< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

97/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتب (7)

اشکال سوم به مرحوم اصفهانی:

چون اگر دو شی ضد هم باشند اجتماع انها استحاله دارد حتی اگر در دو رتبه باشند چون استحاله اجتماع ضدین یعنی در وجود ضدین محال است چه رتبه انها یکی باشد و چه نباشد. پس وحدت و تعدد رتبه مشکل را حل نمی کند.

نکته1: کسانی که می گویند در اجتماع ضدین وحدت رتبه شرط است می گویند اگر وحدت رتبه نداشته باشند ضدین نیستند مثل اینکه تعدد موضوع باشد که در این صورت تضادی مطرح نیست

اما در این جا مستشکل می گوید حتی اگر تعدد رتبه باشد باز هم تضاد هست پس تضاد دو شی یعنی عدم امکان وجود دو شی در عالم خارج، لذا مستشکل رتبه را امر انتزاعی عقلی می داند که در امکان یا استحاله نقشی ندارد.

استاد: این بحث مهمی است که اگر تعدد رتبه مشکل را حل نمی کند لذا نباید دنبال ان رفت.

و همچنین باید بحث کرد که رتبه چیست؟ ایا امر وجودی است یا امر عدمی؟

و یا این که تقدم و تاخر رتبی چگونه است؟ جایگاه در اعتباریات انها چیست؟

رابطه تقدم و تاخر رتبی و علّی و طبعی چیست؟

این سوالات ثمره مهمی در اصول نظیر ابحاثی چون: استصحاب، تعارض ادله ، تضاد ، ترتب و دیگر ابحاث اصولی دارد.

مثلا اقای خویی می فرمود: استحاله دو ضد در رتبه هم محال است پس دو ضد نمی توانند حتی در رتبه اجتماع ندارد. پس باید مشخص شود که رتبه نزد ایشان به چه معنی است که این چنین نتیجه ای را گرفته اند. و حتی در مقابل عده ای گفته اند اگر دو شی تضاد داشته باشند ضرورتا باید هم رتبه باشند.

لذا این بحث مهمی است که باید به ان پرداخته شود.

 

نکته2: بحث ما فعلا در اجتماع دو حکم است (وجوب نماز و وجوب انقاذ) که می خواهیم وجوب یک فعل را مترتب بر عصیان دیگری بکنیم اما باید توجه داشت که تضاد وجوب نماز و وجوب انقاذ بالعرض است یعنی امر به صلاة و امر به انقاذ تضاد ندارد بلکه خود نماز و انقاذ با هم تنافی و تضاد دارد پس چون متعلق دو تکلیف تضاد دارند و امکان امتثال هر دو نیست پس دو تکلیف هم عرضا تضاد دارد. لذا حالا بحث می کنیم که وجوب نماز مشروط به عصیان انقاذ است پس فعلا مرکز بحث در تضاد عرضی است.

 

تقریب دوم طولیت:

امر به مهم معلول عصیان اهم است پس شرط امر به مهم، عصیان اهم است و از طرف دیگر سقوط امر به اهم هم معلول عصیان امر اهم است چون هر تکلیفی که عصیان شد از عهده مکلف ساقط می شود یعنی دیگر این تکلیف باعثیت و زاجریت ندارد.

پس امر به مهم در مرتبه سقوط امر اهم است چون معلولین لعلة ثالثة هستند. پس امر به مهم در طول امر به اهم است چون مهم در رتبه سقوط امر به اهم است و امر به اهم در رتبه متقدم امر به مهم است پس امر به مهم در طول امر به اهم است.

این تقریب نیاز ندارد که نقیضین در رتبه واحد باشند. اما نیاز به این دارد که اگر دو ضد در دو رتبه باشند دیگر امر به انها اشکالی ندارد.

 

تقریب سوم ترتب:

امر به مهم مانع از امر به اهم نیست چون امر به مهم در فرض عصیان امر به اهم است پس امر مهم مانع از امر به اهم نیست نه در حال وجود و نه در حال عدم.

در حال عدم مانع نیست چون معدوم مانع نمی شود و مانعیت صفت شی موجود است نه معدوم.

و اما در حال وجود هم مانع نیست چون خلف می شود چون امر به مهم در فرضی است که اهم باشد و ان عصیان شود پس تا امر به اهم نباشد که عصیان شود، امر به مهم به وجود نمی اید پس شرط مهم عصیان اهم است پس حتما باید اهمی باشد تا عصیان به ان معنی داشته باشد پس امر به مهم مانع اهم نیست.

به تقریب دیگر: اگر امر به مهم مانع امر به اهم شود لازمه اش این است که یک شی علت عدم خودش باشد. چون اگر امر به مهم علت عدم امر به اهم باشد پس اگر اهم نباشد عصیان به اهم هم نیست و اگر عصیان به اهم نباشد امر به مهم نیست چون فرض این بود که امر به مهم در فرض عصیان اهم به وجود می امد. پس امر به مهم علت عدم خودش شد.

پس بعد از این که روشن شد بین اهم و مهم تضاد نیست روشن می شود که بین مهم و اهم هم تضاد نیست چون تضاد امر طرفینی است پس نه امر به اهم مانع امر به مهم شد و نه امر به مهم مانع امر به اهم است.

 

در این تقریب دیگر طولیت مطرح نشد بلکه تضاد مرکز بحث است که تضاد امر طرفینی است پس امر به مهم ممانعت از امر به اهم نمی کند لذا تضادی بین این دو نیست. چون مهم هیچ گاه مانع اهم نیست.

اشکال به این تقریب:

این تقریب بنا به این است که شرط امر مهم عصیان امر اهم باشد اما اگر امر مهم مشروط به نبودن امر به اهم بگیریم (ترک انقاذ نه عصیان ان) پس لازم نیست که پیش فرض بگیریم که امر به مهم نیاز به عصیان اهم دارد.

پس اگر انقاذی نباشد امر به مهم ایجاد میشود پس اگر ترک اهم ملاک شد ( اعم از این که تکلیف باشد و عصیان شود و یا تکلیف کلا نباشد) پس دیگر عصیان موضوع امر به مهم نیست. پس ترتب یعنی طولیت در فرض ترک به اهم. چه اهمی باشد و چه نباشد.

مثل این که پدری به پسر خود می گوید اگر کاری نداری بیان به من کمک کن در این جا کمک کردن در طول نبودن کار است اما این که پسر چه کاری دارد؟ مطرح نیست و پدر به ان کاری ندارد بلکه مهم برای او این است که اگر کار ندارد کمک کند پس در مانحن فیه هم همین طور است که مولی امر به صلاة می کند در طول انقاذ، مثلا می گوید اگر انقاذ نمی کنی نماز بخوان حالا که انقاذ می کند به چه دلیلی است فعلا مورد اهمیت مولی نیست بلکه به هر دلیلی (چه امر مولی قبلا به انقاذ تعلق گرفته باشد و چه نگرفته باشد) انقاذ می کند نماز فعلی نمی شود اما اگر انقاذ را ترک کرد میتواند نماز بخواند. پس طولیت شد در فرض ترک دیگری.

پس با این نکته هر دو تقریب اشکال مرتفع می شود چون گفتیم امر به مهم زمانی است که عصیان اهم باشد که جواب دادیم: امر به مهم معلول ترک اهم است نه عصیان ان. لذا اشکال مستشکل درست نیست چون اگر به جای عصیان ترک گذاشتیم اشکال وارد نیست. چون تاخر رتبه در مهم در فرضی بود که عصیان اهم یک رتبه موخر از امر به اهم باشد اما حالا که بحث در ترک اهم رفت دیگر طولیتی مطرح نیست چون ممکن است اصلا امر به اهم نباشد تا عصیان شود و طولیت به وجود اید یعنی طولیت سالبه به انتفاع موضوع باشد. (یعنی اصلا امر اهم نباشد).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo