< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم حصر/مفاهیم/

صحبت در مفهوم حصر بود.

عرض شد به اینکه شکی نیست در اینکه کلمه الّا دلالت دارد بر حصر حکم در خصوص مستثنی‌منه و خروج مستثنی از شمول حکم مستثنی‌منه(الا در جایی که قرینه‌ای در مقام وجود داشته باشد که دلالت کند بر اینکه از حصر اراده مبالغه گردیده، مانند لافتی الا علی و لاسیف الا ذوالفقار). اما اینکه خروج مستثنی از حکم و انحصار حکم مستثنی‌منه بالمنطوق است یا بالمفهوم چندان در بحث ما اثر ندارد، زیرا مدار در بحث علم اصول در اصل ظهور است که آن متفق‌علیه است الا در مقام مبالغه.

بررسی کلمه انّما.

اما کلمه دوم کلمه انّما بود است که بر اساس لغت دلالت بر حصر دارد الا ما قام القرینه بر اراده مبالغه، مانند انما الفقیه زید یا مانند انما زید مصلح.

بر این اساس آیه شریفه إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[1] ، به حسب قاعده دلالت بر حصر دارد. چه‌آنکه می‌فرماید مولای شما خدا و رسول و آنانی هستند که در حال نماز و رکوع صدقه می‌دهند و این آیه مبارکه یکی از بهترین ادله برای اثبات ولایت عامه امیرالمومنین علی‌علیه‌السلام است، زیرا در این آیه امیرالمومنین قرین خدا و رسول قرار گرفته و همان ولایت خدا و رسول برای ایشان هم اثبات می‌گردد، بعلاوه اینکه حصر در آیه نیز حصر ذاتی است.

اما متاسفانه مانند فخررازی بخاطر عنادی که دارد در تفسیرش به این آیه که می‌رسد اشکال می‌کند که روافض ادعا نموده‌اند که آین آیه دلالت دارد بر ولایت علی علیه‌السلام و حال آنکه این ادعا مردود است به دو دلیل اولا شان نزول این آیه در مورد علی علیه السلام نیست بلکه هرکسی را که چنین اوصافی داشته باشد را شامل می‌شود و ثانیا بر فرض قبول این مطلب که شان نزول این آیه علی علیه‌السلام است بازهم ادعا ثابت نمی‌شود چراکه انما دلالت بر حصر ندارد کما اینکه در آیه دیگر آمده انما الحیاة الدنیا لعب و لهو[2] و مسلم است که حیات دنیا منحصر در لهو و لعب و امثال ذلک نیست بلکه در حیات دنیا دهها کار خیر وجود دارد فلذا انما دلالتی بر حصر ندارد[3] .

پاسخ اولا به اتفاق شیعه و سنی این آیه در شان امیرالمومنین‌علیه‌السلام نازل گردیده، این اولا.

واما اینکه گفته شده این آیه دلالت بر حصر ندارد به دلیل آیات دیگر، مرحوم استاد خویی از کلام فخر رازی دو جواب داده اند، یک جواب نقضی و یک جواب حلی.

جواب نقضی: اشکالی را که شما در انما مطرح کردید، در ارتباط با بعض از آیات دیگر هم مطرح است، مانند: وما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو[4] که ترکیب این جمله ظهور قوی در حصر دارد. حال هر جوابی را که شما در ارتباط با این آیه بدهید ما هم در انما می‌دهیم .

جواب حلی: (جواب حلی مرحوم استاد خویی در ارتباط با آیه انما الحیاة الدنیا لعب و لهو است)

ایشان می فرمایند: گاهی حیات به دنیا اضافه میگردد مانند «ما هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا[5] » که مراد حیات در این دنیا است؛ و گاهی دنیا صفت برای حیات قرار می گیرد به معنی حیات دانیه. که در بسیاری از آیات دنیا به همین شکل مطرح گردیده.

به این معنای دوم گاهی حیات دنیا در مقابل حیات اخروی در نظر گرفته می شود که مراد این می‌شود که حیات دنیا در مقابل حیات آخرت، پست است.

و گاهی حیات دانیه در مقابل حیات راقیه است، به این معنا که در همین دنیا، حیات بعضی پست و حیات بعضی عالی است، مانند حیات اولیاءالله در مقابل حیات اعداءالله.

حال در آیه انما الحیاة الدنیا لعب و لهو مراد حیات دانیه است در مقابل حیات عالیه، به این معنا که حیات دانیه در دنیا غیر از لعب و لهو نخواهد بود و لذا استفاده انحصار از آن مشکلی ندارد؛ بعلاوه اینکه در آیه شریفه اَنّما بکار رفته نه اِنّما و معلوم است که انما بالفتح دلالت بر حصر ندارد[6] .

اشکال به مفهوم حصر کلمه الّا از ابی‌حنیفه.

در ارتباط با کلمه الّا هم گاهی اشکال شده چنانکه ابی‌حنیفه گفته که الا دلالت بر حصر ندارد به دلیل لاصلاة الا بطهور چرا که اگر اسثناء دلالت بر مفهوم داشته باشد معنایش این می شود که اذا تحقق الطهور تحقق الصلاة؛ یعنی به مجرد طهارت نماز محقق می‌شود ، و هذا واضح البطلان، زیرا ممکن است جزء یاشرط دیگری مفقود باشد و نماز محقق نگردد، یا اصلاً نمازی انجام نشود و فقط طهارت در بین باشد.

از این مطلب جوابهایی داده شده است.

پاسخ اول از مرحوم آخوند.

ایشان می‌فرمایند: مقصود از صلاة، الصلاة الواجده لجمیع الاجزاء و الشرائط ما عدا الطهاره است. یعنی نمازی که دارای همه اجزاء و شرائط است ما عدای طهارت محقق نمی‌شود، الا با طهارت. بنابراین مفهوم این می‌شود که نماز با همه اجزاء و شرائط اگر به اضافه طهارت شود، ماهیتش محقق می گردد. به تعبیر دیگر مراد از نماز در اینجا صلاة بالمعنی الاخص است نه صلاة بالمعنی الاعم[7] .

بر این جواب اشکال گردیده.

مرحوم استاد خویی می‌فرمایند انه لازم البطلان. زیرا این ترکیب فقط در اینجا بکار نرفته است، بلکه در موارد دیگر هم بکار رفته مانند لاصلاة الّا بفاتحة الکتاب و لاصلاة لمن لم‌یقم صلبه. بنابراین اگر بخواهیم در همه موارد همینطور معنا نماییم لازمه‌اش این است که صلاة در معانی متعدد بکار رفته باشد، و حال آنکه متفاهم عرفی این است که در همه موارد صلاة به یک معنا بکار رفته[8] .

پاسخ دوم از مرحوم استاد:

مرحوم استاد خویی می‌فرمایند: متفاهم عرفی از مانند این مثال لااکُل الطعام الا مع الملح، چیست؟

آیا معنایش این است که هرگاه نمک خورده شد، اکل هم محقق می‌شود؟ خیر، معلوم است که چنین معنایی ندارد، بلکه در اینجا این کلام به دو قضیه تبدیل می‌شود:

اول اکل محقق نمی‌گردد مگر با نمک و دوم هرگاه خوردن محقق شود با نمک محقق می‌گردد.

در مقام هم معنای لاصلاة الا بالطهور، این نیست که اذا تحقق الطهور تحقق الصلاة، بلکه معنایش این است که: اولا نماز بدون طهارت محقق نمی‌گردد و ثانیاً اگر نماز محقق شود حتما با طهارت محقق می گردد

توضیح بهتر آنکه مستثنی در کلام به مجرد طهور نیست بلکه به طهور مستثنی است و معنای جمله آن است که صلات مفارن با طهور صلات است و صلات بدون مقارنه با طهور صلات نیست و به عبارت دیگر مستثنی که حد وسط در قیاس است مجرد طهور اگر باشد اشکال دارد میشود ولی اگر بطهور باشد معنای کلام آن است که صلات بدون مقارنه طهور صلات نیست و صلات با مقارنه طهور صلات است[9] .

فرع دوم: بررسی کلمه لااله‌الاالله.

دلالت الا بر استثناء و اخراج مابعد الا روشن است و جای بحث ندارد، لکن بعضی برای این مطلب شاهدی را هم اقامه نموده‌اند و آن این است که از صدر اسلام کسی که جمله لااله‌الاالله را می گفته مسلمان به شمار می آمده است، ولازمه این مطلب همان اخراج ماسوی‌الله از الوهیت است؛ چرا که اگر الله از ما قبل اخراج نگردد، کسی که می گوید لااله‌الاالله فقط نفی الوهیت از غیر الله کرده، ولکن واجبة الوجود و نفی امکان از ماسوی‌الله را تثبیت ننموده و به چنین شخصی نمی‌توان گفت مسلمان و حال آنکه از صدر اسلام مبنا بر این بوده که گوینده این کلام مسلمان به شمار می آمده.

اشکال. خبر لا محذوف است و در اینکه آیا موجود است یا ممکن اختلاف است. اگر موجود بگیریم دلالت میکند بر اینکه الله موجود است، لکن ما باید اثبات نماییم که غیر از الله، الهی امکان ندارد. بنابراین با موجود، نفی امکان غیر نشده و توحید کامل نیست.

و اگر گفته شود که ممکنٌ است، این اثبات می‌نماید که الله ممکن است و وجود را اثبات نمی‌کند و این هم خلاف با توحید کامل است.

از این اشکال پاسخ هایی داده شده، لکن در پاسخ از اشکال اصلی گفته می شود همین مقدار که نفی شود وجود غیر خدا و اثبات الوهیت گردد برای الله، همین برای قبول اسلام کافی است.

منتهی برای تحلیل علمی مسئله پاسخ هایی داده شده؛ از جمله:

مرحوم استاد خویی می‌فرمایند: اگر ما امکان را در تقدیر گرفتیم امکانی که در ارتباط با خدا(ی واجب الوجود) متصور است عین وجودش هست و الا یلزم الخلف[10] .

یکی از پاسخهایی که داده شده از مرحوم حکیم در حقایق است که به نظر بهترین پاسخ است و آن اینکه: این شعار را پیامبر اکرم در مکه که مرکز بت پرستان بود مطرخ کردو اله به معنای معبود است و پیامبر از مردم خواست که اذعان نمایند به اینکه معبودی جز الله نیست و این بتان معبود به حق نیستند پس اگر مراد از اله معبود به حق بود موجود خبرش خواهد بود و اشکال برطرف خواهد شد معبود به حقی وجود ندارد جز ذات حق متعال[11] .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo