< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: جریان نزاع در اسم زمان

در مشتق عمدتا بحث در معنای هیئت مشتق است و با ماده آن کاری نداریم .

هیئات در مشتقات آیا دلالت دارند که ذات متلبس به مبدا هست یا ولو انقضی عنه المبدا باز هم هیئت صادق است ؟

مثلا هیئت اسم فاعل یا مفعول مثل ضارب دلالت بر قیام معنای ماده به ذات دارد اما این ذات باید بالفعل متلبس باشد یا ولو بعد از انقضاء هم باز بر او صادق است.

پس بحث در ماده نیست زیرا مواد از قبیل کتابت و ضرب، برای خود اعراض یا ماهیات وضع شده‌اند پس اگر ماهیت نبود، لا محاله معنای ماده وجود ندارد پس مادامی که ضرب هست ماده مشتق محقق است و اگر ضرب محقق نبود مسلم صدق ضرب غلط است لذا بحث در مواد مشتقات نداریم و عمده بحث در هیئات مشتق است که آیا دلالت بر اتصاف ذات به مبدا بالفعل دارند یا دلالت دارند بر صدق مشتق و لو انقضی عنه المبدا .

بنابراین نزاع ما در هر مشتقی است که مازاد از ذات متلبس به یک مبدائی از مبادی باشد، خواه جزو اعراض واقعیة باشد مثل ضرب و قیام و قعود یا حتی آن مبدا از امور اعتباری باشد مثل رقیت و زوجیت و عبدیت و ملکیت باشد یا حتی اگر از امور انتزاعی باشد مثل فوقیت یا تحتیت که ذاتی موجود است و اتصاف وی به مبدائی از مبادی حاصل است. اینجا بحث جاری است .

مثلا زوج ذاتی است با اتصاف به زوجیت که زوجیت امری اعتباری است، آیا اگر کسی انقضی عنه الزوجیة هل یصدق علیه انه زوج ام لا ؟ یا رقیت اگر کسی قبلا متلبس به رقیت بوده و الان انقضی عنه الرقیة هل یصدق علیه انه رق ام لا ؟

یا اگر شیئی متصف به تحتیت بود و الان این عنوان از او منقضی شده به اعتبار اتصاف قبلی؟

بنابراین مرکز بحث هیئاتند. آیا این هیئات اگر مبدا از ذات منقضی شد آیا عنوان مشتق بر او صادق است یا نه ؟

با توجه به این مطلب روشن است که بحث مشتق در جائی صادق است که ذاتی وجود داشته باشد که قبلا متلبس به مبدا بوده و الان اصل ذات باقی است ولی تلبس به مبدا از او منتفی شده است مثل ذات ضارب که شخصی قبلا متصف به ضرب بوده و همین ذات الان از او صفت ضرب منتفی شده است و شک داریم الان یصدق علیه انه ضارب ام لا ؟

پس اگر جائی با انتفاء تلبس به مبدا، خود ذات هم منتفی شود یعنی صورت نوعیه یک شیئی مثل انسان که اگر این وصف انسانیت منتفی شد ذات هم لامحالة منتفی است، اینجا نزاع جاری نمی‌شود یعنی در آن هیئات و موادی که دلالت دارند بر ذاتی که متصف شده به مبدائی که آن مبدا صورت نوعیه ذات است به حیثی که اگر مبدا منتفی شد آن ذات هم منتفی شود اینجا جای بحث نیست که آیا مشتق حقیقت در من انقضی هست یا نه .

مثلا انسان مشتمل بر ذاتی است و جسمی که متصف به صفت انسانیت است حال اگر کسی انسانیت او از بین رفت آیا جای بحث مشتق است ؟

کلا! اینجا با انتفاء صورت نوعیه ذات نیز منتفی است چون شیئیت شیئ به صورت اوست، نه ماده آن و اگرچه جسم باقی می‌ماند ولی انسان صادق نیست پس با زوال صورت نوعیة براستی انسان بما هو انسان قطعا منتفی است پس یکی از شرائط بقاء ذات است با انقضاء تلبس مبدا و الا بحث مشتق قطعا جاری نیست .

سوال

بر ذات حق متعال واجب صادق است آیا این صفت می تواند در منقضی عنه المبدا هم صادق باشد ؟

مثلا غسل جنابت متصف به وجوب می شود حال اگر وجوب از او منتفی شد و اصل غسل باقی ماند هل یصدق علیه انه واجب؟

این مساله در مورد بعض از الفاظ مثل ذات حق متعال اشکال ایجاد کرده است که انتفاء وجوب از او غیر ممکن است .

به عبارة اخری

بحث مشتق همانا در جائی جریان دارد که ذات بعد از تلبس به مبدا باقی مانده باشد مثل زوجه ای که مطلقه شده و ضاربی که قبلا متلبس به ضرب بوده و الان ضرب از او منتفی شده است و از اینجا اشکال در اسم زمان پیدا می‌شود

بنابراین در مثل یومی که متصف به وصفی شده باشد مثل یوم قتل الحسین (علیه السلام) و آن روز وصفش از بین رفت و خود ذات یعنی روز خاص نیز از بین رفت زیرا زمان باقی نمی‌ماند چه آنکه از روز قتل حسین علیه السلام سالها گذشته است و بلا اشکال با انقضاء قتل آن روز هم منتفی شده است، همانطور که با انتفاء صورت انسانیت انسان هم منتفی می‌شود. آیا در این موارد نزاع مشتق جاری است ؟

و به عبارت سوم: آیا بحث اسم زمان از دایره نزاع خارج است؛ زیرا با انتفاء تلبس به مبدا آن زمان نیز منتفی می‌شود و آیا این از قبیل انسان است و از دائره نزاع خارج است یا اسم زمان از قبیل اسم مکان است که نزاع در آن جاری است ؟

صاحب کفایة می فرمایند[1] اینجا نیز نزاع درست است، منتهی از قبیل کلی منحصر به یک فرد است. همانطور که در کلمه واجب الوجود نزاع در او جاری است چون هیئت اسم فاعل دارد ولو مصداقش منحصر به یک نفر است، وحدت ذات منافات با جریان نزاع ندارد .

و همانطور که اسم واجب الوجود منحصر به یک فرد است، و در عین حال نزاع در اسم فاعل جاری است اسم زمان هم از این قبیل است ذات منحصر در یک فرد است و با زوال اتصاف ولو آن فرد منتفی می‌شود اما بالاخره نزاع ما در اینکه مشتق به طور کلی حقیقت در متلبس است یا اعم از متلبس و من انقضی است، این نزاع جاری است گرچه گاه ذات در بعض مشتقات منحصر در یک فرد باشد .

و همینطور اسم جلالة که اسم الله وضع شده بصورت علم یا اسم است برای کلی که فردش منحصر به یکی شده است

این بحث وقتی مفید است که ولو ذات یکی بیش نباشد، باز جای بحث است که آیا با انقضاء مبدا بر ذات صادق است؟

اگر بحث مشتق در ذاتی که منحصر در یک فرد است منتفی باشد باید بحث در مورد کلمه الله غلط باشد؛ زیرا به فرض اینکه الله اسم کلی مستجمع جمیع صفات کمالیه و جلالیه و جمالیه باشد چون منحصر به یک فرد است نباید نزاع در وضع الله و اینکه آیا اسم علم است یا اسم برای کلی است صحیح است در صورتیکه نزاع جا دارد پس وحدت ذات اثر در بحث مشتق ندارد یعنی ولو مشتق ذاتی منحصر در یک نفر دارد ولی بحث در اینکه آیا مشتق حقیقت در متلبس است یا در اعم درست است پس در اسم زمان هم ولو وقوع قتل الحسین در یک روز خاص بوده و بعد آن منقضی شده است ولی وحدت فرد موجب نمی‌شود بحث در مشتق منتفی شده باشد .

اما برخی منهم سیدنا الاستاد خدشه کردند[2] که قیاس اسم زمان به ذات حق متعال و بعد تشبیه به ذات منحصر به یک فرد ناتمام است .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo