خواص از اولیاء الهی است و غیر از مرحله تکلیف عامّه مکلّفین است و با توجّه به این که دین مبین إسلام دین سهله است بنا نیست که رعایت این أمور بر عامّه مکلّفین لازم باشد به طوری که اگر انسان لحظه ای از یاد خدا غفلت کند فعل حرامی مرتکب شده و مستحقّ عقوبت و مواخذه باشد صاحب مجمع البرهان و الفائده ره در حدود 100 مورد نسبت به این امر که دین إسلام دین سهله است تذکر داده است و حتّی به برخی از بزرگان اعتراض نموده که با توجّه به این که آیین إسلام آیین سهله است چطور می شود برای بچه های هفت ساله تکالیف شاق قرار داده باشد.

حال اگر لهو به معنی مطلق «ما یلهی عن ذکر الله» باشد یعنی هر کاری که انسان را از یاد خداوند باز بدارد و با این توسعه تمام لهویات حرام باشد لازمه اش این است که در بسیاری از اوقات غالب مردم حتّی متدیّنین در حال ارتکاب فعل حرام باشند و لا نلتزم بذلک و لا یقول به احد و چنین حکمی با این توسعه کار بسیار مشکلی است و به قول أستاد خویی ره اگر لهو و لعب را تا این مقدار توسعه بدهیم شامل علماء نیز می شود که گاه با تسبیح یا محاسن خود بازی می کنند و بلکه شامل می شود هر کاری که یک لحظه انسان را از یاد خداوند غافل کند و حال آن که قطعاً چنین أعمالی حرام نیست از این جهت صاحب ریاض ره می گوید کلام ابن ادریس بعید نیست ولی إجماع بر خلاف آن داریم.

مراد از لهوِ حرام چیست؟

با نظر به مجموع آیات و روایات إستفاده می شود که «لهو الحدیث و قول الزور» که فعل حرامی شمرده شده و نسبت به آن وعده عذاب داده شده است، مراد از آن لهوی است که در مجالس لهو و لعب است یعنی مجالسی که در آن اختلاط زن و مرد است و یا همراه رقص و آوازه خوانی یا همراه آلات لهو و لعب مثل دف و مزامیر است چنان که در روایات نیز لهو الحدیث به غنی تفسیر شده است.

نه این که مطلق غفلت ولو یک لحظه از یاد خداوند لهو حرام محسوب شود و فرد بواسطه یک لحظه غفلت مستحقّ عقوبت باشد اگر چه گفتیم توجّه مداوم به خداوند متعال امر مطلوبی است ولی این امر مخصوص اوّلیاء الله است شاهد بر این که مراد از لهو در آیه شریفه مطلق فعل لهو نیست این است که:

1. لهو الحدیث در روایات تفسیر به غنی شده است، اگر چه مورد مخصّص نیست ولی با توجّه به مجموع أدلّه و این که حرمت مطلق لهو مخالف با إجماع است، إستفاده می شود که مراد از لهو مواردی همچون بکارگیری ابزار لهو بصورت غنا است نه مطلق لهویات.

2. شاهد دیگر این که در روایات وارد شده : کسی که با کبوتران بازی کند شهادتش قبول است و این در حالی است که در باب شهادت عدالت شرط است و اگر کبوتر بازی جزء لهوِ حرام باشد شهادت چنین فردی پذیرفته نمی شد.

3. شاهد دیگر این که در بین اسباب لهو و لعب تنها خرید و فروش برخی از آلات ملاهی که مناسب با مجالس لهو و لعب و رقص و آواز است نهی شده است مثل دفّ و مِزمار... نه خرید و فروش انواع مختلف اسباب بازی مثل توپ های بازی بزرگان و کودکان و یا کتاب های داستان مثل کتاب کلیله و دمنه، کتاب قهقهه و یا کتاب هایی که بزرگان در مسافرت ها به عنوان کشکول نوشته اند. و اگر خرید و فروش مطلق اسبابِ لهوی حرام باشد باید تمام وسائل بازی کودکان و وسائل ورزشی که نوعی از لهو و لعب هستند نیز حرام باشد و لا نلتزم بذلک و لا یقول به احد.

حاصل مطلب: درست است که در مرحله تهذیب نفس و قرار گرفتن در مسیر خلقت و کمال انسانی ، فرد باید از کُلِّ ما سوی الله اجتناب کند و پیوسته به یاد خداوند و در طریق طاعت الهی باشد: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[13] و معرفت کامل خداوند انسان را از ما سوی الله غافل می کند ولی این مسأله ارتباطی با تکلیف عامّه مردم ندارد و بنا نیست که همه مردم الزاماً در آن مسیر باشند تا جایی که اگر یک لحظه از یاد خداوند غافل شدند از جهت حکم تکلیفی مرتکب حرام شده باشند بلکه قدر مسلّم از حرمت لهو در مورد قول الزور و لهو الحدیث شرکت در مجالس لهو و لعب و عیش و نوش است که در آن مجالس گاه إستفاده از آلات موسیقی یا غنا می شود و گاه اختلاط زن و مرد است و موجب بطر و سرمستی و غفلت به تمام معنی الکلمه می شود بلکه گاه موجب می شود به جهت شدّت فرح انسان از خود بی خود شده و از حالت طبیعی خارج شود از این جهت قول الزور به غنی تفسیر شده است.

مرحوم آیة اللّه بروجردی ره در تفسیر لهوِ حرام می نویسد:

«حرمة بعض أقسام اللهو و إن كانت قطعية، لكن لا يمكن الالتزام بحرمة جميع أقسامه، إذ المحرّم من اللهو هو ما أوجب خروج الإنسان من حالته الطبيعيّة بحيث يوجد له حالة سكر لا يبقى معها للعقل حكومة و سلطنة، كالألحان الموسيقيّة التي تخرج من استمعها من الموازين العقليّة و تجعله مسلوب الاختيار في حركاته و سكناته، فيتحرك و يترنّم على طبق نغماتها و إن كان من أعقل الناس و أمتنهم. و بالجملة: المحرّم منه ما يوجب خروج الإنسان من المتانة و الوقار قهرا، و يوجد له سكرا روحيّا يزول معه حكومة العقل بالكليّة، و من الواضحات أنّ التصيّد و إن كان بقصد التنزّه ليس من هذا القبيل.»[14]

 


[2] . الرياض ج2ص430.
[3] . دراسات في المكاسب المحرمة، ج‌2، ص: 197‌.
[11] . مستدرك الوسائل، ج‌11، ص: 223‌.
[12] .فِي الْمَجَالِسِ ِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ أَبِي ذَرٍّ عَنْ رَسُولُ اللَّهِ فِي وَصِيَّتِهِ لَهُ قَالَ: يَا أَبَاذَرٍّ لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ نِيَّةٌ حَتَّى فِي النَّوْمِ وَ الْأَكْلِ. وسائل الشيعة، ج‌1، ص: 48‌.
[14] . البدر الزاهر، للبروجردی، ص234، چاپ اوّل.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo