< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

87/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

(الطرف الثاني) من الأطراف (في كيفية قتال أهل الحرب، و الأولي) و في التحرير و القواعد و المنتهي و محكي السرائر ينبغي للإمام عليه السلام (أن يبدأ بقتال من يليه) من الكفار فقط چيزي که من يليه درش هست اين است که مسافت اقل است آن تفاوتي که بين اين و من بعدش هست تفاوت اگر بخواهد به دومي ابتدا کند آن تفاوت مسافت مشغول به قتال نيست.

اما اين در صورتي است که ابعد اشد خطرا نباشد بلکه اگر مساوي باشند گفتيم تفاوت زمان در تفاوت مسافت، علي الفرض خالي از اشتغال به حرب لازم است. چيزي هم هست که مثلا حالا اگر من يليه مشغول شود زود مي‌رسد به کسي که بايد با او حرب کند اما اگر نه، با شتر يا اسب که رفت زود مي‌رسد يا تا حدي زود مي‌رسد اما اگر مشغول باشد به ساختن يک اتومبيلي مثلا ولو زماني مي‌خواهد در اين زمان مشغول به حرب نيست لکن اگر مشغول به اتومبيل سازي شد و يک زمان معتد به خالي از اشتغال به حرب شد بعدها مي‌تواند خيلي خيلي بيشتر محاربه کند با اهل حرب.

بله در آنجايي که اينطور باشد که احتمال بدهيم که اگر اين مدت را مشغول به اتومبيل سازي شديم يا چيزهاي ديگري، محاربه‌ي زيادي مي‌توانيم بکنيم. حالا گاهي مي‌شود که چنين احتمالي نيست و گاهي هست. حالا براي محاربه‌هاي بعدي مترتبه يا مترقبه مشغول به موشک سازي باشد يا اينکه نخير حالا همين الان بدون فاصله مشغول به اسب و شتر و برود با آن جلويي محاربه کند؟ شايد دومي مقدم است. مضافا قاتلوا الذين يلونکم من الکفار با عمومات اذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکين حيث وجدتموهم، اينها مثبتين هستند و تقييدي نيست. اين هم مأموربه است و آن هم مأموربه است.

بله ممکن است که افضل الافراد اين باشد لکن قابل منع است شايد افضل الافراد آن است. در مثبتين تقييد نيست. محمول بر افضل الافراد است يا اينکه خير أروح الافراد است. الآن مشغول شوند برايشان راحتتر است تا به اولي به خلاف اينکه الان مشغول نشوند و دومي يا سومي را مشغول شوند و فاصله‌اي قرار دهند براي اينکه به افضل برسند افضل هم اين است که بيشتر بتوانند محاربه کنند.

کسي بگويد الاولي و ينبغي جاي کشت و کشتار است. اولويت استحبابيه از آن فهميده نمي‌شود. با اينکه مي‌دانيم اولويت شايد به اشتغال به من بعدي است. يا اينکه آن اشد خطرا است يا اينکه اينجا اگر اين کار را مشغول شود به اتومبيل سازي مثلا بسياري از کفار را مي‌تواند اهلاک کند به خلاف اينکه بخواهد با اسب بجنگد

ويمكن إرادة الوجوب من ذلك ،

كما هو ظاهر النافع والإرشاد والتذكرة والدروس واللمعة وغيرها ، ظاهر اينها هم همين است که استحبابي نيست بلکه وجوبي است بل هو صريح الكركي وثاني الشهيدين ، لقوله تعالي " قاتلوا الذين يلونكم من الكفار" الظاهر في الوجوب همين وجوبي که ايشان مي‌گويد ارادة الوجوب همين اولي و ينبغي که دارد ان يبدا بقتال من يليه به نحو اولي شايد وجوبي باشد. و لکن ظاهر اين کتب اين است و کرکي صريحا گفته است. ظاهر اين آيه وجوب است.

لکن عرض کرديم واجب باشد ممکن است افضل الافراد باشد يا اروح الافراد باشد براي مجاهدين و مقاتلين اين هم قابل منع است و در همه جا نيست پس همين آيه‌ي شريفه با عمومات فاقتلوا المشرکين حيث وجدتموهم عموماتي که مي‌گويد با کفار فقط همين اشهر حرم را صبر کنيد. با عمومات وقتي مقايسه کنيم تقييدي در کار مي‌شود؟ اين واجب است و آن واجب است اما اين قيد است. اول نبايد دومي را شروع کنيد. خير اين واجب است و‌آن هم واجب است. شايد البته يک غرضي باشد که حالا ما مي‌توانيم بجنگيم با اينهايي که نزديک‌ترند و آنهايي را شروع کنيم با آنها بعد بياييم سر اولي ممکن است در آن وقت قدرت ما ها مثل الان نباشد. مقصود قاتلوا الذين يلونکم من الکفار را دليل آورده‌اند و تصريح کرده‌اند به اينکه واجب است.

و إن كان قد يناقش بأن الأمر بمقاتلتهم غير الأمر بالبدأة بقتالهم، اين هم واجب است و آن هم واجب است. ابتدا از اينجا شروع کنيم يا از آنجا؟ نه ممکن است. اشد خطرا را که خودش استثنا کرده است اما در غير اين صورت واجب باشد چون قاتلوا الذين يلونکم درش هست. عرض کرديم در مثبتين تقييد نيست. ايشان اين را اينجا ندارند.

فتبقي العمومات حينئذ بحالها ، نعم يتجه إرادة التأكد فيهم در من يليه ممکن است مساوي باشند. مؤکد اين است که به اين شروع کنيد به جهت اينکه اين ممکن است براي مقاتلين اروح باشد يا اگر شروع کنند به دومي و بعد به اولي برسد اين تفاوت زمان را خالي از اشتغال باشند. كما في كل عام أمر ببعض أفراده بالخصوص بعد الأمر بالعموم ، آنجا هم چه مي‌گوييم؟ مي‌گوييم حمل بر افضل افراد کنيم بر اوکد افراد کنيم. ومن هنا صرح المقداد بالندب مندوب است نه اين که واجب است و حکما بايد از اينجا شروع کنيم. شايد دليلشان همين باشد که افضل الافراد باشد با اينکه واجب است مندوب است ابتداي به آن الذي يشعر به التعبير بالأولي وينبغي ، در عبارات کساني که از اينها نقل کرده است بلکه شايد غير اينها هم به ندب قائل باشند

(إلا أن يكون الأبعد أشد خطرا) که ينبغي و اولي در اينجا وجوبي است چون مسئله قتل نفوس يا ابقاء آن نفوس براي اينکه جمعيتشان را تکميل کنند و بعد مشغول قتال مسلمين است. بل يمكن إرادته من غيرهم أيضا ، ولعله لكونه مقتضي السياسة أيضا، که سياست اقتضا مي‌کند يعني در تدبير امر اقتضا مي‌کند که جلوتري را ازش فارغ شوند

نعم إذا كان الأبعد أشد خطرا وأكثر ضررا بدء به كما صرح به الفاضل والشهيدان وغيرهم ، بل لا أجد فيه خلافا ، عرض کرديم در اينجا نگاه کردن به اقوال را کاري ندارد بايد به احوال نگاه کرد هر جايي به جايي و حالي به حالي در غايت اختلاف است و نمي‌شود گفت همه جا يک حکم دارد آن را خود مقاتلين و رئيس اهل قتال بايد تشخيص دهد که حالا احب الي الله کدام است يعني احب الواجبين و افضل الواجبين کدام است؟ و بالجملة ينبغي مراعاة المصلحة في ذلك ، وهي مختلفة باختلاف الأحوال، بله اگر اقرب بهش ابتدا نشد لمسوغ ديگر اقربيت ساقط نشد. به دومي مشغول مي‌شود بعد از دومي به سومي مشغولي مي‌شود نه بعد از دومي به پنجمي مشغول شود. اقربيت را ازش صرفنظر نکرديم اقربيت خاصه را صرفنظر کرديم. و الا فالاقرب فالاقرب. جاي اشکال نيست که اقربيت يک دليلي که اصلا اقربيت شرط است جهاد است و دفاع است. نه اقربيت شرط نيست. فرض کنيم همه‌ي اينها در وجوب مساوات دارند. اقرب مانعي داشت يا اين کار را نکرديم.به ابعد ديگر فرق نمي‌کند. دوم و سوم و چهارم هيچ فرقي نمي‌کند چون بنا گذاشتيم از اقرب دست برداريم. مطلب اينطور نيست فقهرا دوم مقدم بر سوم است وسوم مقدم بر چهارم است. جاي شک و شبهه نيست. اگر قاعده‌ي اقربيت درش وجوب بياورد. سوم قبل از چهارم و چهارم قبل از پنجم واجب است. نه اينکه اين اقربيت اگر مانعي بود ديگر از اقربيت دست برداريم و ديگر در پنجم وششم بدون عذر مشغول شديم هيچ گيري ندارد. ويؤخر الجهاد حتي يشتد الأمر بالمسلمين ، نمي‌توانيد کاري کنيد خوب صبر کنيد. چه کار به کثرت و قلت و غير آن داريد. بعضي اوقات مي‌شود که با قلت مي‌بينيد کثرت را مغلوب مي‌کند اين که چيزي نيست.

و لذا أغار النبي صلي الله عليه وآله علي الحارث بن أبي ضرار لما بلغه أنه تجمّع له ، فهميد آنها مشغول به آن هستند که از نواحي و اطراف دعوت کنند تا جمع شوند و کار اسلام را يکسره کنند وكان بينه وبينه عدو أقرب منه ، با اينکه اقرب بود ابعد را پرداخت چون تجمعاتي که اين ابعد مي‌کنند ربطي به اقرب ندارد. و كذا فعل بخالد بن سفيان الهَذَلي أو كان الأقرب مهادنا اصلا مهادن که باشد چيز ندارد تا هدنش به سر نرسيده کانه واجب نيست. پس قهرا اگر اقرب واجب الجهاد نيست اين از فرض ما خارج است. کلام در اين است هر دو واجب باشند کدام واجب را ابتدا کنيم.

كما صرح به أيضا غير واحد أو منع من مقاتلة الأقرب مانع ، براي اقرب مانع ديگري رسيد به حسب اشخاص و غير آن مختلف است در اقرب مثلا برف و باراني هست که نمي‌شود به آنها مشغول شد. آن که دورتر است جاي راحتي هست و مي‌شود مقاتله درش

و منه يعلم حال الأقرب فالأقرب

فإن ذلك من أحكام السياسة التي ترجع إلي نظر الإمام عليه السلام و مأذونه في الخاص يا اعم لکن چيزي که هست امام هرچه بفرمايد ما نمي‌توانيم تخلف کنيم اما اينجا بايد منتظر اذن امام شويم؟ که اقربيت در اول و دوم ساقط شد ديگر در ششم و هفتم فرقي نمي‌کند و منتظر اذن امام و اذن منصوب امام هستيم؟ اقربيت ساقط شد؟ اين حرفها چيست؟ اين از سياسات است؟ خير اين از عقليات است.

( و ) لذا ( يجب ) علي الإمام عليه السلام ومنصوبه ( التربص إذا كثر العدو وقل المسلمون حتي تحصل الكثرة للمقاومة ثم تجب المبادرة ) كما في القواعد ، ولكن في التحرير يستحب له أن يتربص بالمسلمين مع القلة

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo