< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: دلیل اقوال در مساله مشتق

بعد از فراغ از محل بحث در مشتق و بیان مراد از حال تلبس، امروز در ادله طرفین صحبت می‌کنیم

جمعی قائل به حقیقت بودن مشتق در خصوص متلبس بالمبدا فی حال النسبة هستند اگر گفته شد «زید قائم» باید الان متلبس باقیام باشد ولی اگر قبلا متلبس بالقیام بود این استعمال مجازی است و اگر گفت «زید قائم بالامس» اگر در امس قائم بود حقیقت است و اگر قبل از امس قائم بود مورد تنازع است و اگر بعد از امس قائم بود بلا اشکال مجاز است و هکذا اگر گفت «زید ضارب فی الغد» اگر در همان غد ضارب بود متلبس بالمبدا فی الحال است و اگر امروز ضارب بود متلبس به من النقضی است و اگر بعد الغد متلبس به ضرب شد قطعا مجاز است زیرا تلبسی حاصل نشده است .

حال آیا مشتق به راستی حقیقت در خصوص متلبس است و در من انقضی عنه المبدا مجاز است یا همانطور که جمعی قائلند مشتق حقیقت است در تلبس بالمبدا، خواه منقضی شده باشد یا فی حال النسبة باشد

این دو قول مهم فقط سابقا بین بزرگان مطرح بود اما بعدا اقوال دیگری نیز حادث شد مثلا بعضی گفتند اگر مشتق از ماده لازم باشد مثل طهارت اینها حقیقت است و لو در من انقضی عنه المبدا ولی اگر از قبیل فعل متعدی باشد حقیقت در خصوص متلبس بالمبدا است و بعضی تفصیل داده‌اند بین اینکه در اسم فاعل حقیقت در متلبس است ولی در اسم مفعول و برخی دیگر از مشتقات حقیقت در اعم از متلبس و من انقضی است و بعضی تفصیل داده‌اند که اگر سلب مبدا از مشتق شد و ذات متلبس به ضد آن مبدا شد مثل اینکه قبلا زید قائم بوده و الان قاعد شد اینجا استعمال قائم بر زید مجاز است ولی اگر متلبس نشد به زید مثل اینکه پارچه‌ای سیاه بود و الان بی رنگ شده است اینجا مشتق حقیقت است در اعم از متلبس و من انقضی

به هر حال بعد از دو قول اول که معروف بود اقوال دیگری هم به صورت تفصیل به صورت بین وجوه ذکر شده است، چنانکه در رابطه با مبدا هم همین طور است برخی گفته‌اند اگر مبادی از قبیل ملکات یا حرف و صنعت بود حقیقت در من انقضی هم هست و در غیر این موارد در من انقضی مجاز است .

اقوال را در صدد بیانش نیستیم زیرا غالب این اقوال غالبا ناشی از اشتباه در تفسیر در مبادی است بنابراین عمدتا همان دو قول مشهور عمدتا محل بحث است .

جمعی از بزرگان منهم صاحب کفایة[1] و آقای نائینی[2] و محقق اصفهانی قائلند مشتق حقیقت در خصوص متلبس بالمبدا فی الحال است و شامل من انقضی عنه المبدا نمی شود و این دست هم به وجوه عقلی وهم ادله نقلیه تبادر و صحت سلب تمسک کرده‌اند

 

دلیل عقلی محقق نائینی

محقق نائینی دلیلی عقلی اقامه کرده‌اند که غیر ممکن است مشتق در من انقضی عنه المبدا حقیقت باشد

تقریب اول: جمع بین وجود و عدم نمی‌شود .

تقریب دوم: جمع بین ضدین نمی‌شود

در برهان اول می‌گوید عقلا استعمال مشتق در من انقضی عنه المبدا غلط است زیرا مشتق حقیقت حقیقت در همان معنی مبدا و فرق آن در لا بشرط و به شرط لا بودن است. این اجمال بیان ایشان بود

تفصیل بیان محقق نائینی محتاج بیان مقدمه ای است .

مقدمه آیا بین مشتق و مبدا اشتقاق فرق است؟

مثلا بین ضرب و ضارب در معنی تفاوت است یا مشتق با مبدا اشتقاق از نظر معنی یکی است و تنها فرق در آن است که مشتق همان معنای مبدا است به نحو لا بشرط و مبدا همان معناست به شرط لا ؟

 

اقسام ماهیت

در منطق خواندیم که ماهیات چند جور تصور دارد

قسم اول ماهیت: ماهیت لابشرط مقسمی یا ماهیت مهمله مثل لحاظ انسان با قطع نظر از ملابسات و ملاحظات و حصص مثلا اصل ماهیت انسان در مقابل بقر و غنم لحاظ شود ولی هیچ خصوصیتی ملحوظ نیست بلکه اصل ماهیت بدون لحاظ شیئی لحاظ می‌شود. این مفهوم و ماهیت همان است که منقسم به اقسامی می‌شود .

قسم دوم ماهیت: همین ماهیت لحاظ شود مقید به همه قیود و همه اقسام نسبت به او مساوی باشد که از آن «لابشرط قسمی» تعبیر می‌شود و این همان است که بین بزرگان اختلاف است که «مطلق» لابشرط مقسمی است یا لابشرط قسمی .

استاد خوئی مطلق را «لابشرط قسمی» می‌دانند یعنی ماهیتی که با او همه چیز لحاظ شود و بدون تقید به شیء خاص .

قسم سوم ماهیت: ماهیت «به شرط» یعنی لحاظ ماهیت به شرط لیسیده از همه قیود باشد .

قسم چهارم ماهیت: ماهیت به شرط شیء است مثل ماهیت انسان به شرط عدالت

حال ماهیت بشرط لا نیز دو قسم است

اول: ماهیت بشرط لا از همه قیود

دوم: ماهیت بشرط لا از قید خاص

ماهیت به ماهیت به شرط شیء نیز دو قسم دارد

اول: ماهیت بشرط شیء به قید خاص

دوم: ماهیت بشرط شیء به همه قیود

ماهیت لابشرط یجتمع مع الف شرط ولی ماهیت بشرط لا لا یجتمع مع غیره

اگر انسان لابشرط لحاظ شد می‌تواند با همه انواع انسان صادق باشد ولی اگر بشرط لا از بعض قیود لحاظ کردید طبیعتا به شیء دیگر لیسیده از آن قید نباشد صادق نیست .

حال ضارب بر ذات صادق است ولی ضرب بر ذات صادق نیست و بر آن حمل نمی‌شود .

معروف گفته‌اند اسم فاعل دلالت دارد بر ذات متصف به صفت و ضارب یعنی آن کسی که میزند و مضروب یعنی آن کسی که ضرب بر او واقع شده است یعنی در مشتق چه اسم فاعل و چه اسم مفعول ذات را اخذ می کنند .

بر این اساس معنای مشتق مرکب است از ذات و مبدا و نسبت ناقصه(در مقابل نسبت تامه) ضارب یعنی ذات ثبت له الضرب

اما ضرب فقط دلالت بر اصل حدث دارد یا بیاض دلالت بر اصل عرض بیاض دارد و در او نسبتی بین ذات و عرض لحاظ نشده است .

بر این اساس می گویند چون معنای ضارب ذات ثبت له الضرب است لذا حمل آن بر زید درست است زید ضارب یعنی زید ذات ثبت له الضرب اما در ضرب و قیام ذاتی در او لحاظ نشده است لذا زید ضربٌ غلط است

اما در قبال این قول مرحوم میر شریف اشکالی بر صاحب مطالب کرده است و از آن تاریخ مطرح شد که مشتق هم دال بر ذات نیست همانند مبدا اشتقاق و علت عدم حمل فعل بر ذات آن است که مشتق برای همان معنا است لابشرط ولی ضرب برای حدث است بشرط لا و گفتیم ماهیت لابشرط یجتمع مع الف شرط پس قابل حمل است، اما مبدا چون بشرط لای از ذات است قابل حمل بر ذات نیست .

اینجاست که نزاع جدیدی در گرفته است که آیا مشتق معنایش مرکب است از ذات و نسبت بین ذات و مبدا یا نه معنای مشتق همانند مبدا اشتقاق بسیط است منتهی فرقش به آن است که در مبدا بشرط لا است ولی در مشتق لابشرط است

آقای نائینی[3] داد سخن داده است و اصرار دارد مشتق معنای بسیطی دارد و ترکیب در معنای مشتق راه ندارد و این از اغلاط است که مشتق ذات ثبت له الضرب .

بنابراین وقتی می گوئیم زید ضارب اگر وقت نسبت؛ ضرب باشد صدق زید ضارب غلط است ولی اگر دیروز ضارب بوده دیگر الآن ضربی وجود ندارد پس چطور شما اطلاق می کنید و می‌گوئید زید ضارب پس معنای ضرب یعنی عرض یا حدث و جمع بین النقیضین که غلط است. آن زمانی که ضرب وجود دارد زید ضارب درست است ولی وقتی ضربی در کار نیست چطور ما اطلاق کنیم فرض بر این است که اگر ضارب بود ضارب صادق است و اگر هم نبود باز ضارب صادق است این معنا ندارد مگر آنگاه که بین متلبس و من انقضی قدر جامعی باشد که بگویئم ضارب برای آن قدر جامع وضع شده است و آن ذات است قهرا ولی اگر در مشتق ذات اخذ نشد بین وجود و عدم چه قدر جامعی است ؟!

لذا آقای نائینی می گوید چون معنای مشتق بسیط است که همان معنای مبدا اشتقاق است و ذات در معنای مشتق اخذ نشده است، پس بین زمان تلبس و زمان عدم تلبس قدر جامعی وجود ندارد که به اعتبار آن قدر جامع بر کسی که انقضی عنه المبدا ضارب صادق باشد .

بعد محقق نائینی اضافه کرده است که حتی اگر قائل به ترکیب مشتق هم بشویم و بگوئیم مشتق مرکب از ذات و من له المبدا است باز هم اطلاق مشتق بر من انقضی نیاز به قدر جامع دارد و آن نیست مگر زمان .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo