< فهرست دروس

درس تفسیر استاد اشرفی

90/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات اخلاقی

در رابطه ما موضوع شفاعت رضوان خدا به روح مرحوم طباطبايي اين بحث در جلد اول تفسير الميزان، الحق مستقصي بحث كرده‌اند و زيبا هم مطالب را در دفاع از مكتب تشيع و رد آنچه وهابيت خبيث گفته‌اند، داد سخن داده است. در ضمن كن امر اول در تفسير خود شفاعت كه در جلسه قبل عرض شد شفاعت و يا شفيع عبارتست از ضميمه كردن كسي را و يا شيئ را براي وصول به هدف. از همين جا ايشان شروع مي‌كند زمينه‌اي را چيدن براي دفاع از مكتب و رد شبهات منكرين شفاعت. گاهي گفته مي‌شود كه بازگشت شفاعت به اينست كه تلخيص مي‌كنيد، اجازه مي‌دهيد همان‌طور كه گاهي اوقات به منبري‌ها كه اشكال مي‌گيرند كه شما فتح باب مي‌كنيد براي اين كه مردم هر معصيتي بكنند مي‌گوييد (مَن بَكي او ابكي او تباكي للحسين وجَبَت له الجنه) پس هركس هركاري بخواهد انجام دهد و مانعي ندارد و بعد هم براي امام حسين گريه كند و امام حسين هم شفيع مي‌شوند. (و انّ النار ليس تمسُّ جسماً عليه غبار الزّوار الحسين) (اذا شئت النجاة فَزر حسيناً) اگر مي‌خواهيد نجات پيدا كنيد زيارت امام حسين بكن. داستاني كه همه بلد هستيد اينست كه: شخصي خوابيده بود بعد بيدار شده بود و آن قافله زوار امام حسين (ع) گذشته بودند و گرد و غبار آن زوار روي اين مرد دزد نشسته بود و نجات پيدا كرد چون گرد غبار حسين بن علي (ع) روي نشسته بود.

در اولين امر مي‌فرمايند كه درست است كه شفيع عبارتست از ضميمه شدن كسي به ديگري براي اين كه دفاع كند از آن اول در مقابل خسارتي كه براي او وارد مي‌شود يا او را در وصول نيل به هدف كمك كند. اين اصل مادة شفع و شفيع است. اما مي‌گوييم كه هرچيزي بايد زمينه هم در او وجود داشته باشد اما اگر زمينه در كار نيست اين توسل و توجه شفاعت به كلي غلط است.

زمينه اول اينست كه اگر شما خواسته باشيد مثلاً از يك جاني كه خلافي در كشوري انجام داده و مقررات قانون يك كشوري را زير پا گذاشت و بعد عقلا و مقننين آن كشور براي متخلف جريمه‌اي معين كرده‌ باشند كه اينها همه به نفع كشور است و انتظام در يك جامعه شرط اول بقاي آن جامعه و حيات مدينة فاضلة آن جامعه است. در هر جامعه‌اي اگر مي‌خواهد مدينه فاضله بشود اول شرطش ايجاد قوانيني است كه اين قوانين برخاسته از عدالت و عقل و تفكر و سنجش اهل تحقيق در اين جامعه باشد. بر اساس سنجش‌ها و دقت‌ها قانون جعل بشود. طبعاً اين قوانين براي حفظ حرمت جامعه و ايجاد امنيت در جامعه هست تا هر آدمي بتواند با خيال راحت به زندگي و تكامل خودش ادامه بدهد. اگر بنا شد در بين جامعه عده‌اي بي‌اعتنا به قانون باشند بلكه عمداً نقض قانون مي‌كنند اينها علاوه بر اين كه به خودشان ظلم مي‌كنند به همة افراد جامعه ظلم مي‌كنند براي اين كه نظم جامعه وقتي به هم خورد آسايش و امنيت از همة‌ افراد جامعه سلب مي‌شود، آن گاه كه در جامعه آسايش و امنيت نبود، راه تكامل و شكوفايي استعدادها بسته مي‌شود،‌ اين يك حقيقت است.

اگر بنا شد عده‌اي درصدد برآمدند تا نظم جامعه را به هم زنند و يك نفر هم پيش دولت بيايد و شفيع اينها بشود و بگويد كار اينها به هم زدن نظم جامعه است و خواهش مي‌كنيم از اينها بگذريد، قطعاً اين شفيع كار غلطي مي‌كند و آن دولت هم نبايد شفاعت ايشان را بپذيرد. دولت بايد بگويد كه شما نبايد از اينها شفاعت بكنيد. پس شرط اول شفاعت آنست كه آن كسي كه تخلف قانون كرده و قانون را به هم زده از كردة خويش پشيمان باشد و واقعاً بازگشت به قانون كند و درصدد باشد كه دوباره تخلف قانون نكند وگرنه اگر درصدد ادامه به هم زدن نظم است، شفاعت در اينجا قطعاً غلط است و نبايد شفيع براي چنين كسي شفاعت كند. پس شرط اول شفاعت آنست كه طرف مشفوع له از كردة خويش نادم باشد و به نظم جامعه بازگشت كند. اين در مورد خداوند متعال هم همين‌طور است اگر كسي درصدد طغيان است و مي‌خواهد پيوسته به معصيت خودش ادامه بدهد و بعد به امام حسين (ع) عرض كند كه ما خدمت شما رسيديم و زيارت كرديم و شما هم سفينه نجات هستيد بياييد ما را شفاعت كنيد اما ما فردا هم شرب خمر و زنا و... مي‌كنيم شفاعت در اينجا از اصل غلط است.

نكته در اينجا اينست كه بعضي‌ها اشكال مي‌كنند و مي‌گويند كسي كه توبه كرد ديگر نياز به شفاعت ندارد. اگر كسي خلافي كند و مستحق جريمه شد ديگر نمي‌خواهد آن خلاف را مرتكب شود در اينجا نياز به شفيع دارد كه همان جريمه گذشته را ببخشد چون قرار است ديگر مرتكب خطا نشود. يعني كسي كه توبه مي‌كند باز هم نياز به شفاعت دارد به خاطر اين كه آثار وضعي هر گناهي اينست كه مجموع جهان هستي را در آن خلل ايجاد كرده و توبه شما براي بعد خوب است اما براي گذشته چطور؟ بايد گذشته را با شفاعت شفيع جبران كرد.

سؤال حاضرين: اين كه در حديث آمده : التائب مِن الذَّنب كَمن لا ذنب لَه، يعني كسي كه از گناه توبه كرده مثل كسي است كه اصلاً‌ گناه نكرده در اينجا چه معنايي پيدا مي‌كند؟

پاسخ استاد: كَمن لا ذنب له به اعتبار آينده است نه به اعتبار اين كه اثري كه در گذشته بر او بار شده است. اثر نكويني شيء به جاي خودش باقي است.

چون در جلسه قبل اشاره كرده بودم وهابيت منكر شفاعت هستند جناب آقاي حسيني نوشتاري آوردند كه جناب آقاي سبحاني گفته بودند كه منكر شفاعت نيستند. ولي من ديشب كه مراجعه كردم حدود 40 صفحه از كتاب‌هاي مختلف، ديدم كه خبيث‌ها منكر اصل شفاعت هستند و عبارت‌هايشان را درآوردم كه اينها مسئله شفاعت را به طور كلي منحصر مي‌دانند به اعمال نيك شخص اما اين كه ديگران شفيعان اينها بشوند موافق اين امر نيستند. مؤسس اين مكتب محمدبن عبدالوهاب كه در سال 1111ق به دنيا آمد و بعد در ملاقاتي كه در بصره كرد و فكر تأسيس اين مذهب به سرش زد و در صدد بازگشت حرف‌هاي ابن تيميه برآمد، عباراتي را كه محمدبن عبدالوهاب از ابن تيميه آورده اينست كه وي شديداً منكر شفاعت است و مي‌گويد كه معناي آيات شريفه قرآن در شفاعت آن عبارت از اينست كه مردم كار نيك و صالح انجام بدهند تا ميل به شفاعت و خوبي پيدا كنند. ايشان مي‌گويد اعمال خوبي كه بعد اشخاص انجام بدهند (انَ الحَسنات يُذهبنَ السّيئات) شفيع اعمال حسنه افرادند نه اين كه پيغمبر و كس ديگري شفيع بشوند. اين مطالبي را كه اينجا نقل كرده از كتاب البدايه و النهايه ابن تيميه است كه وي شفاعت را منكر شده و گفته كه كسي در قيامت يا در دنيا حتي نمي‌تواند شفيع بشود و يكي از اصول مسلمه‌اي كه در گفتار محمدبن عبدالوهاب هست، اينست كه اينها اساساً شفاعتي را كه به آن اعتقاد داريم قبول ندارند و مي‌گويند به اين كه باب شفاعت، زيارت، توسل و همة اينها شرك هست و در حقيقت رد توحيد هست و واسطه قرار دادن اينها معنايش توسلي است مثل توسل مشركين كه همان‌طور كه گفتند (ما نَعبدُهم الا ليِقربونا الي الله زُلفي) مي‌گويند توسل به اينها هم براي وصول به درجات در حقيقت شرك است و ماسوي الله را داخل كردن و مؤثر قرار دادن است. ابن تيميه مي‌گويد اگر كسي متوسل شود براي اهداف به حسين، حسن و حتي پيامبر واجب دادن توبه دادن او و اگر توبه نكرد كشتنش واجب است و من همين عبارت را توحيد محمدبن عبدالوهاب ديدم كه مي‌گويد: ‌( من توسل بالحسين و قال يا حسين او يا علي او يا .... هو مشرك و يجب قتلُه)

والحمدالله رب العالمين

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo