< فهرست دروس

درس تفسیر استاد اشرفی

90/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات اخلاقی

عرض كنم بحث شفاعت بود حالا گرچه قرارست محور بحث ما آيات اخلاقي باشد اينجا هم به مناسبت بحث شفاعتي در آن 48 سوره بقره خوانديم، مرحوم آيت الله طباطبايي بحث جالبي كردند و ديگران هم به تبع ايشان اين بحث را آورده‌اند، قرار شده است كه مقداري در اين مسئله كه بين ما شيعه و سني‌ها و مخصوصاً‌ وهابيت لعين اختلاف است،‌ توضيحي عرض كنيم.

در جلسات قبل عرض شد كه ما سه بخش از آيات داريم، يك بخش از آيات نفي شفاعت به طور كلي كرده است، يك بخش از آيات هم شفاعت را به صورت مطلق اثبات كرده و يك بخشي هم تخصيص زده به آن كه شفيع كساني هستند كه عندالله عهداً داشته باشند يا مرتضي و با رضايت خداوند متعال باشد و يا عبيدي باشند كه خدا به آنها اجازة شفاعت داده باشد. چگونه مي‌شود بين اين آيات را جمع كرد؟ در اين عالم هستي يكي از بهترين توحيدها، توحيد افعالي است. معناي توحيد افعالي اينست كه معتقد باشيم لامؤثر في الوجود الاالله، هيچ چيز در عالم هستي جز ذات حق متعال مؤثر در كون و مكان نيست. اين يعني چه كه مؤثر نيست؟ اين نه به آن معناست كه آتش نمي‌سوزاند، آب رطوبت ندارد، بلكه معنايش اينست كه آن چه در اين عالم هستي از اسباب و مسببات و تأثيرات و به قول امروز كنش و واكنش‌هاست همه به اذن الهي است. اين خداوند است كه به آتش اين اثر را داده و به آب نيز اين اثر را داده است. هرآني هم كه خداوند اراده كند مي‌تواند كه اين تأثيرات را از اشياء بردارد. البته گفتند كه در آن جلسه اعجاز مرحوم آقاي طباطبايي فقط اصراري كه در بحث اعجاز دارند شايد از ديدگاه از بعضي مشكل باشد، ايشان در آن باب مي‌خواهد بگويد كه آنچه در اين عالم هستي است همين نظام كنش و واكنش و تأثير و تأثر و اسباب و مسبباتي است كه البته اين تأثير و اسباب و مسببات را خداي متعال داده، اما ديگر عوض نمي‌شود. ايشان من جمله به اين آيه تمسك مي‌كند (و ما امرنا الا واحده...)‌امر ما و تقدير ما در اين عالم هستي يك امر و يك نظم بيشتر نيست، اين نظم تغييرپذير نيست. همين نظامي است كه ما در اين عالم هستي از تأثير و تأثرات قرار داديم و اين نظام در اعجاز انبياء‌ هم،‌ همين نظام دخيل است. منتها ايشان مي‌گويد كه در اعجاز انبياء اين نظام سرعت بيشتري به كار مي‌گيرد و موانع تأثير و تأثر به قدرت الهي برطرف مي‌شود ولي در مسير طبيعي و عادي اينطور نيست و يك چوب تا اژدها بشود مثلاً صدها سال طول مي‌كشد ولي بالاخره چوب مي‌تواند كه اژدها بشود و در نظام طبيعت اين شدني است ولكن در طبيعت ممكن است هم زمان طولاني شود و هم در وسط عوامل رادع و مانع پيش بيايد و نگذارد به هدف برسد. آقاي طباطبايي مي‌گويند در اعجاز به دليل اين كه خدا فرموده (انّا لننصُررُسلنا والذين آمنوا مَعه و ما امرُنا الا واحدة) ما همان امر طبيعي را انجام مي‌دهيم منتها در موارد اعجاز روادع برمي‌داريم و فعاليت‌هاي جهان هستي را سرعت مي‌بخشيم. اين فرمايش ايشان در اعجاز است،‌ اما در اينجا مي‌خواهم عرض كنم كه در توحيد افعالي برآن باوريم كه در اين عالم هستي هيچ چيز در كنش واكنش‌ها جز ارادة‌ حق متعال حاكم نيست و اين فيض علي الدوام هم ادامه دارد و يك لحظه هم اين فيضي كه عالم هستي بر اين اساس نظام مي‌چرخاند، يك لحظه هم منقطع نمي‌شود و الا اگر يك لحظه منقطع شود اين عالم تمام اسباب و مسببات عادي به هم مي‌پاشد.

در اين اسباب و مسببات عادي يكي‌اش مثلاً قضيه حضرت ابراهيم (ع) است كه فرمود: ما آتش را بر ابراهيم برد و سلام كرديم يعني اين اثري را كه آتش در طبيعت بسوزاند و از بين ببرد، اين را ما كه خداوند متعال هستيم و اين تأثير و تأثر در اين عالم قرار داديم، با ارادة ما اين تأثير خنثي شد كه اين يكي از بزرگ‌ترين نشانه‌هاي توحيد افعالي است كه هر لحظه كه خداوند متعال نخواهد در اين عالم تأثير و تأثر و علل و معلول بي‌ثمر مي‌شوند. اينجا هم خدا نخواست (كوني برداً‌ و سلاماً) پس همه چيز از جانب حق متعال هست و بحثي در اين جهت نيست. ما در توحيد به اين مرحله كاملاً معتقديم.

بنابراين من جمله كمالات،‌ همه‌اش فيضي است كه از جانب حق متعال به بندگانش و به آنچه كه بخواهد افاضه مي‌كند. اين كمالات چه كمالات روحي و نفساني مثل علم و حلم و تقوا و... باشد يا كمالات تقرب الي حق متعال باشد. ما از آيات مجموعاً جمع كنيم اين برمي‌آيد كه اين حالت تقرب كه منشأ براي شفاعت هست و موجب درخواست حق متعال است،‌ اين نيز به افاضه فيض از جانب خداوند متعال است. اين خداست مثل علم كه فرمود: غيب را غير از ما نمي‌داند اما گاهي غيب را انبياء‌ و مولا فرمود: (لولا آية لاخبرتكم بما كان و ما يكون الي يوم‌القيامه) اما همين غيب را خداوند به قلب خاتم انبياء و قلب اميرالمؤمنين افاضه مي‌كند. همان‌طوري كه مرحله علم غيب را بعضي با تخصيص آيات گفته كه بعضي از بندگان ما غيب را مي‌دانند، اين جمعش به اينست كه غيب را خدا مي‌داند و اين خداست افاضه فيض علم غيب به بعضي قلوب مي‌كند. در شفاعت هم همين‌طور است. همه چيز اين جهان هستي و اراده حق فقط در قيامت حاكم است. (لا حكم الا لله) در قيامت ديگر اگر قدرت داريد فرار كنيد، آن روز ديگر تمام حكم‌ و قدرت از نظر ابزار ظاهري هم در اراده خداست. اما خداوند متعال در جمع بين آيات دو كار را مي‌كند:‌ يكي استثنايي است كه خود خدا براي خودش قائل شده كه فرموده ما در عين حال كه آن روز همه را به جزاي خودشان مي‌رسانيم مگر جايي كه ما اذن به خلاف بدهيم،‌ دومين استثنا اينست كه مي‌فرمايد: در قيامت همة‌ امور اختيار خودمان هست مگر اين كه گاهي به بعضي از بندگان مقرب خودمان مقامي و اذني بدهيم؛ آنها با اذن خدا شفيع مي‌شوند و آنها هم اگر خدا راضي بود شفاعت مي‌كنند.

اين آيه شريفه در رابطه با استنثاي اول است:‌ سوره هود آيه 10 (امّا الذين شقوا ففي‌النّار لهم فيها زَفير و شهيق خالدينَ فيها مادامت السّموات والارض الا ما شاء ربّك)‌ آن روز اشقياء در مخلدند مادامي كه آسمان و زمين وجود ندارد مگر آن كه خدا بخواهد. (انّ ربّك فعال لّما يُريد) اين خداست كه آنچه بخواهد انجام مي‌دهد و ماسوي الله كسي حق عرض اندام ندارد. در آيه بعد مي‌گويد: (و امّا الذين سُعدوا ففي الجنّة خالدينَ فيها مادامتِ السّمواتُ والارض الا ما شاء ربّك عطاء غيرُ مَجذوذ) با اين كه در قيامت بهشت عطاي غير مجذوذ و قطع‌شدني نيست اما يك استثنايي قرار دارد و آن استثنا باز مشيت و اراده خداوند متعال است. اين استثنا هم در آيات شفاعت است. كسي در قيامت شفيع نيست الا در آنجايي كه خود خداي متعال اراده كند كه كسي شفيع بشود. اگر خدا متعال كرد اين شفاعت را باز آنجا مي‌تواند شفاعت بكند. پس جمعش خيلي آسان است. همة ملك و همة قدرت و سلطنت دست خداوند متعال است، مظهر كامل اين قدرت هم در قيامت است. در اين جهان هستي عدة زيادي هم منكر وجود خداوند هستند چون چشم به اسباب و ابزار عادي دوختند اما در قيامت چنين اسبابي در كار نيست. (و بصرك اليوم حديد) در آنجا همه مي‌فهمند و هيچ قدرتي جز قدرت خداوند متعال و هيچ اراده‌اي جز اراده خدا حاكم نيست و در آن روز تمام ابزار مشخص است كه در ارادة حق متعال است.

حال اين اراده گاهي تعلق مي‌گيرد كه به خود خدا اراده‌اش را تغيير مي‌دهد. (الا ما شاء ربّك) يكي از اراده‌هاي خدا اينست كه بندگان مقربي در آن روز به آنان اجازه شفاعت داده شود.

پس مي‌گوييم اين وهابيت خبيث اين منافات با توحيد ندارد كه همه‌اش دم مي‌زنيد و مي‌گوييد كه غلط است و شفيعي در جهان جز عمل و اطاعت الهي نيست. چرا؟ خود خداوند متعال اين استثنا را قائل شده و آن آياتي كه مستمسك شماست در قبالش ديديم كه دو دسته ديگر از آيات قرار گرفته است.

بحث اينست كه اصل شفاعت چيست؟ شفاعت از شفع در مقابل وتر مشتق است. وتر يعني تنهايي و شفع يعني ضميمه شدن شيء به شيء ديگر. نماز آخر شب هم مي‌گويم شفع و وتر است آن كه دو ركعت است شفع است و آن كه يك ركعت و تنهاست وتر است. شفيع كسي است كه ضميمه مي‌شود با شخص ديگر در وصول به مقصد و هر وسيله‌اي كه انسان يا غير انسان به كار بگيرد كه به وسيله او ضميمه شود و بتواند به هدف برسد، شفيع است. شفاعت يعني ضميمه شدن شييء براي وصول و تسهيل وصول به مقصد. اين اصل معني شفاعت است.

والحمدالله رب العالمين.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo