< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

88/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

إذ لا يخفي عليك بعد الإحاطة بما ذكرناه ما في الأوليين ، وأما الأخير فإن ثبت إجماع عليه فذاك،وإلا كان محلا للمنع،ودعوي منع شمول إطلاق دليل التبعية للفرض،والاستصحاب‌إنما يكون حجة حيث يسلم عن المعارض، وفي‌محل‌البحث‌ليس‌سالم لمعارضته باستصحاب طهارة الملاقي،يدفعها مضافا إلي ما سمعت أن التحقيق عندنا تحكيم استصحاب النجاسة علي استصحاب طهارة الملاقي كما ذكرناه في محله،ومع التسليم فهو لا يقتضي الطهارة ضرورة كون المتجه حينئذ العمل بهما معا بتحكيم نجاسة المسبي‌وطهارةملاقيه‌كماالتزمه القائل في مواضع كثيرة،وهو غير المدعي من طهارة المسبي،ومن‌الغريب ما ذكره هذا القائل بعد اعترافه بأن المتجه ما ذكرناه بناءا علي تعارض الاستصحابين،لكن قال: "حيث أن المهم هنا هو طهارة الملاقي أو نجاسته مع عدم وجود الاجماع المركب المقطوع به‌علي تعارض الاستصحابين تعين القول بطهارته في هذا الفرع "إذما تري لا حاصل له،فالعمدة حينئذ الاجماع إن تم كما عرفت.هذا كله مع سبيه منفردا عنهما،أما إذا سبي مع أحدهما فلا خلاف في بقائه علي الكفر، بل في الرياض هو بحكم الكافر قولا واحدا منا لكن في المسالك بعد أن نسب البقاء علي حكم الكفر إلي صريح الشيخ قال:مع احتمال العدم علي مذهبه،لما تقدم من أن الحكم بكفره في الخبر أي خبر الفطرة معلق علي‌الأبوين،فلايثبت‌مع‌أحدهماإلاأن دلالة المفهوم ضعيفة  قلت:مع احتمال أو ظهور كون المراد كل منهما لا مجموعهما ولو مات الأبوان بعد سبيهما معا فمقتضي دليل الشيخ تبعيته الآن للسابي،لكنه وافق هنا علي عدم الحكم باسلامه محتجا بأنه مولود من كافرين،فإذا ماتا أو مات أحدهما لم يحكم باسلامه كما لو كانا في دار الحرب،وبأنه‌كافرأصلي فلا يحكم باسلامه بموت أبويه كالبالغ ولا يخفي عليك جريان هذا بعينه فيما لو انفرد عنهما ، ولا فرق في شمول الخبر المزبور لهما .

كلام در اين است كه منفردا عن الابوين اگر سبي شد بالسبي تابع سابي مي‌شود يا اينكه نخير مستصحب‌ النجاسة است در حال حربيتش قبل السبي؟ بعضي قائل شده‌اند كه همان سبي احداث نمي‌كند درش لحوق به سابي را آنوقت وقتي بنا شد ملحق به سابي باشد و محكوم طهارت باشد نه به استصحاب نجاست درحال حربيت باشد ساير احكام لحوق به سابي را هم داد نه فقط طهارت و نجاست است بلكه تغسيل و تكفين صلاة عليه ان بلغ الست.

كماأنه‌لايخفي عليك ما يتفرع علي القولين في التغسيل والتكفين والصلاة عليه إن بلغ الست،ضرورة جريان حكم المسلم عليه علي القول بالتبعية براي سابي بخلافه‌علي القول‌الآخرگفتيم سبي تأثيري ندارد و همان نجاست سابقه‌اي‌كه درحال حربيت داشت همان را دارد. بالسبي تابع سابي نيست بلكه مستصحب است نجاستش در حال حربيت. خوب حالا اگرمستصحب النجاسة باشد آيا ملاقي‌اش هم نجس است؟قاعدتا ملاقي النجس معروف‌بوده است كه متنجس مي‌شود. اخيرا جماعتي قائل شده‌اند كه ملاقي النجس متنجس نمي‌شوند و تنجيس متنجس را قائل نيستند.خوب ملاقي نجس كه متنجس نشود، ملاقي النجس ينجس او لاينجس. مجرد ملاقاة نجس منجس است‌يانه؟ممكن است خودش ملاقي النجس متنجس بشود. تنجيس متنجس قائل بشوند اما ملاقي هم ينجس مايلاقي؟ نه. آن آقا كه از معروفترين مشايخ بود نوشته بود ملاقي النجس لاينجس قد عملت بهذه الفتوي مرتين. نوشته بوده براي شاگردش كه در مشهد بوده است. خصوصا اگر منجس باشد ملاقي النجس خوب ملاقي اين نجس هم باز هم منجس است تا كجا برود. عسر و حرج است كاملا. مظنون النجاسة بعضي فرموده‌اند اگر بگوييم مظنون النجاسة نجس است هرج و مرج لازم مي‌آيد. ممكن است كه سيره‌ي متشرعه در اين باب اينطور باشد زيرا سيره‌ي متشرعه شرطش نيست كه از علما باشد، همين عوام الناس چكار مي‌كنند؟ مسلمانند وشهادتين گفته و نماز و روزه مي‌گيرند همه‌ي اين كارها را مي‌كنند اما به ظن به نجاست اعتنا نمي‌كنند آيا به مجرد ملاقات به نجس بدون سرايت نجاست ملاقات فقط متنجس مي‌دانند؟ خير خصوصا در جاهايي كه رطوبت در اجسام تقريبا غالبيت دارد باران زيادي آمد و بعدها مرطوب مي‌ماند زمين. آنوقت ملاقات كند با نجاست اين همه موارد مرطوبه نجس شود؟وإن قلنا بطهارة ملاقيه ،وكذا لو بلغ ، فإنه علي الأول يحكم باسلامه وإن لم يسمع منه والاعتراف به كولد المسلم،بخلافه علي القول الآخر كه نخير مستصحب النجاسة است ولو بالغ شده و لم‌يصف الاسلام بل الظاهر عدم الحكم بطهارته حتي يصف الاسلام بعد بلوغه قول آخر اين بود كه تبعيت نيست و حكم به طهارتش هم نمي‌شود تا اينكه خودش اعتراف كند و توصيف كند اسلام را آن هم بعد از بلوغ. بگوييم به اينكه قبل از بلوغ قولش مسموع نيست. مختلف است كساني كه اطفالي كه نجس و غير نجس و قول به نجاست و قول به طهارت را تمييز مي‌دهند و ملتزم‌اند. بفهميم كه اينها ملتزم‌اند اگر نجس شده است مي‌گويد كه نجس شده است. همين كه مستصحب النجاسة است به مجرد بلوغ قبل ان يصف الاسلام حكم كنيم به نجاستش؟وإن قلنا بها قبل البلوغ مع احتمال استصحابها ما لم يعلم عدم الاسلام منه‌لكن في المسالك الجزم بعدم الحكم بطهارته بعد البلوغ ،إلاأن يظهر الاسلام كغيره من أولاد الكفار،قال:"ينبغي لمن ابتلي بذلك أن يعلمه ما يتحقق معه الاسلام قبل البلوغ،ويستنطقه‌به عند البلوغ ليتحصل الحكم‌بالطهارة -ثم قال:ولو اشتبه سنه وبلوغه بني علي أصالة العدم، فيستصحب الطهارة علي القول الثاني،اگر بگوييم به اينكه تابع نيست. بله سن‌اگر مشتبه شد اگر تابع شد كه معلوم است اگر تابع نشد مقتضاي اينكه بالغ بايد باشد و واصف بايد باشد اين است كه إلا أن يعلم،وينبغي مراعاته عند ظهور الأمارات المفيدة للظن بالاختبار لعانته وتكرار الاقرار بالشهادتين في مختلف الأوقات"حتي‌غيبت با احتمال اينكه‌در غيبت تطهير شده حكم به اسلامش مي‌شود. چقدر ام طهارت‌و نجاست سهل است. تابع غير مسلم چطور؟ به جهت اينكه بين خود كفار خصومت باشد مسبي‌غير مسلم است.تابع اوست؟ مي‌گوييد تابع سابي است. نمي‌گوييد كه تابع سابي مسلم است و يتبع السابي طفل قد سبي (منظومه بحر العلوم) بهترين چيزي كه در اين باب داريم سيره‌ي مسلمانان است. مي‌گوييد چون لاابالي هستند؟ اگر لاابالي هستند چرا در نماز لاابالي نيستند در روزه لاابالي نيستند در حج لاابالي نيستند فقط در طهارت و نجاست لاابالي هستند. شايد هم منشأ اين كه اين حرف زده شده است همين است كه ما مي‌بينيم عسر و حرج است اگر بناباشد در امر طهارت و نجاست مداقه شود. يا اينكه نه اصلا طهارت و نجاست را در اعمال اين مسبي مستثني كنيم كه با پدر يا مادرش سبي نشده و منفردا سبي شده است. بگوييم حكم طهارت و نجاست غير حكم ساير احكام اسلام است حتي صلاة بدوي عند المسجد قلت لعل المتجه بناءا علي ما ذكرناه من الاحتمال عدم تكلف ذلك وإن كان لا يحكم باسلامه حتي يسمع منه الاعتراف ، إلا أنه مستصحب الطهارة حتي يتحقق منه عدم الاسلام ، واحتمال الاكتفاء بأصالة عدم وصفه الاسلام محل بحث أو منع . ولا يجوز تبعيته لغير المسلم بناء علي القول الأول بخلافه علي الآخر ، وربما احتمل العدم أيضا لتشبثه بالاسلام واتصافه منه ببعض الأحكام بخلاف الكافر المحض ومن هو بحكمه ، وبهذا يظهر أن القول بتبعيته في الطهارة خاصة ليس هو أحوط القولين ، بل الحكم باسلامه أحوط في الأمر الأول والأخير ، قلت لكن لا يخفي عليك ضعف الاحتمال المزبور .

ولو مات قريبه المسلم وله وارث مسلم فعلي الأول يشاركه إن كان في درجته ، ويختص إن كان أقرب،اگر تابع سابي است وعلي الثاني نخير تابع سابي نيست وارث غير اين است اگر گفتيم تابع سابي نيست وارث غير اين است الإرث للآخر خاصة،ولو فرض أنه بلغ قبل القسمة مع تعدد الوراث وأسلم شارك أو اختص علي الثاني،كه نخير همان اظهار اسلام محكوم به اسلام مي‌شود.مخصوص مي‌شود تبعيت نيست. همان اسلامش كافي است. اگر هم اسلام نبود استصحاب عدم اسلام استصحاب نجاست سابق استصحاب احكام حد جاري مي‌شود.

ولولم‌يكن لقريبه الميت وارث سواه اشتري من التركة وورث علي الأول، خوب چرا از تركه ارث مي‌برد؟ اشتري من التركه در صورتي كه درتركه حقش باشد. وارثي هم كه ندارد غير از همين. در صورتي كه در تركه حق داشته باشد. و قبل از اشتراء وارث مال نباشد. چطور وارث تركه شد با تركه‌اش اين را خريدند؟ فرض اين است كه وارث مال نيست و وارث تركه نيست. ثمن را ارث نمي‌برد آيا مثمن را ارث مي‌برد؟ قهرا بايد با نظر حاكم با رعايت نظر حاكم خودش وارث باشد. و اگر وارث نباشد چطور از تركه ارث مي‌برد اما غير از ثمن خودش را ارث نمي‌برد؟ از تركه به اندازه‌ي شرائه ارث مي‌برد اما مازاد علي ذلك را نمي‌برد؟ اشتراء از تركه به منزله‌ي سبي مسبي است فرض اين است كه مسبي است و كسي هم با او نيست وارثي هم نيست غير از خود اين. پس امرش ظاهرا به حاكم كه مطلع است به خصوصيات عرضه مي‌شود. آيا او اين را وارث مال مي‌داند؟ محتاج به اشتراء نيست. نمي‌داند با چه ثمني اشتراء كنند.؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo