< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

89/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: استصحاب در امور تدریجی

یکی دیگر از تنبیهات استصحاب این است که آیا استصحاب در زمان و امور متدرجه هم جاری است یا نه؟

معمولا می گویند استصحاب ابقاء ما کان است یعنی چیزی که قبلا ثابت بوده در زمان متأخر مشکوک شد ابقاء کن و حکم به بقاء آن کن طبعا این امر در اموری که ثابتند و متدرج الحصول نیستند بسیار روشن است مثل اجسام و جواهر. مثلا اگر سنگی که در جائی بوده و در بقائش شک کنیم با استصحاب حکم به بقائش می‌کنیم اما در اموری که متدرجند مثل خود زمان که عبارت است از آناتی که یکی پس از دیگری حادث می‌شود و آن سابق زائل می‌شود یا در تکلم که هر کلمه بعد از کلمه دیگر پدید آمده و کلمه سابق زائل می‌شود و پس از زوال هر جمله جمله‌ای دیگر به وجود می‌آید یا جریان دم در زن مستحاضه که آن به آن مقداری خون خارج می‌شود و باز فانی می‌شود و تمام این اجزاء به یکدیگر متصل است. حال در این امور متدرجه آیا استصحاب جاری است با علم به اینکه آنچه حادث شده زائل شده و شیء جدیدی در امور متدرجه حاصل می‌شود، آیا در اینها هم ابقاء ما کان است با اینکه ما کان زائل شده ؟

مرحوم آخوند می‌فرمایند با توجه به اینکه این امور غیر قارة و تدریجیة الحصولند و آنچه قبلا بوده قطعا فانی شده و زائل شده و استصحاب ابقاء متیقن سابق است بنابراین طبعا در جریان استصحاب در اینگونه موارد مانند خود زمان و مانند متدرجات الحصول اشکال است.

مرحوم امام در کتاب رسائل در بحث استصحاب در تنبیه پنجم به نقل از استادشان شیخ عبد الکریم حائری(ره) می‌فرمایند مراد از ادله ما کان، ابقاء ما کان نیست بلکه مراد آن است که نباید به خاطر امر غیر مبرمی از امر مبری مانند یقین دست برداشت و وحدت متیقن و مشکوک شرط نیست تا شما بگوئید به دلیل فناء جزء قبل در زمان یا دیگر امور متدرجه، استصحاب جاری نمی‌شود.

گاه این مطلب از فرمایشات آخوند هم استفاده می‌شود.

  پس اصل بحث و اشکال روشن شد که آنچه مشکوک است جزئی است غیر از متیقن سابق، چه آنکه متیقن سابق به کلی زائل شده و آنچه هست غیر از متیقن سابق است.

جواب کلی: وحدت کل شیء بحسبه، وحدت یک سنگ یا یک ساختمان به اتصال اجزاء در زمان واحد است ولی وحدت امور تدریجی به اتصال اجزاء متدرج الحصول است پس اتصال اجزاء مثل جسم به یکدیگر تشکیل وحدت می‌دهد و اتصال اجزاء زمان و تکلم هم به یکدیگر تشکیل وحدت خواهد داد چه آنکه در فلسفه ثابت شده که «الاتصال مقارن للوحدة» و موجب برای استقرار وحدت است پس اتصال اجزاء سنگ به یکدیگر سنگ واحد را درست می‌کند و اتصال اجزاء سخن به یکدیگر سخنرانی واحد را و اتصال اجزاء دم حیض به یکدیگر دم حیض را و اتصال اجزاء زمان فروغ شمس به یکدیگر نهار را و اتصال ایام شهر رمضان به یکدیگر شهر رمضان را درست می‌کند: «الاتصال مساوق للوحدة»، پس فرق نمی‌کند همانطوری که در ثوابت مانند حجر و بناء استصحاب عند الشک جاری است در امور زمانی متدرج الحصول هم عند الشک استصحاب جاری است و به قول امام(ره) «وجود کل شیء بحسبه» وجود حرکت یعنی سنخ حرکت متدرج و وجود جوهر یعنی سنخ هستی ثابت در آن واحد و هکذا در مورد سایر امور متدرجه، پس بعضی از وجودات ثوابت و برخی متدرجند .

پس بحث در دو مقام واقع می‌شود .

مقام اول : جریان استصحاب در زمان .

مقام دوم : جریان استصحاب در زمانیات و امور متدرجه مثل تکلم و جریان الماء و دم حیض و نظائرها .

مقدمه

بحثی در فلسفه است که آیا اجزاء لا یتجزی وجود دارد یا نه؟

برخی از فلاسفه گفته‌اند جزء لا یتجزی محال است و جزئی که قابل برای تجزیه نباشد نیست زیرا جزء هر قدر کوچک باشد قابل برای تجزئه است. در مقابل برخی قائل به امکان آن هستند و می‌گویند هر مرکبی منتهی می‌شود به آخرین جزئی که آن قابل برای تجزئه و جزء جزء شدن ـ که جوهر فرد باشدـ نیست.

حال اگر کسی قائل به انکار جزء لا یتجزی شد معنایش آن است که تمام اجزاء به هم متصل است و بین اجزاء عدم وجود ندارد و مثلا در بین اجزاء سنگ که میلیاردها اتم سنگ است اتصال برقرار است و بین اتمها فصل به عدم نیست و وحدت وحدتی حقیقی است براستی چون اجزاء متصلند این سنگ از سنگ دیگری که بین آنها فاصله است جدا شده و تعدد تشکیل می‌دهد.

اما اگر قائل به جزء لا یتجزی شدیم ناگزیر هر جزء غیر از جزء دیگر است و فصل به عدم بین اجزاء حاصل می‌شود اما در عین حال باز هم وحدت عرفی برقرار است در بین یک شیء، گرچه وحدت عقلی نیست چه آنکه به مبنای دوم در بین اجزاء عدم فاصله است اما این اعدام چون بسیار کوچکند و اجزاء به هم پیوسته است وحدت عرفی را تشکیل می‌دهد؛ همانطوری که یک نماز در حقیقت اجزائی است که بین آنها تخلل به اکوان واقع می‌شود اما در عین حال می‌گوئیم این یک نماز دو رکعتی و آن دیگری یک نماز چهار رکعتی است برای اینکه اجزاء چهار رکعتی به هم پیوسته است و از اجزاء دو رکعتی فصل به زمان یا به عدم حاصل می‌شود ولو اجزاء نماز چهار رکعتی هم فصل به عدم شده اما چون عدم بسیار کوچک است و فصل بسیار کم است لذا در چهار رکعت می‌گوئیم یک نماز است به خاطر وحدت عرفی که به اتصال بین اجزاء حاصل می‌شود.

پس اگر منکر جزء لا یتجزی شدیم وحدت، عقلی بوده اما اگر قائل به جوهر فرد شدیم باز هم یک شیء واحد است منتهی به وحدت عرفی و مدار در استصحاب بر تشخیص وحدت و اتصال بر عرف است نه بر عقل و للکلام تتمة.

  والحمد لله

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo