< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

88/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

آيا شرط جواز اسر و اسير گرفتن اثخان است. كه غالب جيش ديگر تقريبا مشرف به مرگ‌اند و بقيه قدرت مقاومت ندارند. در اين صورت اسير گرفتن جايز است. مگر اينكه طوري باشد... باشد جمعيت جيش اسلامي قليل بوده است در آن واقعه مخصوصه براي اينكه عددشان بيشتر بشود و قوتشان افزوده‌تر بشود ممكن است ولو اثخان نشده است بتوانند اسير بگيرند اگر توانستند. مثلا جايي كه مشغول محاربه هستند فريقين همديگر را مي‌كشند. نكشند اينها را نگاه دارند و داخل جيش اسلامي كنند و مدد باشند براي مسلمانان اگر مسلم هستند كه خودشان مدد مي‌شوند اگر مسلم نيستند اينها را بگويند يا دستور شما قتل است يا اسر است. قطعا اسر را مقدم مي‌دانند بر قتل. بله همين را كه عرض كرديم سابقا حالا خودشان دارند تصريح مي‌كنند. فالحكم المزبور مخير است بين قتل و اسر و استرقاق و فداء و منّ. همه‌ي اينها در صورتي است كه اختيارا اسلام را اختيار نكنند چون در اين صورت هيچ چيز جايگير اسلام نيست و بر همه چيز مقدم است و تخيير در غير اين صورت است.

وكيف كان فالحكم المزبور مقيد ب‌ ( ما لم يسلموا بلا خلاف أجده فيه ، بل عن التذكرة والمنتهي ، الاجماع عليه ، اگر اجماع مدركش ارتكاز باشد ديگر محتاج به ادله‌ي حتي ادله‌ي لبيه غير از ارتكاز احتياجي نيست. من اسلم حقن ماله و دمه. عرض كرديم تمام اين جنگها و مقدمات و اينها در حال عدم اسلامشان است اگر مسلمان شدند ديگر هيچ شرط و قيدي و هيچ تخييري و عدلي براي اين مطلب نيست. عدل ندارد اسلام. افضل است. افضل هم نبايد گفت چون تعين دارد. متعين است. ممكن است مسلم بشود؟ اگر جبار هم بوده مفسده هم بوده يجب ما قبله اگر حقيقتا مسلمان شد. نه مجاز و نه احتيالا نه اينكه آمده خبر براي جيش كفر ببرد. بل ولا إشكال ، ضرورة حقن الدم بالاسلام الذي أمر النبي صلي الله عليه وآله بالقتال عليه حتي يحصل، قال رسول الله صلي الله عليه وآله : " أمرت أن أقاتل الناس حتي يقولوا : لا إله إلا الله ، فإذا قالوها عصموا مني دماءهم وفي خبر الزهري عن علي بن الحسين عليهما السلام " الأسير إذا أسلم فقد حقن دمه وصار فيئا " كما لا خلاف أجده في أن له المن عليه حينئذ ، بل ولا إشكال ، ضرورة أولويته بذلك من الأسر بعد تقضي الحرب ولما يسلم ، إنما الكلام في ضم الاسترقاق والفداء إليه وعدمه ، فعن الشيخ التخيير بين الثلاثة ، بل لعله مقتضي إطلاق المصنف الآتي ، بل هو خيرة ثاني الشهيدين ، ولعله للجمع بين الخبر المزبور المقتضي لتعين الاسترقاق ، ولكن لا قائل به ، وبين المرسل في المنتهي وغيره من أنه فادي النبي صلي الله عليه وآله أسيرا أسلم برجلين ، وما سمعته من أولوية ما نحن فيه من الكافر الذي أسر بعد تقضي الحرب ، بل قيل وإن كنا لم نعرف القائل بعينه . بتعينه ، لعدم دليل معتد به علي جواز الاسترقاق والفداء بعد عدم جمع الخبرين المزبورين لشرائط الحجية ، وبعد منع أولويته بذلك من الأسر بعد تقضي الحرب وقد أسلم ، ضرورة كون إسلامه بعد تعلق حق الاسترقاق به ولو علي التخيير ، فلا يسقط بالاسلام ، بخلاف الفرض الذي لا حكم له إلا القتل ولو لإهانته ، وقد سقط بالاسلام الذي هو مانع أيضا عن الاسترقاق ابتداء أيضا كالقتل ، مضافا إلي أصالة الحرية ، بل والفداء أيضا كذلك ، إذ هو فرع تعلق حق به يؤخذ الفداء عنه ، والمرسل السابق مع عدم الجابر له فيه أنه لا وجه ظاهر لرد المسلم للكفار ، اللهم إلا أن يكون ذا عشيرة تمنعه ، أو غير ذلك ،

نعم لو قلنا بجواز استرقاقه في تلك الحال أو فدائه أو المن عليه أمكن حينئذ استصحابه ، ولكن ظاهرهم عدمه ، ومنه يظهر لك ما في استدلال بعض به ، ما خودمان پيش خودمان عقلمان قضاوت مي‌كند به اينكه تمام اين جيوش همه براي اين مطلب آمده‌اند. تمام اين قواي طرفين رهين همين يك مطلب است كه اينها بعضي‌هايشان حاضرند مسلمان شوند تمام بلاها از اينها رفع بشود. بعضي‌ها حاضر نيستند مسلمان بشوند ولو بلاها رفع نشود بالاخره اين كه مي‌بينيم كه مقداري سستي در جنگ از اينها ديده مي‌شود براي اين است كه برسد به مؤيداتي كه ترجيح مي‌دهد و تقويت مي‌كند اسلام را بر همه‌ي عدل‌ها و بر همه‌ي اطراف تخيير. به همين جهت ممكن است انسان بگويد و بر طبق گفته‌اش ثابت باشد. مستقيم باشد. كه اسلام اختيار مي‌كند. اين بهتر است از اينكه برويم در خرابه‌هاي دهمان زندگي كنيم پيش مادر و خواهر و. اينطور نيست. ما اينطور مي‌فهميم. هيچ ابدا اقوال مختلفه مخصوصا از اسكافي و امثالش كه به عقل خودشان تخيير را بين دو چيز سه چيز چهار چيز قرار مي‌دهند. مي‌گوييم نخير لا عدل للاسلام چيزي نيست كه جاي‌گير اسلام باشد. ما مي‌دانيم و آنها هم كه نمي‌دانند. خوب مي‌بيند فرض كنيد وضع اينجا طوري است كه مسلمانان نسبتا راحت‌ترند. اين هم يك چيزي است كه بايد اينها را ملاحظه كند. هيچ چيزي جاي‌گير اسلام نيست كه انسان اسلام را قبول كند. به مجرد اينكه يك نفر مسلمان شد. قوت امر در شهادتين در اسلام سبب مي‌شود براي قوت جيش اسلام. قوت جيش نبايد خيال مخالف را. بله مقصود اينكه از همه چيز آزاد است. مي‌گويند بعد برده فروش نگاه مي‌كند كه آيا اينها را بخرد يا اينها را مسلمان كند. بخرد يعني چه؟ مثلا سعي كند در تحصيل عوض و تحصيل نقود و امثال اينها تا اينها را بدهد و اينها را رد بكنند. يا به مأمنشان برسانند. هيچ چيز جايگير مسلمان شدن نيست. بلكه اگر مصلحت اقتضا كرد كه مسلمان را آزاد نكنند و بگويند بيا با ما باشد فلان قدر ما براي شما از بيت‌المال مي‌گيريم. قاعدتا در صورت احتياج مسلماني به مطلب به اينكه قوت اسلام در آن زمان كم بوده و اسير گرفتن از اينها خيلي آسان بوده. اگر مصلحت اقتضا كند با اينكه مسلمان شده است او را استمداد كند ممكن است از بيت‌المال چيزهايي برايش بگيرند كه راضي‌اش بكنند بلكه خدا هم اولي است به اينكه تأييدش كند يوما فيوما به اينكه پشيماني برايش حاصل نشود از اين كار كه با همه‌ي قوم و خويشان مخالفت كرد و به مأمن خودش نرفت. هيچ ملامتي و هيچ بغض اقارب و اينها سبب نمي‌شود از اينكه اين از طريقه‌ي خودش برگردد. هيچي سبب نمي‌شود حتي اگر هم راضي باشد رييس جيش به اينكه براي اين از بيت‌المال آنچه را كه در اختيارش هست براي اين جديد الاسلام تحصيل كند. اين معنا ولو اگر اينجا صاحب جواهر بود باز هم ما خيال مي‌كرديم ما داريم با همه‌ي‌شان مخالفت مي‌كنيم. نه اينطور نيست. ببينيد كجاها اين مطلب خودشان را استدراك كنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo