< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

88/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

أما ( إن سبي ) الطفل ( منفردا ) عن أبويه الكافرين ( قيل ) والقائل الإسكافي والشيخ والقاضي فيما حكي عنهم واختاره الشهيد ( يتبع السابي في الاسلام ) اما اگر سابي او كافر بود خصومتي كه بين كافرين بوده است. منقطع است از متبوعيت ابوين بواسطه‌ي انقطاعش از آنها. زيرا انقطاع در حريت انقطاع اثر ندارد. چرا در اسلام اثر دارد زيرا اسلام اقوا است در جاذبيت و متبوعيت براي كسي كه متبوع ندارد. تمام اينها مي‌فرمايد اينها فرمودند يتبع السابي في الاسلام سيد هم مي‌فرمايد يتبع السابي الطفل قد سبي كما هو المحكي عن المخالفين أجمع آنها مي‌گويند تابع سابي است

لأن الدين في الأطفال يثبت تبعا ، وقد انقطعت تبعيته لأبويه تبع يعني مثلا با او با متبوع بشود. چرا در حريت اينطور نيست كه تابع ابوين هست يا احد الابوين در حريت هم آيا بايد ابوين هم با او باشند تا حريت باشد؟ نه اينطور نيست بانقطاعه عنهما وإخراجه عن دارهما ، ومصيره إلى دار الاسلام تبعا لسابيه المسلم ، فكان تبعا له في الدين ، اين يك قول كه تبعيت در صورت معيت است. قبول نيست. اسلام اقوا است از حريت در جاذبيت و در متبوعيت براي اينكه منجذب ومجذوب است به جاذبيت اين دو. حريت و اسلام و اگر اجماعي هم باشد بايد ملاحظه‌ي احتمال مدرك درش داده بشود. «مصيره الي دار الاسلام» اين قيد زائدي است. شايد همان تا يكسال ممكن است معالجه بخواهد بماند در دار الحرب. اين يك دليل كه تبعيت شرطش معيت است. گفتيم نه. چناني كه در حريت شرطش معيت نيست در اسلام هم شرطش معيت نيست. تابع آنهاست ولو سابي او كافر باشد. منقطع بوده است از آنها. سابي هم از قضا كار دارد در بلد حرب يكسال يا چقدر لازم دارد براي معالجه بماند. اين يك دليلشان مصيره الي دار الاسلام. بالامكان است بالفعليه نيست همه جا. اسكافي شيخ قاضي شهيد در دروس همه اين فرمايش را فرموده‌اند

ولقوله عليه السلام . " كل مولود يولد على الفطرة ، وإنما أبواه يهودانه وينصرانه ويمجسانه " أي وهما معه ، اي و هما معه اين مال خود شارح است و الا. بله آن راه راست كه هيچ قيدي درش نيست راه توحيد است آن مرتكز است در اذهان هر راهني. پس فطرت متبوعيت دارد و فطرت اسلام است چون هيچ قيدي درش نيست چون راه راست به قول مطلق اسلام است.

فإذا انقطع عنهما وزالت المعية، قبول نيست. كما اينكه حريت زائل نمي‌شود به طريق اولي اسلام در جاذبيتش متبوع خودش را اقوا از حريت است. اگر اجماعي باشد ايشان جماعتي را ذكر كرده است. به حسب ظاهر آن هم مثل يكي از متون است بدون نقل خلافي بدون چيزي اين مطلب را. اگر مطلب پيش آنها اتفاقي نباشد ذكر مي‌كنند مخالف را. اگر هنوز نتوانستند پدر و مادر او را منحرف كنند يرجع الي الفطرة

انتفى المقتضي لكفره فيرجع إلى الفطرة ، معتضدا ذلك بنفي الحرج ونحوه ، يكي فطرت اقتضاي اسلام را دارد در مقابل آن تبعيتي كه گفتيم فطرت اقتضاي اين مطلب را دارد و يكي هم عسر و حرج است اگر تابع غير سابي باشد. چطور شد تابع سابي بودن نفي عسر و حرج است تابع اسلام ابوين بودن يا احدهما نفي عسر و حرج نيست؟ آن آسانتر است جلوتر است از سبي. بقاء بر ماكان است.

ولكنهما معا كما ترى ، اگر چه اين دوتا اشكال درست نيست. لذا مصنف توقف كرد. بعضي‌ها هم تصريح كردند كه نه تابع در اسلام نيست. تابع سابي در اسلام نيست. ولذا كان ظاهر المصنف وغيره التوقف ، بل صرح غير واحد بعدم التبعية في الاسلام ، للأصل حالا تبعيت بالذات كه نيست بالعرض است. مقتضاي اصل نبودن اين عارض است. وإطلاق ما سمعته من التبعية چه اينكه معيت داشته باشند و چه معيت در سبي نداشته باشند. آن تبعيتي كه براي ابوين يا احدهما داشت. اصل مقتضي عدم انقطاعش است. مقتضاي استصحاب آن تبعيت و اثر تبعيت است. با اينكه ذمي اگر ذمي آمد مسبي واقع شد، نه، عدول نمي‌شود از تبعيت ذميين. اگر تابع مسلم باشد ديگر حكم اهل ذمه را ديگر ندارد و حال اينكه اجماع برخلافش است دين يقر عليه. پس مطلق مفارقت خارج نمي‌كند از تبعيت. و قول اينها كه مخالف است با قائلين به اينكه يتبع السابي. نه بايد هم مفارقت باشد هم مسلم مالكش باشد بالسبي وهم در دارالاسلام باشند. اينها هرسه اگر شدند اين تابع سابي مي‌شود. لا دليل عليها. كل مولود يولد علي الفطرة چطور؟ فطرت چرا مقتضي نيست. ما عرض كرديم فطرت اقتضاي دين راستي و واقعي دارد زيرا خودش صارفي ندارد خصوصا اگر مميز باشد صارفي ندارد از آنچه كه واقع است و واقعيت دارد. كل مولود يولد علي الفطرة يعني مثلا اين به تعليمات ابوين طوري مي‌شود كه وقتي بالغ شد اختيار اسلام مي‌كند. يولد علي الفطرة ما مي‌گوييم يعني به تعليمات ابوين مسلمان مي‌شود؟ نخير هيچ اصلا ابوين تعليماتي درباره‌ي اين ندارند. مع ذلك اين محكوم به اسلام است. زيرا اسلام اصفي كل شئ من الجاذبية كه متبوع خودش را به سوي خودش بكشد. آن متبوع هم به سوي او تبعيت پيدا كند. فرمودند به اينكه قبل از اينكه تعليماتي داشته باشند ابوين در طفل چه مميز باشد چه غير مميز باشد رجوع به اصل اصيل مي‌كند كه هيچ قيدي لازم ندارد. علي الفطرة يولد قبل از اينكه تهويد و تنصر و اينطور چيزها از طرف ابوين باشد و در اينها تأثير كند فطرت اقتضاء حكم بما هو اصفي من كل قيد و اصلح من كل شئ. غريق، مضطر، الركب السفينه بله اگر محكوم به اسلام باشد بدون تبعيت پس همه كس اگر بخواهد مرتد بشود مرتد فطري است زيرا از فطرت اسلام خارج شده. پس مرتد ملي ما نداريم. نمي‌شود ديگر مرتد ملي باشد زيرا تمام اولاد همه‌يشان بر فطرتند و فطرت اگر اقتضا شد اگر بعد ارتدادي حاصل شود عن فطرة الاسلام است فطري است پس كو ملي؟ كسي مولود نشده ملي است؟ عرضي است اگر تابع سبي نشود.

التي لا دليل على انقطاعها بانقطاعه عنهما ، وإخراجه عن دراهما ومصيره إلى دار الاسلام ، على أن القائل بالتبعية للسابي لا يعتبر فيها كونه في دار الاسلام ، بل لو سباه وبقي معه في دار الكفر لتجارة ونحوها تبعه فيه أيضا ، كما أنه لو انفرد ولد الذميين عنهما تبعا لمسلم في دار الاسلام لا يرتفع عنه الكفر إجماعا مع تحقق المفارقة ، ودعوى أن العلة مركبة من المفارقة وملك المسلم ودار الاسلام لا دليل عليها ، والخبر المزبور ظاهر في إرادة أن المولود لو خلي ونفسه لاختار الاسلام عند بلوغه ، ولكن أبواه يهودانه وينصرانه بتلقينهما ذلك إياه على وجه يختارهما عند البلوغ ، لمكان تعليمهما ، وإلا لو كان المراد أن المولود ولادته على الاسلام بمعنى أنه محكوم باسلامه لولا تبعيته لأبويه لانحصر المرتد في الفطري ، ولم يكن مرتد عن ملة ، اللهم إلا أن يكون الفرق بينهما بالتبعية المزبورة وعدمها . وعلى كل حال فلا ظهور فيه ، بل ربما كان ظاهرا في العكس باعتبار دلالته على التبعية بمجرد الولادة التي مقتضى الأصل بقاؤها حتى لو انفرد عنهما ، ودعوى اشتراطها بكونه معهما لا دليل عليها ، بل مقتضى الاطلاق خلافها ، كما أن مقتضى استصحاب التبعية المزبورة انقطاع أصل الطهارة به ،

آنهايي كه گفته‌اند در ادله‌يشان نفي حرج ونفي الحرج في الدين يمكن منع تحقق موضوعه كما في سبي النساء ، واستئجار الكافرين مثلا اجير كافرين شد ونحو ذلك مما يمكن الانتفاع به وهو على نجاسته . ومن ذلك يظهر لك ما في القول بتبعيته للسابي في الطهارة خاصة دون باقي أحكام الاسلام كما قربه الفاضل في القواعد وتبعه ولده في الشرح والكركي في حاشيته على الكتاب ، وهو المحكي عن ابن إدريس فقط تبعيتش از سابي تأثيرش در طهارت و نجاست است در طهارت است نه در ساير احكام اسلامي. خوب وقتي متولد شد نجس شده بوده با خوني كه خون نفاس بوده مثلا متنجس شده. چطور اصالة الطهارة را اينجا اجرا مي‌كنيد. ميگويد بخاطر اين است كه آن ملاقاتهايي كه با دم مي‌شود در باطن والده‌اش مي‌شود نه در ظاهرش. بعد از اين كه مولود شد و بعد بيرون آمد آنچه بيرون آمده با دم ملاقات نكرده آنچه كه تو هست در باطن است و ملاقات در ظاهر نيست لأصالة الطاهرة السالمة عن معارضة يقين النجاسة ، وللحرج وللاقتصار في الرخصة على موضع اليقين ، كه طهارت باشد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo