< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

97/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتب (8)

بررسی محل بحث ترتب:

اگر دو واجب یکی آنی و دیگری تدریجی باشد نیازی به امر ترتبی نیست چون واجب دوم بدون مزاحم است چون خطاب واجب اهم ساقط شده است.

پس ترتب بین دو واجب آنی و یا دو واجب تدریجی است.

فعلا دو واجب آنی هم محل بحث نیست و دو واجب تدریجی را بررسی می کنیم.

کلام اقای خویی در دو واجب تدریجی:

دو واجبی که هر دو تدریجی هستند عصیان واجب اهم به صورت مستمر شرط واجب مهم است.

عصیان به صورت مستمر در برابر عصیان آناما است که درست نیست عصیان به صورت آناما شرط واجب مهم باشد چون اگر عصیان آناما شرط واجب مهم باشد محذور طلب ضدین برمی گردد چون اگر کسی یک لحظه انقاذ نکرد ولی فورا پشیمان شد و اهم را انجام داد اگر عصیان آناما ملاک باشد در این صورت هم اهم و هم مهم واجب می شود. چون اهم که واجب بود و با عصیان آناما مهم هم واجب شد پس باز در یک لحظه مهم و اهم واجب شدند و محذور طلب ضدین برگشت.

پس اگر در تمام وقت اهم عصیان شد ان وقت شرط وجود مهم که عصیان مستمر بود محقق می شود.

این کلام اقای خویی بنا بر این که شرط متاخر و واجب معلق را بپذیرم مطلب روشن است اما بنا به کلام نایینی مطلب مشکل می شود چون ایشان واجب معلق و شرط متاخر را قبول ندارد. برای روشن شدن مطلب به هر دو قسمت کلام می پردازیم.

رابطه ترتب با شرط متاخر:

چون گفتیم عصیان مستمر شرط وجوب مهم است پس عصیان مستمر در لحظه اول تحقق پیدا نمی کند بلکه در اخر وقت واجب تحقق پیدا می کند پس عصیان مستمر در صورتی شرط است که شرط متاخر را بپذیریم چون عصیان مستمر بعد از تمام شدن وقت واجب اهم تحقق پیدا می کند و اگر مکلف صبر کند تا عصیان مستمر تحقق پیدا کند دیگر وقت برای واجب مهم هم نیست و هر دو واجب عصیان می شود.

به عبارت دیگر اگر بعد از این که عصیان مستمر تحقق پیدا کند از بحث ترتب خارج می شویم چون ظرف عصیان همان ظرف امتثال است مثل این که تمام مدت نماز صبح ظرف عصیان نماز صبح است پس اگر مکلف صبر کند دیگر اهم و مهم عصیان شده است چون فرض این است که ظرف امتثال اهم و مهم یک زمان است و اصلا برای همین بحث ترتب پیش امده است. پس عصیان مستمر باید به صورت شرط متاخر باشد.

اما مثل اقای نایینی یا باید قائل به عصیان آناما قائل شوند که محذور ان استحاله طلب ضدین داشت و یا ترتب را قبول نکند که ایشان قبول دارد و یا از مبنای خود در شرط متاخر دست بردارد.

اقای نایینی در دفاع از این اشکال می گوید:

این مورد نظیر مواردی واجبات تدریجی است و یا واجباتی که قدرت شرط انها است که در این واجبات وجوب هر جز، منوط به اتیان جر دیگر است مثلا قرائت در صورتی واجب می شود که بعد از ان رکوع و سجود و ... را انجام دهد تا نماز تمام شود پس این مورد ترتب هم مثل تمام واجبات تدریجی است که گفتیم شرط واجب بودن هر جزئی تعقب ان جز است به اجزا بعدی است و وصف تعقب، وصف مقارن است نه متاخر. پس شرط واجب بودن وجود اجزا متاخر نبود تا شرط متاخر شود بلکه تعقب این جز به اجزاء بعدی ملاک است که این تعقب مقارن است.

در ترتب هم همین طور است که شرط وجوب مهم تعقب عصیان اهم است تا لحظه اخر. که اگر پشت سر این عصیان اول تا اخرین لحظه عصیان اهم تحقق پیدا کند در این صورت مهم واجب می شود پس در این صورت وصف تعقب مقارن است.

و شاهد این مطلب این است که علت اشتراط عصیان به صورت مستمر این است که عقل می گوید دو واجب با هم قابل امتثال نیستند. لذا مبنای عصیان مستمر با واجبات تدریجی یکی است که اشتراط قدرت در تکلیف است که اگر عصیان مستمر نباشد امکان ندارد هم اهم و هم مهم اتیان شود پس چون قدرت در تکلیف لازم است عصیان مستمر لازم است پس اگر عصیان متعقب به عصیان های دیگر باشد عصیان مستمر تحقق پیدا می کند.

کلام استاد:

این که شرط متاخر ممکن است یا نه فعلا کاری نداریم و در بحث مقدمه واجب به ان می پردازیم.

بحث تعقب واجب را شیخ در مکاسب در بحث بیع فضولی مطرح کرد و به این دلیل بحث تعقب مطرح شد که خواستند شرط متاخر را به شرط مقارن برگردانند اما اشکالی که به عنوان تعقب است این است که این عنوان هم متاخر است چون اولین جز متعقب به اخرین جز است و این وصف تعقب وقتی به وجود می اید که جز لاحق بیاید. پس باز هم شرط متاخر شد.

به عبارت دیگر اگر جز دوم نیاید جز اول متصف به تعقب نمی شود لذا باز هم باید شرط متاخر را قبول کنیم. بحث دقیق تر در جای خودش مطرح می شود (مقدمه واجب)

رابطه ترتب با واجب معلق:

در واجب معلق وجوب حالی ولی واجب استقبالی است فعلا به صحت این بحث کار نداریم و در مقدمه واجب بحث میکنیم و فعلا در مقام بررسی ارتباط این دو بحث هستیم:

گفته اند: اگر واجب معلق را قبول کنیم بحث ترتب مشکل دار تر می شود چون واجب معلق می گوید وجوب قبل از زمان واجب است پس وجوب مهم قبل از عصیان اهم وجود دارد چون تعلق وجوب به واجب می تواند قبل از زمان واجب باشد مثل اینکه مستطیع است و وجوب امده اما زمان واجب زمان موسم است.

پس در مانحن فیه: عصیان اهم به صورت مستمر شرط وجوب مهم است که این عصیان اهم به صورت مستمر می تواند شرط وجوب مهم باشد و می تواند قبل از زمان واجب، وجوب تعلق گرفته باشد نتیجه این است که قبل از عصیان اهم می توانیم وجوب فعلی به مهم داشته باشیم چون مثلا در اینده به نحو شرط متاخر وجوب اهم را عصیان می کند.

پس اگر بعد از این که زمان تمام شد و عصیان اهم شد کشف می شود که از اول وجوب فعلی مهم بوده است.

پس نتیجه واجب معلق و شرط متاخر با بحث ترتب این می شود که دو وجوب فعلی به دو شی غیر قابل اجتماع تعلق گرفته است که این دو شی غیر قابل اجتماع است حتی بدون این که عصیانی از اهم ولو انا ما تحقق پیدا کند که این همان طلب ضدین است.

چون عصیان اهم شرط متاخر شد و شرط متاخر با واجب معلق ترکیب شد لذا محذور بیشتر شد.

و اگر واجب معلق نبود باز هم محذور بود اما کمتر بود چون آناما عصیان بود تا مهم واجب می شد و قبل از عصیان آناما مهم واجب نشده است اما طبق این ترکیب واجب معلق و شرط متاخر قبل از عصیان و امتثال وجوب مهم فعلی شده است که طلب ضدین می شود.

 

جواب اقای خویی:

مشکل طلب ضدین به این نیست که دو ضد در زمان واحد فعلی باشد بلکه مشکل این است که دو ضد در عرض واحد فعلی باشد و لذا فعلیت دو ضد در زمان واحد محذوری ندارد چون در عرض هم نیستند چون وقتی واجب مهم مشروط به عصیان اهم شد یعنی در عرض واحد فعلی نیستند بلکه در طول با هم فعلی می شوند و این محذوری ندارد که حتی قبل از عصیان آنامای اهم بگوییم هم اهم وجوب فعلی دارد و هم مهم، (به همان دلیلی که لحظه عصیان آناما اهم میگویم اهم و مهم وجوب فعلی دارند) چون در عرض هم اند.

پس بین وجوب مهم و اهم طولیت هست اما تعدد رتبه نیست پس ایشان می گوید هر طولیتی به معنی ترتب رتبه نیست چون رتبه به لحاظ اصطلاح تعریفی دارد که شامل هر طولی نخواهد شد پس طولیت بحث جدای از تعدد رتبه خواهد بود.

لذا نفی تعدد رتبه نفی طولیت نیست و اثبات طولیت اثبات تعدد رتبه نیست بلکه معیار هر کدام غیر از دیگری است چون ملاک رتبه این است که رابطه علت و معلول هست یا نه. یا معلولین لعلة ثالثة هست یا نه ؟ که این ملاک رتبه است ولی طولیت ممکن است در علت معلول باشد یا چیز دیگری. مثلا امر به مهم در فرض عصیان اهم است اما عصیان به اهم علت امر به مهم نیست پس ترتب نیست اما طولیت هست.

پس اگر بگوییم عصیان به اهم علت امر به مهم است ولی امر به مهم در طول امر به اهم نیست بلکه در طول عصیان امر به اهم است چون امر به اهم علت عصیان اهم نیست بلکه تنها در طول هم است چون اول باید امر باشد تا عصیان تحقق پیدا کند اما امر علت عصیان نیست پس طولیت هست اما وحدت رتبه نیست.

اما اگر تعدد رتبه باشد طولیت حتما هست چون علت و معلول طولیت دارد پس طولیت اعم از تعدد رتبه است و با طولیت گاهی تعدد رتبه هست و گاهی نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo