< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

87/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

و من لواحق هذا الركن المرابطة و هي الأرصاد) و الإقامة (لحفظ الثغر) من هجوم المشركين الذي هو الحد المشترك بين دار الشرك و دار الاسلام

كما في التنقيح، أو كل موضع يخاف منه كما في جامع المقاصد

كما في المسالك، قال: الثغر هنا الموضع الذي يكون بأطراف بلاد الاسلام

بحيث يخاف هجوم المشركين منه علي بلاد الاسلام، و كل موضع يخاف منه يقال له ثغر لغة.

اما اگر امام غايب باشد نمي‌توانيم بگوييم بگذاريد بيايند چون امام غايب است. يا اگر هم حاضر است مثل غايب است، ابدا راهي به او نيست. راهي به استئذان او نيست. همين‌قدر مي‌دانيم تقويت کفر نبايد بکنيم و تضعيف کفر بايد کنيم.

اما اينهايي که متصدي اين مناصب هستند جائر هستند را نبايد اعتنايي به اينها نداشته باشيم. فرض کنيد که اينها از ثغور غافل شدند. اينها قابل‌اند براي اينکه از آنها اجازه بگيريم؟ مشغول تعيشات خودشان هستند و هيچ فکر ثغر مسلمين نيستند. بله در عين اينکه مشغول به عمليات کفرآميز بودند بعضي‌هايشان، مع ذلک نمي‌توانيم کارهاي آنها را حمل بر صحت کنيم. فقط ما خودمان بايد نگاه کنيم اگر راهي به امام و استئذان از امام عصر هست بايد از خودش بگيريم. اگر نيست از نايب خاص‌اش اگر آنهم راهي به او نيست خودش شخصا هرکسي که تشخيص داد که اينجا جاي خوف عقلايي از لشکر دشمن است. بايد بفرستد ببيند جمعيتشان چقدر است تا بتواند آن جمعيت را از بلاد اسلام دور کنند.

(و) علي كل حال ف‌( هي مستحبة)

مستحب بودنش براي اين است که من به الکفايه در ثغور هست. مستحب است که ازيد قوة باشد آکد قوة باشد. که در اين مطلب تقريبا عقل اسلامي و دين اسلامي کافي است. حال بگوييم فاضلين ذکر کرده‌اند خلافي در کساني که متعرض شده‌اند نيست؟! مسئله تعبدي نيست. تعبد به دين و ايمان است. چه ربطي دارد به اينکه فاضلين فرموده‌اند اين مطلب را و خلافي هم در اتباع فاضلين و شيخ نيست؟! جاي تمسک به ادله‌ي شرعيه نيست بلکه دليلش در نفس خودش هرکسي هست. اطلاعات اينها مي‌فهماند که بايد مهيا شويم که مبادا هجوم کنند و مبادا بيضه‌ي اسلام را از بين ببرند. چه ربطي دارد به اينکه اين مسئله اجماع هست.

اجماع مدرکي را خودتان مي‌گوييد اگر از مدرک استفاده نکنيم قبول نداريم. هرجا که جاي تعبديات نيست. ازيد از تعبد اينکه اين دين بايد نگهداري شود. مثلا اگر به ادله‌ي شرعيه نگاه کنيم مي‌گويد به کتاب مراجعه کنيم و کتاب مرابطين را مدح کرده است. اينکه غير از ايجاب است. وقتي اين مستند را جابجا کنيم همين حرفها در مي‌آيد. مدح مي‌کند و اين غير از ايجاب رباط و مرابطه و مصابره هست. جاهدوا و رابطوا و صابروا

لما تسمعه من النصوص كما صرح به الفاضلان و الشهيدان و غيرهم،

لا أن المراد وجوبها من حيث كونها كذلك مطلقا، نعم هي راجحة

ابتداء مع غير إمام عادل

(بل) تتضمن (حفظا و إعلاما)

إذ الرباط الإقامة في الثغر للاعلام بأحوال المشركين كي يؤخذ الحذر من هجومهم علي بلاد الاسلام،

و لو اتفق الاحتياج معه إلي القتال فهو من الدفاع حينئذ عن البيضة

قال يونس

شايد همان يونس بن عبدالرحمن باشد: "سأل أبا الحسن عليه السلام رجل و أنا حاضر فقال له جعلت فداك إن رجلا من مواليك بلغه أن رجلا يعطي سيفا و فرسا في سبيل الله شيعه است و فهميد کسي هست که في سبيل الله سيف و فرس را اعطا مي‌کند تا قوت بگيرند در آن راه فأتاه فأخذهما منه آمد سيف و فرس را از معطي گرفت. ثم لقيه أصحابه اصحابش او را ديدند فأخبروه أن السبيل مع هؤلاء لايجوز سبيل نمي‌شود مع فلان لايجوز باشد. چه کار داريم. براي تقويت است؟ عباديتي دارد بالخصوص که اين تقويت جائرين است؟ نه، اين خودش مستقل است در اينکه دفاع از بيضة الاسلام بايد بکند و جمع‌آوري کند جمعيتي را که اينجا بايستيم. يعني تقويت اينها و به قصد تقويت اينها لايجوز اما دفع شرک و به قصد اينکه مشرکين ضعيف شوند و يا از بين بروند و نتوانند بر بيضه صدمه‌اي برسانند

و أمروه بردهما

فرمود قال: فليرابط و لايقاتل، از همان اول برود مشغول مقاتله شود؟ نه بايد ثغر را مواظب باشد و مراقب باشد نه اينکه بالفعل جهاد کند. بلکه جهاد بالقوة است يعني مراقبت کند زيرا اگر اينها مهيا نشوند آنها داخل شده‌اند در بلاد اسلام و صدمه به بيضة الاسلام است. همين بيضة الاسلام جهت مشترکه است بين ثغور و اينکه مشغول مقاتله باشد منتها آن بالقوه است مقاتله‌اش و جهاد معروف بالفعل است. کار اهل ثغر مقاتله‌ي بالفعل نيست بلکه دفع مقاتله‌ي بالقوة است.

قلت: مثل قزوين و عسقلان و الديلم و ما أشبه هذه الثغور

قال: نعم، قال فان جاء العدو من الموضع الذي هو فيه مرابط كيف يصنع؟

از آنجا به طرف بلاد اسلام آمد. قال: يقاتل عن بيضة الاسلام، قال: يجاهد؟ قال: لا إلا أن يخاف علي ذراري المسلمين، به حسب ظاهر جاي اين سؤال نيست. که يجاهد؟ از مرز آمده است اين طرف. مأمور به جهاد از بيضة الاسلام نيست؟ هست. ذراري المسلمين چطور؟ خوب کسي که رحم به ذراري نمي‌کند رحم به خود آن رجل نمي‌کند. اشد است امر آنها در ذراري با امر انها در رجال و نساء

قلت: أرأيتك لو أن الروم دخلوا علي المسلمين لم‌ينبغ لهم أن يمنعوهم

قال: فإن خاف علي بيضة الاسلام و المسلمين قاتل،

و منه يعلم كون الرباط لاقتال فيه،

و استحبابه حال زمان قصور اليد الملحق به زمان الغيبة، و لا ينافيه الأمر بالرد المحتمل إرادة الاحتياط باعتبار إرادة التارك الجهاد معهم ابتداء في سبيل الله تعالي شأنه، أو كون ذلك أظهر الأفراد عنده، كما لاينافي النهي عن الجهاد، الأمر بالمقاتلة عن البيضة بعد حمله علي إرادة الابتداء بالقتال

ما به ادله‌ي لفظيه کار نداريم مع غير العادل. و علي كل حال فلاريب في دلالته علي أن المرابطة في سبيل الله تعالي شأنه مستحبة، مضافا إلي إطلاق المروي في المنتهي عن سلمان عن رسول الله صلي الله عليه و آله "رباط ليلة في سبيل الله خير من صيام شهر و قيامه، فإن مات جري عليه عمله الذي كان يعمل، و أجري عليه رزقه، و أمن الفتان" رباط قتال بالفعل نيست. بالفعل مراقبه است پس اگر قتال باشد بالقوه است مگر اينکه خوف همان قتال است که فعلا بالقوه است و فردا بالفعل مي‌شود و از همان جهت آمده است اينجا و مانده است. حالا دخلوا علي بلاد المسلمين مي‌شود خوف بر بيضه‌ي اسلام نباشد فيكون قتاله لنفسه لا للسلطان، کاري به سلطان ندارد خودش بايد بيضة الاسلام را حفظ کند اگر هم يک راهي پيدا کرد براي تضعيف حکومت جائره آن هم واجب ديگري است و ربطي به اين جهاد ندارد. لأن في درس الاسلام درس ذكر محمد صلي الله عليه و آله". اندراس اسلام و خوف بر بيضه‌ي اسلام. لواء اسلام شکسته شود. لواء ذکر قرآن و دين و پيامبر و همه چيز است. نمي‌توانند. روم با آن همه قدرتش و حکومت قديمه‌اش اگرداخل شدند در بلاد اسلام اما اين جمعيتي ندارد که با آنهامقابله کند. قال يرابط و لايقاتل وظيفه‌اش اعلام است. اينجا بايد باشد چون ديگر مقاتله بالقوه است. لکن چيزي که هست اين منافات دارد با اينکه دخلوا علي المسلمين و اينها هم نمي‌توانند جلوي او را بگيرند. قال يرابط ولايقاتل؟ به حسب ظاهر جاي مقاتله است. زيرا داخل که شدند تازه اعلام بکنند تا کي آنها مهيا شوند و بيايند مقابله کنند. الآن فعلا محتاج به مقابله‌اند. بايد اعلام بکند که قوه بفرستيد تا ما بتوانيم مقابله کنيم با اينها کانه آنجاها ثغر بوده است. به حسب ظاهر قزوين و ديلم و غير آنها در آن زمان از بلاد شرک بوده‌اند و بايد مواظب باشد که از آنجا هجوم نشود في ما بعد. و اگر محتاج شد که اعلام کند که آنجا مستعد براي هجوم هستند و فلان قدر جمعيت براي مقابله لازم است و آنها را مانع از هجوم آينده شوند. برگرداند. براي سبيل مي‌خواهيد؟ ما سبيل را براي تقويت اينها جايز نمي‌دانيد. قال: فليفعل، يعني برود و بگيرد. قال: قد طلب الرجل فلم يجده، آن که شيعه بود رفت به سوي آنکه مي‌داد و او را نيافت و قيل له قد شخص الرجل از اينجا او رفت. حالا چه کند؟ لکن چه دفاعي؟ دفاع از بيضة الاسلام نه حکم دفاع شخصي است که هيچ کاري به اسلام ندارند. اين طايفه با آن طايفه دشمن است مي‌خواهند مسلمان باشند يا کافر. الذي قد عرفت كونه قسما من الجهاد و مأمورا به، عجب! جهاد است و مع ذلک واجب نيست. عقل در حکم به وجوب کافي است تا مادام که احتمال اينکه من به الکفايه نيست. نه اينکه قطع به وجود من به الکفايه لازم باشد. احتمال هجوم بر بلاد اسلام منجز است. بيضة الاسلام است. جميع مسلمين اگر بخواهند توبه کنند از اسلام آنوقت ابدا کار ندارند. اما داخل مي‌شوند مي‌گويند ما هم مثل شما در دين هستيم. حفظ و اعلام براي هجوم به بلاد اسلام و بر اسلام. پس حفظ ثغور فقط و فقط براي اينکه هجوم مترقب يا متيقن باشد؟!. اگر دشمن بدانند که مي‌توانند اين مملکت مال آنها شود اشکال شرعي مي‌کنند؟ از خدا مي‌خواهند چنين وقتي را. امام عادل بله براي تقويت امام و حکومت امام خوب است. استئذان لازم است به جهت اينکه اعقل از کل است. كي يكون مندرجا فيما دل علي النهي عنه که قتال بدون اذن امام نمي‌شود. اين، تقرير اين فرمايش محقق است که «هي مستحبة». واجبات کفايي وقتي مستحب مي‌شود که من به الکفاية باشد اما اگر من به الکفاية نباشد باز هم مستحب است؟ (و لو كان) تسلط (الإمام عليه السلام مفقودا) أو كان غائبا (لأنها لاتتضمن قتالا) مستحب است لانها لاتتضمن قتالا. مرابطه که قتال نيست، اعلام است. خوب اعلام للقتال است. مي‌توانيم بگوييم که داخل در جهاد نيست؟ چه بسا از افضل اقسام جهاد باشد. بل لاأجد فيه خلافا بينهم للأصل السالم عن معارضة ما يقتضي الوجوب كتابا و سنة، ضرورة خلو الأول عما يزيد علي مدح الذين جاهدوا و رابطوا، و قصور ما وصل إلينا من الثانية عن إثبات الحكم بالوجوب، لذا مستحب است. ما قبول نداريم، استحباب نيست و استدلال به ادله‌ي لفظيه نمي‌خواهيم بکنيم. دليل عقلي کافي است. دين را قبول داريد يا نه؟ پس حفظ دين را بايد بکنيد. اگر ما اين حرفها را مي‌زديم ببينيد چه به ما مي‌گفتند! به ما مي‌گفتند اينها عجمي هستند که ضروريات را هم نمي‌دانند. لكن في التنقيح صيمري ظاهرا صاحب تنقيح باشد وجوبها علي المسلمين كفاية من غير شرط ظهور الإمام عليه السلام، و لعله يريد حال الضرر بعدمها علي الاسلام، آيا اصلا رباط غير از اين است که دفع ضرر بکنند؟ آيا رباط دو قسم است؟ يک قسم مضر است و يک قسم نافع؟ مسلمانشان مي‌کنيم. بايد خيلي هم از اينها متشکر باشيم! مي‌گويد مرابطه مستحب است. اما به حسب ظاهر واجب است. مرابطه براي خوف بيضه‌ي اسلام است و بلاد اسلام است. چه کار به زيد و عمرو و بکر دارد؟ اگر کسي دفاع کرد لاللاسلام، جمعيتي هجوم کردند و مي‌خواهند شخصي را از بين ببرند کاري به اسلام ندارند و مسلمانان ديگر را کاري ندارند بلاد اسلام را هم کار دارند با يک طايفه‌اي که اينها مثلا ثاراتي در کار است، اگر خوف شد بر بلاد اسلام حکم ثغر را دارد. خوف بر بيضة الاسلام است و اين جهاد است. اگر امام حاضر باشد چون از همه اعقل است بايد در اينکه مرابطه کند يا نه اذن بگيرد. شايد امام تشخيص مي‌دهد اينها در برابر آنها که مقابل هستند قادر نيستند عرض کرديم اطراف بلاد را هم بايد بفهمند که کجا قابل آن است که جيوش ثغريه در آنجا اقامت کنند به اندازه‌اي که مثلا همسايه جيش دارد. حالا يا در حد مشترک باشد يا قدري اينطرف‌تر باشد، فرقي نمي‌کند. در حد مشترک جايي نيست که جيش بتوانند در آنجا بمانند و حفظ ثغور کنند اما کمي آن طرف‌تر جايي وجود دارد. أوهما معا هم آن و هم مرز. اما اگر در مرز جايي براي جيش باشد که حفظ ثغور کنند، يک وجب هم نبايد اينطرف‌تر بيايند. اگر جايي باشد و مانعي نباشد بايد حفظ ثغور بکنند از هجوم مشرکين. بله محلي که ممکن است در آنجا که جيش در آنجا سکونت کنند که مبادا آنها حمله کنند. ده زرع و بيست و زرع بيايند اين طرف براي آنها فايده‌اي ندارد اگر جيش مثلا در صد زرع اينطرف‌تر مهيا هستند. پس تقريبا مي‌توان گفت که مطلقا وجهي ندارد اينکه بگوييم واجب نيست و مستحب است. صابروا و رابطوا در قرآن هم هست. آيا رباط يعني مستحب است؟ حد مشترک جاي ارصاد است. مرز بلاد اسلاميه، بايد باشد. ظاهر اين است که هميشه واجب است. اگر خوف از بيضه‌ي اسلام حاصل است، آيا اصالة الصحة در کار است؟ و آن را جاري کنيم؟ اين حرف معنا ندارد. بايد در ثغرکساني باشند که دشمنان به ملاحظه‌اي اينکه اينها هستند در فکر هجوم نباشند. بله واجب کفايي است و من به الکفايه اگر شد ديگر لازم نيست. و مستحب است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo