< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

91/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ادله روایی رجوع عامی به مجتهد

سخن در جواز تقلید عامی از مجتهد بود. در جلسه گذشته به بخشی از استدلالات اشاره و به بخشی از اشکالات، پاسخ گفته شد، در این جلسه هم به برخی دیگر از مستندات روایی این مساله اشاره خواهیم کرد.

اگر چه در مورد مراجعه مستفتی به مفتی مرحوم آخوند در کفایه میفرماید:«هذا امر فطری جبلی» و با این بیان، مساله را از ایراد برهان هم مستغنی میشمارد، و اگر چه میدانیم رجوع به کارشناسان هر امری از جمله متخصصان امر فقاهت، در همه اطوار ثابت بوده است و شارع هم ردعی از آن نکرده است در عین حال به تعداد زیادی از روایات که بلغ حد التواتر، استدلال شده است.این روایات به سه طایفه قابل تقسیم است:

طایفه اول:ائمه علیهم السلام در پاسخ به این سوال که در مسائل شرعی چه کنیم و به که مراجعه کنیم؟ افراد خاصی را معین می کردند و گاهی ضوابط خاصی را هم در کنار تعیین مصداق برمیشمردند؛از جمله در مورد عمروی فرمودند:«العمروی و ابنه ثقتان...فما ادیاه عنی فاطعهما» در کنار تعیین مصداق، ضابطه وثاقت را هم ذکر کرده اند و گفته اند که ایندو در نزد امام درس آموزی کرده اند. از این روایت استفاده یک قاعده کلی هم میشود: کسی که ثقه است و در محضر امام معصوم سالیان درازی تعلم کرده است اهلیت دارد برای اینکه به او مراجعه کرد و ازو احکام دین را آموخت.

یا ارجاعاتی که به یونس بن عبد الرحمن یا زراره یا محمد بن مسلم و دیگران از اجلاء اصحاب و روات خویش کرده اند. این روایات در کتب حدیثی و رجالی از جمله در رجال کشی،قابل مشاهده است.

استاد میفرمود که اظهر همه اینها روایت اسحاق بن یعقوب از امام عصر عج است که ایشان در جواب توقیع او میفرمایند:

«اما الحوادث الواقعۀ فارجعوا فیها الی رواۀ احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجۀ الله علیکم»

در اینجا امام علیه السلام به یک مفهوم کلی ارجاع میدهند که روات حدیث باشند. ذکر این نکته ضروریست که بدانیم مقصود از «روات حدیث» که به عنوان مرجع و ملجا احکام تعیین شده اند کیست؟مقصود از راوی حدیث نباید ناقل صرف الفاظ حدیث باشد چه آنکه بسیاری از روات حدیث سوادی ندارند وبه صورت طوطی وار به حفظ روایات پرداخته اند-البته حفظ صورت کلام معصوم هم در جای خود ارزشمندست- بلکه کنایه از کسانیست که عالم دین اند و دارای قدرت تفقه اند اما اینکه تعبیر به «رواۀ حدیثنا» کرده است در مقام بیان رد اجتهاد قیاسی و مبتنی بر ظنون واهیه ایست که عامه بدان مراجعه میکنند؛ این حدیث در مقام بیان ضابطه کسانیست که از جانب امام عصر عج در زمان غیبت به عنوان حجت از جانب ایشان حق پاسخگویی در مسائل پیش آمده برای جامعه شیعه را دارند، آنان کسانی هستند که مبادی علمشان در دین از ائمه علیهم السلام نشات میگیرد. این روایات را صاحب وسائل الشیعه در باب11از ابواب صفات القاضی حدیث نهم آورده و در جامع الاحادیث در ج اول باب حجیۀ قول الثقات، این روایات آمده است.

طائفه دوم: روایاتیست که امام علیه السلام امر به فتوا دادن کرده است این روایت را نجاشی در شرح حال ابان بن تغلب نقل کرده است:

«یا ابان اجلس فی المسجد و افت للناس فانی احب ان أری فی شیعتی مثلک»

اینکه امام علیه السلام امر به فتوا میدهند یعنی به لازمه اش که قبول فتوا از طرف عامه مردمست هم ملتزم و بدان هم فرمان میدهند.

یا روایت باب11ح36:« مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِعِ فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ- و أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ- إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ- فَيَجِي‌ءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْ‌ءِ- فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ- وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ وَ حُبِّكُمْ- فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ- وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ- فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا- فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا‌بَيْنَ ذَلِكَ- فَقَالَ لِي اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ. »

پرواضحست که مقصود از فتوا در این روایت، همان فتوای مقصود در مقام استفتا و عمل کردنست.

طایفه سوم که تواتر معنوی یا اجمالی دارند مضمونی مشترک دارند بدین عبارت« من افتی بغیر علم فهو فی النار» در خطب نهج البلاغه هم بدین مضمون روایاتی دیده میشود. اخباریان در مقام طعنه بر اصولیان بدین روایات تکیه فراوانی میکنند؛ اما اگر کسی تمام این روایات را به دقت نظر کند تمام اینها در مقام اشاره و نفی شیوه اجتهادی اهل سنت است که در اجتهادات خود به قیاس یا مصالح مرسله یا شیوه های خطاپذیر دیگری که با رای و نظر برآمده از عقل بشری، هماهنگ است تمسک می کنند. لذا در این روایات ائمه علیهم السلام در مقام مخالفت و نهی از اجتهاد و فتوای روشمندی که بر اساس علوم اهل بیت و فرمایشات ایشان باشد نیستند بلکه از فتوای بدون مستند معتبر نهی میکنند.طبعا به خوبی از این طایفه بر می آید که اگر فتوا بر اساس کتاب و سنت باشد جائز خواهد بود.

همه این روایات شواهدی هستند که آن سیره فراگیر و شایع عقلائی در طول تاریخ بشری مبنی به رجوع عامه مردم به نخبگان هر رشته در حیطه فقه هم از اعتبار برخوردارست و ممضاۀ از جانب شارع میباشد.

بحث بعدی: ما هو شرایط المفتی؟

مشهور بین فقها آنست که باید تقلید از اعلم کرد و اگر جمعیتی از فقها و مجتهدین در عصرو مصری باشند باید به اعلم از ایشان مراجعه کرد مرحوم سید ره در مسائل فی الاجتهاد و التقید، به تفصیل به این مساله میپردازند.

بحث در دو مقام:بحث اول:ما المراد بالاعلم،؟بحث دوم:آیا میشود به غیر اعلم هم رجوع کرد یا نه؟

بحث اول: مقصود از اعلم کیست؟مرحوم سید در مساله 17از مسائل اجتهاد و تقلید آن را تفسیر کرده اند و ما میگوییم با رجوع به اشباه و نظائر از رشته های دیگر میتوان اعلم در فقه را تشخیص داد مثلا اعلم در طب به کسی نمیگویند که فقط کتابهای طبی را درس گرفته و زیاد مطالعه کرده باشد بلکه مقصود از اعلم در طب کسی است که تشخیص بیماری را بهتر بدهد و بهترین دارو یا راه علاج را تجویز کند. همان طور که برخی از منبریها علم فراوان دارند اما سخن گفتن موافق با مقتضای مجلس را نمیدانند.در هر فنی یاد داشتن مسائل فقط بکار نمی آید. مرحله مهم تر تطبیق کبریات بر صغریات است اگر کسی قادر بر تطبیق نباشد و نتواند مسائل را بر اساس کلیات حل کند در رشته خود مهارت نخواهد داشت.مثلا فرض کنید که طبیبی از نظر تئوریک بداند حصبه چیست؟ فرق آن را هم با تب ها ناشی از ذات الجنب یا سایر میکروب های وارد بدن بداند و آثار آنها رااز نظر علمی در حافظه خود بتمامه دارا باشد، اما هنگامی که بر سر بالین مریض حاضر میشود قدرت تشخیص ندارد و نمیتواند تجویز مناسب را داشته باشد به چنین کسی طبیب ماهر نگویند گرچه سالهای سال قواعد را خوانده و از آنها مطلع باشد. در فقه هم داستان از همین قرارست.کسی که خیلی احاطه به اخبار دارد و حافظه شایانی در این زمینه دارد یا بالاتر کسی که حافظ قرآن یا تمام وسائل الشیعه باشد، هیچیک از اینها موجب نمیشود که چنین شخصی بهتر از همه بتواند احکام دین را استنباط کند زیرا در مقام تطبیق قواعد واصول بر موارد و مصادیق فرعی فقهی یا مسائل مبتلابه و سخت تر مسائل مستحدثه، که میدان کارورزی و قدرت نمایی علمیست فرد قدرت تطبیق و اصطلاحا حل مساله ندارد؛و عجز او از استخراج صغریات از کبریات، اجتهادش را زیر سوال میبرد چه رسد به اعلمیتش را.

مثلا ما در فقه قاعده ید را خوانده ایم در اصول قاعده استصحاب را بررسی کرده ایم، در فقه چنین مساله برای ما پیش می آید: کسی که مرده است و شک داریم آیا زکات را در زمان حیاتش داده است یا نه؟ اینجا چگونگی تطبیق قاعده ید و استصحاب، نشانگر قوه و ملکه اجتهادی مجتهد میباشد و هرکه بهتر قواعد را در این مساله، تطبیق دهد اعلم فقها بشمار آید.

در نتیجه: مجتهد اعلم کسی است که پس از احاطه به اخبار و روایات و قواعد واصول و علوم وابسته، قدرت تطبیق آنها را بر مسائل جزئی فرعی داشته باشد و هرکس از همه توانمندتر در این زمینه باشد اعلمش خوانند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo