< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: کلام نفسی/ اراده و طلب/ اوامر

آیا کلام نفسی وجود دارد ؟ اشاعره با معتزله اختلاف دارند.

معتزله می گویند: در نفس آدمی آنچه موجود است علم و تصور و تصدیق است که اینها متعاقب به یک جمله خبریه در تلفظ می شود یا به یک جمله انشائیه .

اما اشاعره قائلند ماوراء اینها و ماورای کلام لفظی در نفس انسان، کلام نفسانی یا کلام نفسی وجود دارد .

این یک نزاع بین این دو طائفه است و از اینجا ناشی شده که گفته اند قطعا نسبت صفت تکلم به ذات خداوند ثابت جائز است و کلام هم امر حادثی است که عبارت از ایجاد اصوات است و صفات الله باید امور قدیم و ازلی باشد و چون بر خدا اطلاق متکلم می شود، باید یک سنخ کلام نفسی در خداوند باشد تا به اعتبار آن همانطور که نسبت حی و عالم به خدا می دهیم، بتوان نسبت متکلم هم داد و در نتیجه غیر از اصوات و الفاظ باید صفتی قائم به ذات باشد که به اعتبار آن متصف به متکلم باشد و آن را کلام نفسانی دانستند. سپس گفته اند پس چون قرآن کلام الله است و کلام نفسانی باید ازلی باشد و حقیقت قرآن هم قدیم است و همانطور که علم الله و قدرت الله ازلی است سپس تسریه داده اند که همانطور که قرآن قدیم است و قائم به نفس وذات خداست بشر هم علاوه بر کلام ذاتی صفتی به نام کلام نفسانی دارد.

 

نزاع دوم

نزاع دوم بین خود اصولیین شیعه است. از دیدگاه اصولیین شیعه جمعی بر این باورند که انسان وقتی چیزی را خواست و اراده کرد در نفس او دو چیز است یکی اراده که از عوارض و صفات نفس است و دیگری طلب که تصدی نحو العمل است که از صفات فعل است.

در قبال این نظریه جمعی و منهم المحقق الخراسانی گفته اند اراده و طلب دو لفظ به یک معنا هستند که سه مرحله دارد:

یک مرحله در نفس آدم مختار است و آن وقتی است که انسان در دل به راستی می خواهد و نام آن اراده حقیقی و طلب حقیقی هست. پس اراده حقیقی در نفس با طلب حقیقی متحد است

در مقام انشاء هم آنگاه که به ماده «اطلب» یا «امرت» انشاء طلب می کند، اینجا با اراده انشائی متحد است. به هر حال این نزاع بین اصولیین شیعه مطرح شده است که آخوند آن دو را یکی می دانند ولی مشهور آن دو را متفاوت می دانند .

عجب است از مرحوم آخوند که خلط بین دو نزاع اول و دوم کرده است. نزاع در وجود کلام نفسی دخلی به نزاع ذز اتحاد طلب و اراده که اصولیین مطرح کردند ابدا ندارد. ما منکر کلام نفسی هستیم ولی طلب و اراده را دو شیء منحاز می دانیم و قبول است که در نفس آدمی چیزی به نام کلام نفسانی وجود ندارد، ولی طلب و اراده دو چیز منحاز است که اراده صفت نفس است و طلب تصدی نفس نحو العمل است.

مرحوم آخوند گفته اند: أن الحق كما عليه أهله - وفاقاً للمعتزلة و خلافاً للاشاعرة - هو اتحاد الطلب و الإرادة ، بمعنى أن لفظيهما موضوعان بإزاء مفهوم واحد و ما بإزاء أحدهما في الخارج يكون بإزاء الآخر، و الطلب المنشأ بلفظه أو بغيره عين الإرادة الإنشائية ، و بالجملة هما متحدان مفهوماً و إنشاء و خارجاً، لا أن الطلب الإنشائي الذي هو المنصرف إليه إطلاقه - كما عرفت - متحد مع الإرادة الحقيقية التي ينصرف إليها إطلاقها أيضاً[1] .

اینجا مرحوم آخوند حق را با معتزله قرار داده است. درست است که معتزله منکر کلام نفسی اند ولی این دخلی به بحث اتحاد طلب و اراده اصلا ندارد . آخوند نزاع بین اشاعره و معتزله را به نزاع لفظی بر گردانده که این هم غلط است و حتی نزاع لفظی در بین اصولیین شیعه نیز غلط است

ابتدا در این مقام بحث می کنیم و بعد به نزاع بین اصولیین شیعه بر می گردیم .

اشاعره گفته اند در ذات حق متعال صفتی به نام تکلم است که دخلی به حادثات ندارد و قدیم است و حلول در خدای متعال کره و مانند علم و قدرت ازلی است، با این تفاوت که آنها عین ذاتند ولی تکلم حال است و عین ذات نیست .

در قبال این نظر معتزله منکر کلام نفسی اند و تکلم را جزء صفات فعل دانستند و امر حادث است و قدیم نیست

 

برهان اشاعره بر کلام نفسی

برهان اول اشاعره بر کلام نفسی: در جمل خبریه و انشائیه است که در جمل انشائیه دیروز به عرض رسید ولی همین دلیل در جمل خبریه به این نحو تقریر می شود که الخبر یحتمل الصدق و الکذب و خبر نسبت بین محمول و موضوع است اگر فرض کردیم متکلمی یا شنونده ای یقین دارد به تحقق یا عدم تحقق قضیه‌ای و در عین حال اگر گفت یا شنید «زید مرد»، این معنا محتمل الصدق و الکذب است.

حال متکلمی که یقین دارد به کذب کلامش و در عین حال گفته «زید مات» آیا این معنا در ذهنش نقش بسته است یا خیر؟

خیر ابتدا شیئی در نفس مرتکز شده و بعد آن را ابراز کرده است. پس در این جمله از یک امر باطنی ثابت است در نفس حکایت می کند و آن شیء غیر از علم متکلم است زیرا او عالم است که زید نمرده است و لی در عین حال گفته است زید مات، و این لفظ هم دارای معنا است قطعا، و آن معنا هم در ذهن متکلم وجود داشته است پس ورای لفظ «زید مات» حقیقت دیگری هست در دل متکلم است که آن حقیقت خبر است و آن محتمل الصدق و الکذب است و آن همان کلام نفسانی است .

در جمل انشائیه هم همانطور که گفتیم اگر حقیقت امر همان لفظ باشد بما له من المعنی و در واقع ما می بینیم که مواردی است که اراده در نفس نیست، اما واقعا طلب هست؛ مثل موارد امتحان و اعتذار که دیروز توضیحش گذشت و در این دو مورد قطعا طلب هست اما اراده واقعی نیست. پس معلوم می شود که غیر از لفظرآدمی و اراده نفسانی که در اینجا اراده نفسانی نیست در نفس چیزی به نام طلب است و از آن به کلام نفسی می شود .

 

برهان دوم اشاعره بر کلام نفسانی

استدلال به شعر «ان الکلام لفی الفواد و انما جعل اللسان علی الفؤاد دلیلا» و این همان حقیقتی است که ما می‌گوئیم که در نفس انسان کلام نفسانی وجود دارد .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo