< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

93/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: دلیل سوم وجوب مقدمه

بحث در ادله‌ای بود که برای وجوب شرعی مقدمات یک واجب استدلال شده بود و مکرر گفتیم مقصود از این وجوب لابدیت عقلی نیست؛ زیرا این امری مسلم است .

بحث در این است که مولائی که ذو المقدمه را واجب کرده، مقدمه را هم واجب کرده است .

دلیل سومی که برای اثبات وجوب شرعی مقدمه آورده اند و مرحوم آخوند هم آورده اند و در فوائد الاصول هم آمده است .

میرزا نائینی اول در مقام تصور مطلب بر آمده و بعد از آن تصدیق مطلب که ساده است[1] . مقصود وجوب لابدیت عقلی نیست و نیز مقصود وجوب تبعی عرضی هم نیست؛ مثل اینکه اگر مولی امر به استقبال کعبه کرد این لامحاله در منطقه ما ملازمه با استدبار ستاره جدی است که این لازم هم مراد نیست؛ زیرا این وجوبی تبعی است که بالعرض است و الا واجب اصلی استقبال کعبه است، ولی استدبار جدی اصلا مراد و مورد توجه نیست و این گونه وجوبی هم اگر بر آن بار شود بالعرض و المجاز است، مثل حرکت جالس سفینه پس این هم مراد نیست .

و نیز وجوب منبعث از اراده مستقله هم نیست؛ زیرا مقدمه مورد اراده استقلالی نیست و بنفسه متعلق اراده قطعا نیست؛ زیرا در این صورت واجب مستقل نفسی می شود نه واجب غیری .

مراد از واجب غیری؛ یعنی قهرا با توجه و ایجاب عملی که نیاز به مقدمه دارد، خواه ناخواه اگر مولی التفات به مقدمات داشته باشد اراده ذی المقدمه مستلزم اراده مقدمات است و به وجوب قهری و ترشحی مقدمه واجب واجب است .

مثلا اگر مولی امر به حج عند الاستطاعه کرده و می داند آن هم بدون سیر الی مکه ممکن نیست، قطعا چنین مولای حکیمی با اراده حج، اراده قهریه سیر الی مکه را هم خواهد داشت و سر آن این است که چون بدون سیر حج ممکن نیست در صورت التفات به مقدمات و توقف واجب به آن، ناگزیر از اراده ذو المقدمه اراده مقدمات می شود.

پس تصور مطلب روشن است که وجوب مقدمات متصف به وجوب غیری است، نه مقصود ما لابدیت عقلی است و نه مقصود آن است که مقدمات مستقلا مورد اراده قرار بگیرد و نه مقصود آن است که بالعرض و المجاز مقدمات واجب می شوند بلکه مقصود آن است که اراده ذی المقدمه با عدم غفلت از مقدمات، موجب ترشح اراده و وجوب به مقدمات عمل خواهد شد. این تصور موضوع از نظر میرزاست .

نباید گفت چه حاجت به الزام مقدمات از طرف مولی است، بعد از اینکه عقل مستقل به لابدیت آن است؛ زیرا سخن در احتیاج به وجوب و عدم احتیاج نیست، بلکه سخن ما در این است که خواه ناخواه اراده واجب نیازمند مقدمات، لامحاله مستلزم اراده مقدمات هم هست و این لابدیت عقلی موجب می شود کسی که اراده واجب کند و به مقدمات عمل هم توجه داشته باشد، خواه ناخواه اراده مقدمات هم می کند .

ادل دلیل بر این مساله وجدان است؛ چرا که اگر شخصی خواست عملی را انجام دهد و مثلا از مهمانی پذیرائی کند، خواه ناخواه خود این اراده موجب انبعاث نحو مقدمات آن عمل می شود؛ زیرا آن اراده شما برای پذیرائی از او اراده مقدمات عمل منبعث می شود. همانطور که در اراده تکوینی عمل ناگزیر از اراده آن، اراده مقدمات عمل ناشی می شود، همین طور هم در اراده تشریعی که همان امر است، ناگزیر از آن اراده مقدماتش هم مترشح می شود .

بله غافل از این مقدمات توجه به وجوب مقدمات و اراده آن نخواهد داشت، ولی ملتفت به مقدمات و توقف ذی المقدمه بر آنها اراده مقدمات هم خواهد کرد. آقای آخوند هم به شهادت وجدان متمسک شده اند و می گویند مقدمات به وجوب تبعی غیری واجبند .

استاد خوئی و امام خمینی این ملازمه را قبول ندارند.

استاد خوئی می فرمایند کسانی که می گویند از اراده ذی المقدمه اراده مقدمات ترشح می شود، اگر مرادشان از اراده شوق موکد حاصل فی النفس است که قهرا این باعث تهیه مقدمات می شود، یعنی اشتیاق و شوق به مقصود ایجاد شوق به مقدمات می کند، جواب این اشتیاق و شوق امری اختیاری نیست تا متعلق وجوب قرار گیرد. پس صغرای قضیه امر اختیاری نیست [2] .

اما اگر مراد از اراده طلب است که همان حرکت نحو الشیء است، این قابل برای امر است؛ چون امری اختیاری است و اگر مراد از ترشح اراده از ذی المقدمه به مقدمه این حرکت باشد این هم در فعل غیر تصور نمی شود.

بله در فعل خود آدمی بعد از شوق و حرکت نحو المطلوب که اعمال قدرت نحو العمل است، طلب مقدمه نیز حاصل است، اما در اراده تشریعه می خواهیم دیگری عملی انجام دهد و این عمل دیگری که از ما ممکن نیست، صادر شود زیرا مستند به اعمال خود اوست. بنابراین نمی توان پذیرفت که مراد از اراده این مطلب باشد.

اگر مراد شما این باشد که مولائی که اعتبار عملی بر عاتق عبد می کند اعتبار مقدماتش را بر ذمه عبد می کند و اعتبار حج مستلزم سیر الی مکه هم بر ذمه عبد هست؛ زیرا وجوب عبارت از اعتبار عمل بر ذمه عبد است. اگر مراد این باشد وجدان شاهد بر کذبش است و بسیاری از اوقات مولی غافل از مقدمات است تا چه رسد به ملازمه بین اعتبار واجب با اعتبار ثبوت مقدمات بر ذمه عبد، لذا استاد این ملازمه را قبول ندارند .

استاد خمینی در مناهج در مطلب جالبی دارند. ایشان می فرمایند حق این است که وجوب مقدمه ابدا مستلزم اراده مقدمات و وجوب شرعی مقدمات نیست؛ زیرا نه ملازمه بین الارادتین است و نه بین بعثین ملازمه است[3] .

اما در مقام بعث که مولی با جمله خبریه یا انشائیه بعث عبد نحو العمل کند در مقام اثبات فقط تحریک نحو متعلقش می کند و بعث دیگری در آن نیست و هیئت امر با مقدمات اصلا کار ندارد .

اما در مقام اراده، این هم ناتمام است زیرا هر اراده ای ناشی از مقدمات خود اوست ولو فلاسفه من جمله خود ایشان بین اراده و طلب فصلی قائل نباشند، ولی ملازمه بین اراده شیء و اراده مقدمات آن نیست و ما در عمل از بسیاری از مقدمات آن غافل هستیم، لذا این برهان وجدان ناتمام است .

حسن بصری برهانی دارد که می گوید اگر مقدمه واجب نباشد ترکش جائز است و در این فرض اگر امر به ذی المقدمه باقی بماند، امر به محال لازم می آید و اگر مشروط به اتیان مقدمه شود انقلاب واجب مطلق به واجب مشروط لازم می آید که این هم باطل است. پس اگر مولی امر به حج کرد اگر سیر واجب نباشد ترکش جائز است و حال اگر امر مولی به حج هنوز باقی باشد، امر به غیر مقدور لازم می آید و اگر امر مولی علی تقدیر اتیان به مقدمه واجب باشد انقلاب واجب مطلق به مشروط لازم می آید. پس ناگزیر باید گفت مقدمه واجب واجب است تا هیچ یک از این دو محذور لازم نمی آید .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo