< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

97/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث ضد (7)

کلام اقای خویی در تقریرات مصباح الاصول:

گویا اقای بهسودی در این تقریر به اقای فیاض اشکال می کند و سخن اقای خویی را طوری دیگر تقریر می کنند. اما چون خیلی اهمیت ندارد از این مطلب می گذریم.

انچه که مهم است این است که اقای خویی (در تقریرات اقای فیاض) به اخوند نسبت می دهد که اجتماع ضدین در رتبه هم محال است که این استناد را اقای بهسودی اشکال می کند و تقریر اقای خویی را طوری دیگری بیان می کند. البته ممکن است در دوره سابق که اقای فیاض بوده اند این طور تقریب شده است و در دوره متاخر طور دیگری.

 

اجتماع یا ارتفاع در رتبه و وحدت در رتبه به چه معناست؟

اقای صدر در ذیل کلام خویی به این نکته پرداخته است. اما چون بحث اصولی نیست می گذریم.

ایا اجتماع در رتبه با وحدت در رتبه یکی است؟

اقای خویی منظورشان از اجتماع در رتبه همان وحدت در رتبه است.

کسانی که می گویند ضدین در رتبه واحد هستند یعنی هیچ کدام از دو ضد نمی تواند علت برای دیگری باشد پس رابطه علیّت بین دو ضد معقول نیست که از این تعبیر به وحدت رتبه کرده اند.

و کسانی که می گویند ضدین اجتماع در رتبه نمی کنند مثل اخوند، مرادشان را از اجتماع در رتبه این طور گفت اند که: اگر دو شی معلول علت ثالثه باشد اجتماع در رتبه می شود چون هر دو معلول علت واحد است پس این که گفته اند ضدین اجتماع در نمی کنند یعنی ضدین نمی تواند معلول علت ثالثه باشند.

که این تقریب متفاوت از تقریب اقای خویی است. شهید صدر می گوید:

این که ضدین اجتماع در رتبه نمی کنند دلیلش این است که باید هر دو معلول علت واحد باشد و این زمانی است که هر دو معلول یک علت باشد و چون ضدین نمی توانند معلول علت ثالثه باشند لذا اجتماع در رتبه واحد محال است.

که جواب دقیق این مساله بستگی به همان دارد که گفتیم که مراد از اجتماع در رتبه یعنی چه؟

اگر وحدت و تعدد رتبه در جایی است که دو شی به هم مرتبت باشد چه به نحو علت و معلول و یا معلولین لعلة ثالثه پس دو شی بی ربط نه وحدت و نه تعدد رتبه دارند. و یا غیر از این هم معقول است. که باید در جای خودش بحث شود.

پس تا این جا کلام اقای خویی از اخوند تقریب شد.

اشکال اقای خویی به اخوند:

استحاله اجتماع ضدین در عالم وجود است نه در عالم رتبه، چون تضاد از اوصاف موجودات خارجی است اما اجتماع ضدین در رتبه بی معنا است چون رتبه امر عقلی و انتزاعی است لذا تضاد در رتبه بی معنی است. پس کلام اخوند که متضادین را در رتبه اتحادشان را ممنوع دانست صحیح نیست.

علاوه بر این اقای خویی می گوید: اصلا در اجتماع ضدین وحدت در رتبه لازم نیست و محققین هم وحدت در رتبه را لازم نمی دانند و تنها چیزی گه لازم است وحدت در موضوع است پس اگر فرض کنیم (فرض محال) که دو ضد رابطه علت و معلول دارند و یا دو ضد تعدد رتبه دارند باز هم استحاله اجتماع ضدین باقی است. و ضدین با هم غیر قابل اجتماع اند.

پس ضدین در هر نسبتی و یا رتبه ای که باشد مهم نیست. چون ضدین دو امر وجود ی هستند که اجتماع انها محال است و هر نسبت و رتبه ای که باشد باز هم محال است.

پس نمی شود دو ضد را پیدا کرد که وحدت در رتبه دارند و اجتماع انها جایز باشد چون لازمه اشتراط وحدت رتبه در استحاله اجتماع ضدین، جواز اجتماع دو امر متضادی است که رتبه های انها متفاوت است که این محال است.

 

1- تفسیر اغا ضیاء از کلام اخوند:

البته معلوم نیست که ایشان به توضیح کلام اخوند می پردازد یا نظریه خود را توضیح می دهد. کلام ایشان این است که:

اگر قرار باشد عدم ضد، مقدمه وجود ضد دیگر باشد مستلزم این است که هر شی در دو رتبه باشد در حالی شی واحد یک رتبه بیشتر ندارد به این بیان که:

عدم ضد مقدمه برای وجود ضد اخر است پس عدم ضد متقدم بر وجود ضد می شود مثلا عدم ب مقدمه وجود الف می شود پس عدم ب رتبه اش مقدم بر وجود الف شد و ضمیمیه شود که نقیضین در رتبه واحد است پس عدم ب مقدم بر الف است و عدم ب و وجود ب در یک رتبه است پس وجود ب مقدم بر وجود الف است.

از طرف دیگر: عدم الف مقدمه وجود ب است چون ضدین است و عدم الف و وجود الف نقیضین است و این دو در رتبه واحد است پس عدم الف در رتبه وجود الف است پس وجود الف مقدم بر وجود ب است پس الف هم مقدم و موخر از ب است. و ب هم مقدم بر الف است و هم موخر از الف است.

این بیان اغا ضیاء از کلام اخوند بود.

ج: استدلال دوم اخوند برای عدم مقدمیت:

کلام اخوند تکمله ای هم داشت که ایشان بعد از این که گفت عدم ضد مقدمه وجود ضد نیست چون کمال ملائمت دارد می گوید: اگر این طور باشد باید عدم نقیض مقدمه وجود نقیض باشد در حالی که هیچ کس چنین چیزی نگفته است چون هر وقت نقیض باشد عدم نقیض هم هست یعنی عینیت است و مقدمیت نیست.

به بیان دیگر: ایا عدم عدم صلاة مقدمه وجود نماز است؟ نه این درست نیست چون عدم عدم نماز خود نماز است که این دو خارجا عین هم اند و تفاوت در مفهوم است. پس همان طور که عدم نقیض را علت برای وجود نقیض نمی دانید در این جا هم همین طور است که عدم ضد علت وجود ضد نیست

پس نتیجه این که: دو شی ملازم با هم که نه رابطه انها علت و معلول است و نه معلولین برای علت ثالثه مثل عدم ضد برای وجود ضد و عدم نقیض برای وجود نقیض دیگر، ضرورتی ندارد که اگر دو شی ای که با هم وجود پیدا می کند حتما باید رابطه انها علت و معلول باشد یا معلولین برای علت ثالث باشند.

پس اخوند دو استدلال اورد که عدم ضد مقدمه وجود ضد دیگر نیست اولا کمال ملائمت است و ثانیا نقض به نقیضین کرد.

 

د: استدلال سوم اخوند برای عدم مقدمیت:

سپس اخوند استدلال دیگری بیان می کند که مختار خود اخوند است: اگر عدم ضد بخواهد مقدمه وجود ضد دیگر باشد دور میشود چون وجود الف متوقف بر عدم ب است از باب توقف وجود شی بر عدم ان. و عدم ب هم متوقف بر وجود الف است از باب توقف عدم شی بر وجود شی. همان طور که وجود شی بر عدم مانع توقف دارد عدم شی هم مستند به وجود مانع است مثلا در صلاة و ازاله که عدم ازاله متوقف بر وجود صلاه است و وجود صلاة متوقف بر عدم ازاله است پس توقف طرفینی شد که عدم ضد متوقف بر وجود ضد است و وجود ضد متوقف بر عدم ضد است.

ان قلت:

استناد وجود ضد به عدم مانع فعلی است اما استناد عدم ضد به وجود مانع شانی است چون وقتی ضد الف موجود می شود که مقتضی وجود باشد و مانعی برای وجود نباشد پس شرط وجود باشد پس اگر شی یا وجود داشته باشد علت تامه ان هم هست پس وجود ضد (الف) معنی ان این است که هم مقتضی و هم شرط موجود است پس وجود ان مستند به عدم مانع است پس استناد فعلی می شود

اما عدم ضد اخر که ضد ب (عدم ازاله) ممکن است خاطر عدم مقتضی باشد پس توقف فعلی نشد پس استناد وجود به عدم فعلی نیست پس دور نشد

قلت:

اخوند در جواب می گوید همین که توقف شانی باشد کافی است و دور می شود لازم نیست توقف فعلی باشد. پس هنوز هم مستحیل است که عدم ضد مقدمه وجود ضد دیگر باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo