< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: انواع دلالات الفاظ/ مسائل کاربردی علم اصول

آیا وضع مختص به دلالت تصوریه است یا اختصاص به دلالت تصدیقیه دارد ؟

بلا اشکال انسان از الفاظ معانی را درک میکند و خواه نا خواه الفاظ دال بر معانی هستند. ولی ما سه نوع دلالت از لفظ داریم .

دلالت اول: دلالت تصوریة یعنی دلالت الفاظ بر اصل معانی تحت اللفظی آنها و آن دلالت معنای کلمات هنگام شنیدن آنها است مثلا از «شجر» درخت به ذهن می آید و از «جدار» دیوار .

دلالت دوم: دلالت تصدیقیه است یعنی متکلم وقتی کلامی از او صادر می‌شود مخاطب تصدیق کند که این مراد متکلم است و گوینده از این الفاظ اراده این معانی را کرده است. در این دلالت حتی اگر دیوانه‌ای هم جمله‌ای گفت بلااشکال معنایش در ذهن شنونده تبادر می‌کند یا حتی اگر از طوطی این لفظ صادر شود معنایش تبادر در ذهن می کند ولی نمی‌گویند این مراد متکلم است و ترتیب اثری به آن داده نمی‌شود. بینما اینکه اگر این جمله را متکلمی عاقل بگوید آن مراد متکلم به شمار آمده و به آن اعتنا‌ می‌شود و آثاری بر آن مترتب می‌شود. در این نوع متکلم در مقام تفهیم غرض و مؤدای لفظ بوده است .

دلالت سوم: اراده جدیة است یعنی مراد نهائی و غرض اصلی متکلم چه بوده است که این با لحاظ قرائن متصله و حتی قرائن منفصله کلام به دست می‌آید؛ مثلا مخصصاتی که در ادله وارد شده کف از مراد جدی کرده و می‌گوید مراد جدی عموم نیست بلکه عام بعد از تخصیص مراد متلکم است. یا اگر مطلقی وارد شد «الماء طاهر» بعد مقیدی آمد که «اذا لم یبلغ الماء حد کر ینجس بالملاقات مع النجس» معلوم می‌شود مراد جدی متکلم در جمله اول مطلق الماء نبوده بلکه مراد آب غیر قلیل یا آب کر یا جاری مراد بوده. این مراد جدی متکلم است که در مقام استنباط قانون، ناگزیر به مخصصات منفصل و تبصره‌ها قانونی دقت می‌شود و بعد مراد شارع و مقنن را برداشت می کنند .

بلا اشکال دلالت سوم مستند به وضع نیست؛ یعنی ارده نهائی و جدی متکلم که از بررسی مخصصات منفصله به دست می‌آید. زیرا عام مثل «کل عالم» برای عموم وضع شده ولی اگر در مخصص منفصلی گفت «لا تکرم العالم الفاسق» و کشف می‌کنیم مراد خصوص عالم عادل بوده و این برداشت مستند به قرائن منفصلی است که ابدا دخلی به وضع ندارد. پس دلالت سوم قابل احتجاج بر متکلم است .

بحث در این است که آیا دلالت تصوریه مستند به وضع است و به عبارت دیگر الفاظ برای ذات معانی وضع شده اند بدون توجه به اینکه اراده مقصود در مقام وضع است یا الفاظ برای معانی مراده وضع شده ؟

و به عبارت دیگر آیا دلالت الفاظ بر معانی، تنها دلالت تصوریه است یا دلالت تصدیقیه است و به عبارت دیگر آیا الفاظ به حسب وضع دلالت دارند معانی، مراد متکلم است و مورد تصدیق اوست یا الفاظ به دلالت تصوره دال بر معنا هستند، قطع نظر از اینکه مراد باشند یا نباشند .

مثلا الفاظ شنیده شده از دیوانه یا طوطی که گفته «زید قائم» آیا این معنای متبادر به ذهن آیا این معنای موضوع له است و این دلالت مستند به وضع است یا این دلالت انسیه است و بر اساس انسی که ذهن با این کلمات و مواقع استعمال آن پیدا کرده دلالت پیدا می‌کند .

آخوند صاحب کفایة[1] : الفاظ برای همان معانی بدون اراده وضع شده است نه به قید اراده به دلالت تصوریه .

یا آنچه که استاد ما به علمین (خواجه نصیر الدین و ابن سینا) نسبت میداد که گفته‌اند الفاظ برای معانی به قید اراده وضع شده است که ارده تفهیمیه نام دارد؛ یعنی مقصود متکلم است .

مرحوم استاد به تبع علمین می‌گویند:[2] حق همان است که دلالت وضعیه همان دلالت تفهیمیه و تصدیقی است یعنی کلام متکلم در مقام سخن نشانه آن است که متکلم ارده معنا کرده و قصد تفهیم معنا نموده است. و اگر در مقام استهزاء یا استقصاء و هزل و ... نباشد بلکه در مقام تفهیم مراد بود؛ عادة لفظ دلالت وضعی دارد متکلم قاصد تفهیم معانی است و الفاظ را بما انها موضوعات للمعانی بیان کرده است .

و الشاهد علی ذلک اگر از عاقلی جمله‌ای صادر شد عقلای عالم آن عاقل را به کلامش مؤاخذه می‌کنند. اگر مثلا گفت «لزید علی دینار» می‌گویند «اقرار العقلاء علی انفسهم جائز» و ادعای هزل و ... از او پذیرفته نمی‌شود .

اما دلالت تصوریه مستند به انس و کثرت استعمال لفظ در معانی آن است نه مستند به وضع .

ان قلت: اگر معانی الفاظ معانی مراده و به قید اراده باشد لازم می‌آید پیوسته موضوع له الفاظ خاص باشد گرچه وضع عام باشد چون مقید به وجود ذهنی می شود و الشیء ما لم یتشخص لم یوجد. پس لازمه‌اش آن است که معانی مقید به تصور ذهنی باشد و باید الفاظ و لو از قبیل کلی باشند موضوع له آنها خاص باشد؛ زیرا گر بنا شد معنای انسان همین حیوان ناطق بدون قید اراده باشد موضوع له آن عام می‌شود و اگر معنا حیوان به قید لحاظ و قصد بود ناگزیر معنا شخصی و جزئی می شود و این بعید است قطعا در مثل الفاظ کلی مثل انسان و حیوان و جدار .

جواب: مساله ارده اگر جزء معنا (کلی به قید ارده ) باشد حق با شما است. اما اگر اراده قید در مقام وضع باشد نه قید برای موضوع له، این مستلزم جزئیت معنا نیست پس اگر معنای انسان کلی به قید اراده باشد ناچار جزئی می شود اما اگر لحاظ اراده قید در مقام وضع باشد نه قید موضوع له اینجا موضوع له عام خواهد بود، همانطور که آخوند در فرق بین معنای اسمی و حرفی گفتند که آلیت در معنای حروف و استقلالیت در معانی اسمی، این دو قید مقام استعمال و قید علقه وضعیه است نه قید مستعمل فیه و موضوع له. در اینجا هم اراده تصدیقیة قید است برای مقام استعمال. و واضع معنا را در نظر گرفته به قید اینکه این معنا مراد باشد.

سرانجام دلالت سوم قطعا مستند له وضع نیست و انما الکلام در اینکه دلالت وضعیه دلالت تصوریه است یا تصدیقیه .


[2] ..محاضرات‌ في ‌الأصول، سید ابوالقاسم خویی، ج1، ص .105

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo