< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

93/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: تفکیک بین انشاء و منشا

حاصل اشکال سوم رجوع الشرط به هیئت آن شد که اگر انشاء الطلب الآن بود طلب هم باید فعلی باشد و طلب که مفاد هیئت است نمی تواند معلق بر مجیء زید باشد. یا اگر مولی گفت «ان استطعت فحج» معنای هیئت «حجِّ» ایجاد وجوب است و اگر ایجاب الآن حاصل شده پس وجوب حج هم قطعا الان حاصل شده است و معنای وجوب همان معنای هیئت است و اگر معنای هیئت که وجوب است معلق بر استطاعت باشد، این مستلزم تفکیک منشاء از انشاء و تفکیک وجوب عن الایجاب یا تفکیک وجود عن الایجاد است که همگی محال است. بنابراین کشف می کنیم شرط در جمل شرطیه قید برای هیئت نیست .

در جلسه قبل بیان مرحوم آخوند را عرض کردیم و بعد اشکال استاد خوئی بر آن را آوردیم که آن را قبول نکردیم .

 

راه حل استاد خوئی برای حل مشکله

اما مرحوم استاد از راه دیگری جواب اشکال را دادند و ‌آن این است که ما مطلقا گفتیم انشاء عبارت است از ابراز ما فی الضمیر که تارة وجوب فعلی است و اخری وجوب علی تقدیر الاستطاعة است و گاهی مولی می خواهد الان شیئی را واجب کند مثل اینکه الان می گوید «جئنی بماء» یا «اکرم العالم». و اخری غرض مولی به وجوب علی تقدیر المجیء و یا به وجوب حج علی تقدیر الاستطاعة‌ تعلق گرفته است.

بنابراین محذوری نیست که تارة در نفس خود اعتبار وجوب فعلی کند و اخری در نفس خود اعتبار وجوب علی تقدیر استطاعة کند و اعتبار وجوب علی تقدیر الشرط کاملا امر عقلائی و ممکنی است و مانعی ندارد مولی تارة وجوب را فعلیا اعتبار کند مثل کسی که در زوال وارد شده است و مولی به او می گوید «صل» و اخری اعتبار ثبوت فی الذمه علی تقدیر حصول الاستطاعة کند .

بنابراین معنای انشائی که به هیئت حاصل می شود ابراز ما فی الضمیر است که تارة وجوب مطلق و اثبات فی الذمه مطلقا است و اخری ما فی الضمیر اثبات وجوب بر ذمه مکلف علی تقدیر الاستطاعة است و بعد ما فی الضمیر را ابراز می کند و اگر مطلوب و ما فی الضمیر مولی مطلق بود می گوید «اقم الصلاة»‌ و اگر ما فی الضمیر وجوب علی تقدیر الاستطاعة بود می گوید «ان استطعت فحج» .

و حاصل مطلب آن شد که قیاس ایجاد و و جود بما نحن فیه مع الفارق است زیرا اعتبار امر نسبی قائم به طرفین است مانند علم که یک طرف ذات معلوم است که ممکن است متاخر از زمان حصول علم باشد در اعتبار هم گرچه اصل اعتبار در نفس مولی فعلی است ولی معتبر ممکن است امر معلق بر شرط و متاخر زمانا از اعتبار باشد .

بنابرین از نظر عالم ثبوت اشکالی در رجوع قید به مفاد هیئت که همانا مفاد طلب و انشاء است اصلا نیست. شواهد زیادی نیز بر این مطلب دلالت دارد مانند وصیت تملیکیه یا تدبیر نسبت به عبد و امه «انت حر دبر وفاتی» یا «اوصیت بداری هذا ملکا لزید بعد وفاتی» . در این موارد انشاء حریت یا انشاء ملکیت در زمان حیات مولی یا مالک است ولی منشا ملکیت و حریت بعد الوفات است .

این نسبت به مرحله اول که به شیخ اعظم در مطارح نسبت داده شده است که مرحله اول عقد سلبی و مرحله ثبوت بود که بیان استحاله رجوع قید به هیئت بود .

 

مرحله دوم (عقد ایجابی) در کلام شیخ اعظم

اما عقد ایجابی که مرحله دوم سخن شیخ انصاری است ایشان می فرمایند از نظر دقت و بررسی عقلائی پیوسته قیود راجع به مفاد ماده است نه هیئت[1] .

بیان ذلک

مواد اوامر دلالت بر طبایع مطلوب مولی دارد؛ مثلا «اضرب» ماده اش «ضرب» است که مولی این عمل را تقاضا می کند یا ماده «اقم الصلاة» نماز خواندن است که مطلوب مولی صلاة است یا حج در «ان استطعت فحج» است که عمل و ماهیتی خاص مطلوب مولی است .

حال مولای ملتفت وقتی عملی را می طلبد این عمل حالات متفاوتی دارد. تارة این عمل بدون قید و شرط و به نحو اطلاق مطلوب خداست؛ مانند یاد خدا که همیشه مطلوب خداست «من سجده و تسبیح و عبادت نشناسم از یاد تو غافل نشود طاعتم این است». این مطلوبی است که در همه حال و بدون قید و شرط مطلوب ذات مولی است.

و اخری این ماهیت و عمل مطلوب مقید به قیدی است و مولی آن را مطلقا دوست ندارد؛ مثل «رد السلام» که در زمان سلام کردن لازم است نه مطلقا. لامحاله اینجا مطلوب مولی حصه خاصی است که آن جواب دادن بعد از سلام است و علیکم السلام مطلقا مطلوب نیست، بلکه مطوبیت رد السلام بعد از السلام است .

و تارة این قید غیر اختیاری است مانند مطلوبیت صلاتی که معلق بر زوال است «اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان» که صلاة به خاطر مصلحت ملزمه ای که دارد مطلوب مولی است، ولی این مصلحت همه وقت مطلوب نیست، بلکه بعد از زوال مطلوب اوست .

و اخری این مطلوب مولی مقید به قید اختیاری است یعنی می گوید اگر مستطیع شدی، من در حج مصلحت ملزمه می بینم. آن خدائی که عالم السر و الخفیات است و به همه کائنات عالم است و بر اساس مصالح و مفاسدی که در متعلقات تکلیف است طلب می کند، گاه آن مصالح ملزمه را در ضمن حصه خاصی که از ناحیه قید اختیاری است لازم می بیند و می گوید اگر کوشش کردی و مستطیع شدی هم اکنون حجة الاسلام دارای مصلحت ملزمه است .

پس به طور کلی مرحوم شیخ اعظم می فرمایند هر عاقلی با نظر می یابد که این طبیعت مطلوب تارة به طور لا بشرط و کلی و مطلق دارای مصلحت است پس امر به طبیعت به طور کلی تعلق می گیرد. و اخری این طبیعت مطلوب در حصه خاص او دارای مصلحت است و این حصه خاص تحصصش تارة به وسیله قید اختیاری است. و اخری این قید غیر اختیاری است همانند صلاة بعد از زوال .

حال وقتی احوال و خواسته های مولی دقت کنیم می بینیم این قیود راجع به ماده و آن طبیعتی است که دارای مصلحت ملزمه است و آن تارة مطلقا دارای مصلحت است و اخری حصه خاصی از آن متعلق اراده مولی است و آن طبیعت پیوسته مفاد ماده هاست نه مفاد هیئت. پس مفاد ماده طبیعی عمل دارای مصلحت است تارة مطلقا و اخری مقیدة و در این جهت فرقی بین آنکه منشا خواسته مولی را مصالح متعلقات حکم بدانیم یا مصالح در نفس حکم و امر مولی باشد و ما برای مزید ظهور مطلب به مصالح متعلقات مثل زدیم .

با توجه به این نکته شیخ می گوید ما وقتی دقت می کنیم می بینیم که همه قیود قید مواد و طبایعی هستند که متعلق اوامرند نه اینکه این قید، قید برای امر و طلب باشد بلکه همیشه این قیود قیود مطلوبات اند. بر این اساس باید گفت در واجب مشروط شرط قید واجب است نه قید برای وجوب .

این بیان نکته ایجابی شیخ بود .

 

اشکال نکته ایجابی مرحوم شیخ اعظم

از این مطلب هم جواب داده شده است که درست است که اوامر و نواهی مولی بر اساس مصالح و مفاسدی است و یا در خود طلب و خواسته مولی در متعلقات تکلیف اوست، اما منافاتی ندارد که امر مولی مقید به حصول آن قید شود، نه اینکه امر مطلق باشد و قید مربوط به ماده است و حتمیت ندارد بلکه ممکن است قید، قید ماده باشد. ممکن است ثبوتا قید برای هیئت هم باشد. ابتدا طی یک مثال رفع استبعاد از تعلیق در طلب یا مطلق الحکم الانشائی کنیم .

بهترین مثالش مساله وصیت تملیکیه است مثلا مالک خانه بسیار از فرزند بزرگ خود راضی است ولی الآن نمی خواهد دستش از منزلش کوتاه شود لذا الان وصیت تملیکی می کند و می گوید «اوصیت هذا الدار لولدی الاکبر بعد الوفات» که اکنون اعتبار ملکیت دار برای پسرش بعد از وفات می کند .

در اینجا اصل اعتبار هم اکنون شده اما خود آنچه اعتبار کرده ملکیت بعد الوفات است و انشاء هم که از منشا جدا نمی شود مثل اینکه الان عالم می شود که فردا پسرش از عتبات بر می گردد. اینجا معلوم فردا است ولی علم بالفعل است پس همانطور که مانعی نیست که علم فعلیت داشته باشد ولی معلوم متاخر باشد -زیرا علم ناشی از تصور و تصدیق است علم فعلی است ولی معلوم فردا محقق می شود- در وصیت تملیکی هم تملیک فعلی است اما حصول ملکیت بعد الوفات است زیرا غرض مالک هم ملکیت فرزند بعد وفات اوست.

در اوامر و طلبات نیز امر بدین منوال است که طلب خود را بر اساس مصلحت معلق بر امر مترقب و متاخری کند و سیاتی بیان ذلک انشاء الله .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo