< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

93/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: فور و تراخی / اوامر

آیا امر دلالت بر فور دارد یا دال بر تراخی است، یا نه دال بر فور است و نه تراخی ؟

آیة الله بروجردی بعد از بیان عدم دلالت امر بر مرة یا تکرار می فرمایند و در فوریت و تراخی نیز چنین است؛ یعنی امر به مادته و صیغته دلالت بر فوریت یا تراخی ندارد.

مثلا اگر مولی فرمود ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا﴾[1] این امر به اتیان حج نه به ماده آن و نه به صیغه‌اش دلالت بر لزوم اتیان به آن فورا یا لزوم تاخر ندارد و هکذا وقتی مولی فرمود ﴿اقم الصلاة لدوک الشمس الی غسق اللیل﴾[2] .

و همانطور که در بحث مرة و تکرار گذشت در صیغ امر دو دال و دو مدلول وجود دارد.

دال اول ماده آن است که بر اصل ماهیت مهمله دلالت دارد .

دال دوم هیئت است که دلالت بر طلب الطبیعه دارد. اما فوریت یا تراخی نه از ماده آن استفاده می شود و نه از صیغه آن و هکذا مره و تکرار .

اصل مساله تقریبا روشن است اما برای بسط مقال سخن در فور و تراخی در دو مقام واقع می شود .

مقام اول: مقام ثبوت و واقع تکلیف

در این مقام چند گونه قابل وقوع است

بعضی تکالیف قابل برای فور و برخی قابل برای تراخی است و برخی مطلقند و این دو قید در آنها لحاظ نشده است .

در این مقام باید بررسی شود که آیا ادله وجوب یا امر دلالت بر فور دارند یا دلالت بر تراخی .

اما در مقام ثبوت شکی نیست که واجبات بر انحا و اقسامی هستند .

قسم اول: واجباتی که مقید به تقدیم و فوریت عمل هستند مثل وجوب رد سلام و هکذا وجوب اداء حجة الاسلام که بعد از تخلیه سرب فوریت دارد .

قسم دوم: واجباتی که به حسب مقام ثبوت ممکن است مقید به زمان متاخر باشند مانند صیام شهر رمضان

در هر یک از دو قسم

تارة مقید به زمان خاص است

و اخری به زمان خاص مقید نیست که در فرض اول مثل رد سلام، واجب مضیق است، ولی اگر مقید به وقت خاص نباشد بلکه زمان آن ادامه داشته باشد واجب موسع است .

و نیز در صورتی که واجب فوری باشد

تارة بعد از فوریت بالمرة ساقط می شود مثل رد سلام که بعد از نیم ساعت مثلا دیگر وجوب رد ساقط می شود و دیگر واجب نیست

و اخری بعد از فوریت نیز تکلیف باقی است؛ مثل حج که در زمان اول واجب است، اما اگر تاخیر انداخت از ذمه او ساقط نمی شود و باید اتیان کند .

و نیز این امور تارة فورا ففورا است؛ مثل حج که اگر سال اول نشد باید سال دوم برود و اگر ممکن نشد سال سوم برود .

و اخری واجب بعد از تاخیر آن موسع می شود؛ مثل صلاة زلزله که بعد از وقت آن دیگر فوریت نداشته و وجوب آن باقی است و امر به آن ساقط نمی شود و می توان آن را تاخیر انداخت .

مقام دوم: مقام اثبات

اما به حسب عالم اثبات و ادله اگر دلالت لفظیه باشد یا با قرینه متصله یا منفصله دلالت بر فوریت عمل کرد؛ مثل رد سلام یا حج که دلیل بر عدم جواز تاخیر آن آمده است نعم الوفاق و عمل می کنیم؛ چون مکلفیم به عمل به ظهور ادله .

ولی اگر قرینه و دلیلی بر فوریت یا تراخی نبود، مقتضای قاعده در تعلق امر به یک شیء، عدم فوریت و تراخی است؛ یعنی لو خلی و طبعه اگر مولی گفت صل، معنای این امر به ماده اش ماهیت مامور به، و به هیئت آن طلب مامور به و ماهیت می کند. پس معنای اقم الصلاة آن است که این ماهیت متعلق طلب است و به مقتضای هیئت آن دلالت بر وجوب و ثبوت بر ذمه دارد و نه فور و نه تراخی از صیغه فهمیده نمی شود .

پس از نظر عام دلالت اگر قرینه ای در کار نبود، امر نه به مادته و نه به هیئته دال بر فوریت ندارد که این مطلب مورد اتفاق محققین است .

اما از زمان صاحب معالم به بعد گاه گفته اند، مقتضای دلیل خارجی فوریت است الا ما ثبت بالدلیل و مستند این قول هم دو آیه کریمه است :

آیه اول: ﴿فاستبقوا الخیرات﴾[3] که به معنای امر به پیشی گرفتن در کار خیر است .

آیه دوم: ﴿سارعوا الی مغفرة من ربکم﴾[4] به معنای لزوم سرعت گیری به سوی اسباب مغفرت و تقرب الی الله است .

مقتضای ظهور این دو آیه کریمه سبقت در عمل و فوریت آن است .

پاسخ استدلال به دو آیه

در پاسخ استدلال به این آیات گفته اند

اولا: که سبقت که مشتق از مسابقه است، به معنای این است که بین دو نفر سعی در سبقت باشد و معنای استباق هم همین است و این در جائی تصور دارد که تکلیفی متوجه جمعیتی باشد و این مثل واجبات کفائی است که همگان مامور به عمل هستند و یا در مثل رد السلام و این سرعت و استباق در تکالیف شخصی نیست و در تکلیف شخصی مانند نماز خواندن مسابقه ای در کار نیست، پس آیه شریفه در تکالیف عینی نیست .

پس بحث ما در واجبات عینی است که هر مکلفی به شیئی مامور است .

اما آیه «سارعوا الی مغفرة من ربکم» این هم در مورد توبه وارد شده است که عقلا واجب است؛ زیرا کسی که مخالفت حق متعال می کند متوسل به بزرگترین خطر شده است و باید خود را از خطر نجات دهد، پس بهترین راه برای گناه کار توبه و سرعت در آن است و لذا مغفرت تعبیر کرده است؛ یعنی در موجبات آمرزش سرعت بگیرید و این اشاره به حکم عقل مبنی بر لزوم توبه است و این دخلی به تکالیف الهی ندارد .

ثانیا: به فرض عدم اختصاص آیه شریفه به خصوص توبه یا واجبات کفائی و شمول داشتن نسبت به همه واجبات درعین حال به نظر می رسد این دو آیه دو حکم انشائی اند نه دو حکم مولوی و عقل مستقل است که آدم هر چه سریعتر به دنبال توبه و مغفرت برود و کار خیر را تاخیر نیندازید، پس قهرا عقل موارد تکالیف را مختلف می بیند و حسن استباق را می بیند و از نظرش استباق پسندیده است .

ثالثا: بر فرض تنزل و پذیرش وجوب مولوی، قطعا امر ندبی خواهد بود، چه آنکه اگر امر وجوبی باشد مستلزم تخصیص اکثر است.

بلا اشکال در مستحبات که اکثر مامور به را تشکیل می دهند استباق واجب نیست و در کثیری از واجبات نیز استباق و سرعت واجب نیست و بالاترین واجب که نماز است اینگونه است و هکذا دیگر واجبات .

پس دو آیه ناگزیر حمل بر ندب می شود نه بر وجوب و الا یلزم تخصیص الاکثر. بنابراین روشن شد که نه مقتضای خود امر و نه مقتضای ادله خارجیه فوریت عمل نیست .

بذلک ینتهی البحث فی الفوریه و التراخی و یاتی البحث فی الاجزاء ان شاء الله تعالی .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo