< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

96/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجج و امامرات – تجری – قبح تجری – استحاله حرمت نفس عمل متجری به– استحقاق عقاب متجرّی

خلاصه مطالب گذشته: جهت اثبات حرمت فعل متجرّی به چنین استدلالی شد که فعل متجرّی به عقلاً قبیح است و طبق ملازمه (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع)[1] حرام نیز میباشد. مرحوم محقّق خراسانی به عنوان مناقشه در این استدلال فرمودند: نمی توانیم ثابت کنیم این عمل قبیح است. زیرا قبح ناشی از این است که عمل با اراده و اختیار صادر شود و اختیار ناشی از علم است. ولی علم او مطابق با واقع نشده است. پس در نتیجه نمیتوان گفت این عمل متصف به قبح است. در جواب گفتیم ارتکاز در اتصاف عمل به قبح کفایت میکند و اگر چه تخلف داعی شده ولی نمیتوان قائل شد که عمل، بدون اختیار صادر شده است. تخلف داعی ملازم با تخلف اصل عمل نیست. چنانچه مثال زدیم به کسی که قصد او بررسی و امتحان عصا است و مظلومی را میزند. با این حال متصف به قبح میشود.

حرمت نفس عمل متجری به: در آخرین برهانی که دلالت بر حرمت فعل متجرّی به میکرد بیان شد که نفس عمل متجرّی به دارای قبح است. زیرا این عمل مصداق تمرد و طغیان به مولا است و هر طغیان و تجری بر مولا قابلیت مذمت را دارد. پس متصف به قبح میشود. و از طرفی از ملازمه (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع) نتیجه میشود که فعل متجرّی به حرمت شرعی دارد.

مناقشه: در جواب گفتیم اولاً: درست است که تجری کاشف خبث سریره عبد است. ولی قبح منکشف دلیل بر قبح کاشف نیست. ثانیاً: سلّمنا که این عمل بما اینکه کاشف از طغیان و سوء سریره است، قبح باشد ولی آیا ملازمه میتواند حرمت عمل را ثابت کند؟ قبحی که به قاعده ملازمه دلیل بر حرمت عمل است قبحی است که در ذات عمل به اعتبار ملاکات و محسّنات و مقبّحات در عمل باشد. یعنی اگر در سلسله علل عمل، قطع حاصل شود این عمل، ظلم و تعدی و تجاوز است. یعنی عقل مستقلاً علت حرمت را کشف کرده است. پس طبعاً حکم شارع به حرمت ثابت میشود. همانطور که تمام عقلاء میگویند تجاوز به حقوق دیگران ظلم است. اما علم به ملاکات و مفاسد و کشف اینکه عمل من جمیع الجهات دارای قبح است و هیچ جهت حسنی در آن نیست کار بسیار مشکلی است. زیرا در بسیاری از موارد شاید ما مفسده بدانیم ولی خداوند متعال که عالم به تمام اشیاء و ارتباطات آنها است در این شیء مفسده ای نداند. مثلاً فرض کنیم سرمایی که در بعضی بلاد آمده و محصولات را از بین برده است. ما این سرما را با توجه به اینکه حاصل یک سال زحمت شخص به فنا رفته دارای مفسده میدانیم. ولی از جانب خداوند ارحم الراحمین که میخواهد مردم را متنبّه نموده که توجه به ذات حق تعالی پیدا کنند و دست نیاز به سوی او دراز کنند این سرما حتی لطفی است که در حق بندگان محقّق میشود. در روایتی[2] آمده که بنی اسرائیل از حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام تقاضا کردند که دعا کند که ما هر چه از خداوند طلب باران کردیم اجابت شود. چنین شد و گندمها بلند شد. ولی وقتی درو کردند دیدند که خوشه ها از گندم خالی هستند و شکایت بردند، به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام خطاب آمد که بنی اسرائیل به تقدیر من راضی نشدند.

عدم حرمت نفس عمل متجری به: علمی که ما انسانها داریم در مرحله معلول است. یعنی علم داریم که تجری قبیح است. مانند اینکه علم داریم معصیت خداوند متعال قبیح است. تجری نیز نوعی معصیت و تعدی به حق الله تعالی است. این گونه علم به معلول ابداً منشأ حکم نمیشود. یعنی علمی که در مرحله متأخّر از حکم الله تعالی قرار گیرد قطعاً منشأ حکم شرع نخواهد بود. ما میدانیم اطاعت حق متعال دارای ملاک حسن است. ولی آیات اطاعت الله تعالی به وجوب ثانی ثابت میشود و اطاعت، وجوب مستقل ندارد؟ شارع که امر به صلاة فرمود اطاعت او دارای حسن است. ولی نه اینکه اطاعت به صلاة خود، امر به اطاعت داشته باشد. والا مستلزم تسلسل است. در معصیت هم همینطور. اگر خداوند متعال از شرب خمر نهی فرمود، حال که معصیت قبیح است پس معصیت شرب خمر هم نهی دارد. پس نهی از معصیت مستلزم نهی دیگری است إلی مالانهایة له. تجری نیز مانند معصیت از نظر عقل قبیح است. همانطور که قبح معصیت موجب حکم الله تعالی و حرمت نمیشود قبح تجری هم که مرحله متأخّر از امر است موجب برای حرمت نخواهد بود و همانطور که اطاعت الله تعالی دارای حسن است ولی این حسن مستلزم امر شارع نمیشود. انقیاد نیز دارای حسن است ولی این حسن موجب کشف از امر شارع نخواهد شد.

استحاله حرمت نفس عمل متجری به: مرحوم محقّق خویی میفرمایند:[3] اگر قائل به حرمت شرعی تجری شویم غیر معمول و غیرممکن است. زیرا مثلاً: در مورد نسیان. اگر ناسی نسبت به آنچه فراموش کرده امر داشته باشد، اگر ناسی ملتفت این امر شود از نسیان خارج است. پس همانطور که امر ناسی به منسی عنه غلط است، امر متجرّی هم به متجرّی به غلط است. مثلاً ای کسی که متجرّی هستی به شرب خمر تو این عمل را انجام نده. اگر ملتفت باشد آنچه میخورد آب است متجرّی نخواهد بود. زیرا متجرّی کسی است که علم به واقع ندارد. درست است که عقل مستقل به حسن انقیاد و قبح تجری است. ولی این استقلال عقل چون در مرحله متأخّر از حکم الله است موجب حکم به وجوب انقیاد و حرمت تجری نخواهد بود.

استحقاق عقاب متجرّی: این بحثی کلامی است. بسیاری از بزرگان فرموده اند که از لحاظ استحقاق عقاب هیچ فرقی بین متجرّی و عاصی وجود ندارد و هر دو در مقام هتک حرمت مولا بوده و مطابقت یا عدم مطابقت با واقع عقلاً هیچ اثری در استحقاق عقاب ندارد. بلی، مرحوم صاحب فصول فرموده اند:[4] فرق است، زیرا اگر عبدی قصد کشتن پسر مولا را داشته باشد و او را بکشد یقیناً مولا نسبت به عبدی که پسرش را کشته هزاران بار عصبانی تر است نسبت به عبدی که به قصد کشتن فرزند مولا، دشمن مولا را کشته است. پس متجرّی و عاصی در استحقاق عقاب مختلف هستند.

مناقشه: مرحوم محقّق خویی در جواب مرحوم صاحب فصول میفرمایند:[5] مولایی که پسرش به قتل رسیده در مقام تشفی سوزش دل خود عبد را ده برابر عقاب میکند. ولی این تشفی و سوختن دل در ذات حق متعال راه ندارد. در مورد خداوند متعال قابل قیاس نیست. پس استحقاق عقاب در عبد متجرّی و عاصی یکسان است و هر دو طاغی بر مولا میباشند.

مرحوم امام خمینی قدس سره الشریف بیانی دارند که متخذ از مطالب فلسفی است. وسیأتی إنشاءالله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo