< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

98/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتب (16)

بررسی مفصل کلام مرحوم نایینی:

مقدمه: موضوع امر مهم باید مساله ای باشد که اهم بالذات ترد و هدم ان را اقتضا می کند که چیزی که اهم بالذات اقتضای ترک ان را دارد عصیان اهم است چون اگر اهم اقتضا هدم موضوع مهم را نداشته باشد باید اهم و مهم جمع شود که لازمه اش جمع دو واجب متزاحم است.

پس ترتب وقتی جاری می شود که موضوع مهم چیزی باشد که اهم اقتضا هدم ان را بالذات داشته باشد و اهم اقتضای ترک عصیان خود را بالذات دارد پس چیزی که دلیل اهم بالذات اقتضای هدم او را داشته باشد ان چیز، می تواند موضوع ( و شرط) مهم باشد.

پس اهم بالذات، اقتضای هدم عصیان یا به عبارت دیگر اقتضای امتثال خود را دارد که اگر اهم امتثال شود عصیان معدوم می شود پس چیزی که اقتضای هدم دارد او می تواند موضوع و شرط وجوب مهم باشد.

پس اگر این طور باشد مضاده بین دو تکلیف از بین می رود چون اهم می گوید که موضوع مهم را از بین ببر و مهم تنها در صورت ترک اهم می گوید مرا انجام بده. پس بین این دو تضادی نیست.

اما اهم اقتضای هدم عزم بر عصیان خود را ندارد مثلا دلیل انقذ، اقتضای ترک عصیان انقاذ را دارد اما اقتضا ندارد که تصمیم بر ترک انقاذ نداشته باشی پس بالذات اقتضای هدم عزم بر عصیان ندارد اما بالعرض اقتضا دارد و مهم اقتضای بالذات است که اگر انقذ اقتضای امتثال انقاذ نکند دیگر هیچ اقتضایی برای او نمی ماند پس دلیل انقذ ذاتا اقتضای امتثال خود را دارد که از لوازم انقاذ این است که تصمیم بر ترک انقاذ نداشته باشی پس هدم عزم بر عصیان اهم، اقتضای بالذات دلیل اهم نیست چون می تواند امتثال باشد حتی در مواردی که از قبل عازم بر عصیان بود. مثل کسی که ابتدا تصمیم بر عصیان اهم داشت اما وقتی که زمان ان رسید تصمیم مکلف عوض شد و انجام داد. پس دلیل مهم اقتضای بالذات بر تصمیم بر هدم ترک انقاذ ندارد لذا این نمی تواند شرط وجوب مهم باشد.

پس مرحوم نایینی 2 نکته گفت:

1: همیشه شرط وجوب مهم چیزی است که اهم اقتضای از بین رفتن عصیان او را دارد.

2: انچه که اهم اقتضای ان را دارد هدم عصیان بر خود تکلیف اهم است نه هدم بر عزم بر عصیان اهم.

پس با این دو نکته روشن می شود که هدم بر عزم بر عصیان اهم نمی تواند شرط وجوب مهم باشد.

عزم بر عصیان لازم نیست که حتما در داخل وقت باشد بلکه می شود که قبل از وقت عزم بر عصیان باشد مثلا قبل از اذان قصد بر عصیان نماز داشته باشد اما وقتی که زمان نماز فرا رسید نماز را بخواند و از تصمیم خود منصرف شود.

 

اشکال مرحوم خویی به مرحوم نایینی:

این که گفته شد که واجب اهم اقتضای هدم عزم بر عصیان را ندارد این در واجبات غیر عبادی است اما واجب عبادی اقتضای هدم عزم بر عصیان را دارد چون در واجب عبادی باید عزم بر امتثال و قصد اطاعت باشد که این همان هدم عزم بر عصیان است. پس کلام نایینی تنها در واجبات توصلی درست است.

پس خود اوامر بعضی اوقات این اقتضا را دارد پس این کلام نایینی تنها در واجب توصلی درست است.

سپس مرحوم خویی می گوید: در واجبات توصلی اگر تعلق تکلیف به عملی، اقتضای اختصاص تکلیف را به حصه اختیاری دارد ( که مبنای نایینی بود) پس باز هم باید هدم عزم بر عصیان باشد چون اگر عمل بدون قصد مکلف تحقق یابد فعل اختیاری نمی شود چون فعل اختیاری در جایی است که با قصد باشد پس در واجبات توصلی هم نیاز به قصد امتثال داریم پس باز هم تکلیف اقتضای هدم عزم بر عصیان را دارد پس هدم عزم بر عصیان از مقتضیات ذات تکلیف شد چون همان طور که گفتیم طبق مبنای مرحوم نایینی تعلق تکلیف به فعل یعنی تعلق تکلیف به حصه اختیاری فعل، پس واجب حصه اختیاری است پس باید عن قصد صادر شود پس باید قصد طاعت باشد و نباید قصد معصیت داشته باشد پس اهم اقتضای هدم عزم بر عصیان را حتی در واجب توصلی را دارد پس این هم شرط وجوب مهم است.

 

اشکال شهید صدر به مرحوم نایینی:

اشکال کبری: که نایینی کبری ای را مطرح کرد که برای رفع مطارده بین اهم و مهم، باید موضوع مهم چیزی باشد که اهم بالذات اقتضای از بین رفتن و هدم ان را داشته باشد که ان چیز می تواند موضوع مهم باشد.

شهید صدر به این نکته اشکال می کند که قید « اقتضای بالذات» ضرورتی ندارد بلکه هر چیزی که اهم اقتضای رفع و هدم ان را داشته باشد می تواند موضوع مهم باشد چه بالذات اهم اقتضای ان را داشته باشد و چه بالذات اقتضای ان را نداشته باشد.

به عبارت دیگر: هر وقت امتثال اهم مساوق با عدم ان شی شود ، ان شی می تواند موضوع مهم باشد، چه اهم اقتضا بالذات داشته باشد یا بالعرض یا به گونه ای دیگر، که در این صورت مطارده بین اهم و مهم از بین می رود.

پس اولا کبری مرحوم نایینی قبول نیست چون انچه که برای ما مهم این است که وجوب مهم در فرضی است که اهم می خواهد ان فرض را نابود کند پس اهم موضوع مهم را از بین می برد پس بین این دو مطارده نیست چون اهم موضوع مهم را از بین می برد چه بالذات و چه بالعرض که اگر اهم موضوع مهم را از بین برد دیگر مطارده بین اهم و مهم نیست.

اشکال صغری: که مرحوم نایینی گفت اهم اقتضای هدم عزم بر عصیان اهم را ندارد صحیح نیست چون:

توجه تکلیف به مکلف برای ایجاد انگیزه برای امتثال است یعنی اگر مولی نماز را واجب کرده است برای این است که انگیزه برای وجوب نماز ایجاد کند که داعی امتثال اهم، یعنی هدم عزم بر عصیان را دارد. پس امر اهم اقتضای هدم عزم بر عصیان را دارد.

سپس شهید از این کلام خود استدراکی می کند: اگر ملاک امکان ترتب طولیت باشد عزم بر عصیان اهم شرط وجوب مهم نیست چون عزم بر عصیان اهم در طول امر به مهم نیست چون در ملاک طولیت گفتیم که شرط وجوب مهم این است که در طول امر به اهم باشد اما عزم بر عصیان در طول امر به اهم نیست چون عزم بر عصیان ممکن است باشد اما امری بر اهم نداشته باشیم مثل موارد تجری، که مکلف عزم بر عصیان دارد در حالی که تکلیفی نیست. پس عزم بر عصیان هست اما در طول امر به مهم نیست.

پس اگر معیار طولیت باشد هدم عزم بر عصیان شرط وجوب مهم نیست.

اما اگر معیار نبودن مطارده بین دو تکلیف باشد ولو طولی نباشد در این صورت عزم بر عصیان می تواند شرط وجوب مهم باشد.

سوال: عزم بر عصیان شرط متقدم است یا متاخر یا مقارن که در کلام اصفهانی خواهد امد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo